ՇԱՐՂԻ

Sharghiye_Ghamgin

ՇԱՐՂԻ

Sharghiye_Ghamgin

1399

 
http://s11.picofile.com/file/8392922676/photo_2020_04_02_22_44_00.jpg رضاشاه خطاب به آکی ئوکازاما وزیر مختار ژاپن در ایران:
"تصور نمی کنم که تمدن مادی باختر زمین امروز به آن گرانسنگی ای باشد که غربی ها به آن می نازند، بیشتر ملت های مشرق زمین بدبخت مانده و در سلطه ی نظم‌ جهانی ساخته آمریکا و انگلیس و فرانسه و دیگرانند. فکر نمی کنم که سبب آن(تمدن و پیشرفت) عظمت غرب باشد، یگانه علت تصادفی این وضع توجه خاطرِ غربی ها به علوم است"‌
منبع: سفرنامه کازاما صفحه ۵۹
بخشی از اعلامیه دولت رضاشاه بزرگ بعد از تاجگذاری‌ و سقوط دولت قاجار
•هر کاسب بجز نانوا و کله پز و حمامى باید دکان
خود را اول آفتاب باز و اول غروب تعطیل کند
•هر نانوا مکلف است براى نان ها که از تنور بیرون مى آید
سکوى آجرى بسازد
•هر خوراکى فروش اعم از نانوا و قصاب و کله پز و آبگوشتى و کبابى و یخنى پز و فرنى پز باید کف دکان خود را آجر فرش کند
•سگ هاى خانگى باید قلاده شده زنجیر داشته باشند
•کبوتر بازى اکیدا قدغن است
•سر بریدن حیوانات امثال گوسفند و مرغ و خروس
در انظار و ملا عام بکلى ممنوع است
•مصرف تریاک و شیره در انظار و قهوه خانه ها ممنوع
•هیچ کس از اهالى حق ندارد در معابر به قضاى حاجت بپردازد
•قداره کشى و نزاع و عربده کشى و حمل کارد چاقو
قمه و قداره - موجب مجازات سنگین است
•نابینایان باید بازو بند از پارچه زرد و عصا در دست داشته باشند
•معرکه گیرى - مار گیرى - تلکه گیرى - گدایى - کلاشى
رمالى - دعا نویسى و ولگردى ممنوع
•آب خزینه هاى حمام باید همه هفته تعویض شود
📚به نقل از جعفر شهری
در کتاب تاریخ اجتماعی تهران - در قرن سیزدهم
محمد رضاشاه در ۷سالگی به سوئیس رفت . وقتی که در ۲۰سالگی به ایران بازگشت یک ایرانی بود اما با فرهنگ بیگانه از مردم ایران!
شاه یک سوئیسی شده بود،
راه رفتنش نگاه کردنش دست دادنش.. کسی صدای بلند شاه را هرگز نشنید او آرام حرف میزد او سواد داشت ، میخواست همه با سواد شوند او بهداشت را دوست داشت . سپاه بهداشت را به روستاها فرستاد! شاه کشتی گیر نبود ، تنیس بازی میکرد .او زور خانه نمیرفت، اسکی میکرد ، شاه دروغگو نبود
شاه کلا هبردار نبود...... او حتی وقتی که از ایران رفت به کسی توهین نکرد
سوئیسی ها اهانت نمیکنند
آرام از کنار هم میگذرند
شاه با وقار رفت
شاه یک صفت دیگر هم یاد گرفته بود؛؛
او قدر شناس بود از کوروش میگفت
از شاه شاهان!!
او از پدرش میگفت که برای او و من چه کرد. شاه هرگز "من" نگفت همیشه "ما" میگفت و او رفت اما من که بودم؛؛؛؛
هرگز بلیط اتوبوس نخریدم یا بر پشت اتوبوس رفتم مدرسه یا در شلوغی بدونه بلیط سوار شدم ، من دروغ گفتم و تقلب کردم تا قبول شدم
من ایرانی میدانستم اگر کلاه کسی را بر ندارم، کلاه من را بر میدارند، من کلاهبردارشدم! من خیابان یکطرفه را میرفتم تا زودتر بمقصد برسم.
من برای یک کیک و ساندیس هر چه از دهانم در میاد رهسپار همه کس میکردم
من در ظهر عاشورا‌ ۴ تا قابلمه چلو خورشت قیمه میگرفتم ، من ومن ومن ایرانی بودم و او که رفت برای من ایرانی ۲۰۰سال زود آمده بود
من حتی آنقدر بزرگ شده بودم که یادم رفته بود باید معرفت داشته باشم من هنوز یک ایرانیم اما او رفت....
این حقیقت زندگی همه ماست از خودم شروع کردم که به کسی بی احترامی نکرده باشم
من امروز ۳بار دروغ گفتم تا به شب رسیدم
این ساختار فکری من ایرانیست
"""آنکه حقیقت را میگوید در بین ما جایگاهی ندارد"""
‏آکی ئو کازاما نخست وزیر و نویسنده ژاپنی در کتاب سفرنامه خود چنین مینویسد:

ایران کشورى است بس کهنسال، که چون از عهد کورش و داریوش پیشتر بنگریم گردونه تاریخ در پرده غبار و مه اساطیر و افسانه‏ها ناپدید مى‏نماید. اسکندر تخت جمشید را ویران ساخت. بناى تخت جمشید قدیم‏تر از پارتنون یونان بود. ایران در پنج سده پیش از میلاد مسیح، کشورى پهناور بود و از رود گنگ تا رود نیل‏ گسترش داشت. زبان و تمدن ایران بر اروپا نفوذ داشت. پیش از آنکه آتن (و تمدن یونان) به عرصه درآید، تمدن ایران بالنده بود. زودتر از آنکه فروغ مدنیت رومى بر تاریخ جهان بتابد، ایران تمدنى متعالى داشت. ایران اکنون باز کشورى با استقلال و بزرگ است. رضا شاه که یک‏تنه و بی هیچ وسیله در ایران، که مساحتى حدود سه برابر فرانسه دارد و کشورى بسیار پهناور است، سلسله پهلوى را بنیاد کرد، به راستى ناپلئون عصر جدید بود. او با جوهر و همّت خود، میهنش را از ضعف و زبونى رها ساخت. به این ملاحظه، شاید که کسى لایق باز کردن بند کفش رضا شاه هم نباشد. ( ص: 54 )

سپهبد امیرحسین ربیعی آخرین فرمانده نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی بود که در آمریکا و آلمان غربی تمام دوره های مربوط به خلبانی را دیده بود و توانایی پرواز با هر پرنده ای از جمله جت جنگنده تا هواپیمای ترابری را داشت
ربیعی به ورزش علاقه داشت - فردی مذهبی بود
مشروب نمیخورد - سیگار هم نمیکشید و بسیار خوش اخلاق و با پرستیژ بود و فن بیانش با یک شهروند آمریکایی برابری میکرد
در دوران خدمت به پایگاهها و مراکز شرکتهای هوایی
معتبر هوایی جهان سفر نمود و در جریان بازدید از پایگاه هوایی تراویس از ایالات متحده با مهارت تمام یک فروند هواپیمای غول‌پیکر ترابری لاکهید سی - ۵ گالکسی را به پرواز درآورد
او باتوجه به اینکه فرمانده نیروی هوایی بود و خیلی راحت میتوانست در واپسین روزهای انقلاب از ایران خارج شود اما در ایران ماند و در نهایت در فروردین ۱۳۵۸ اعدام شد
در دادگاه خلخالی به او گفت " تو مفسد فی الارض هستی
ربیعی در جواب گفت: من مفسد فی السماء هستم
http://s11.picofile.com/file/8392892350/photo_2020_04_02_17_30_55.jpg
🔴چرا ایران مانند ژاپن نمی‌شود ؟
📣 ﮊﺍﭘﻨﯽ ﻫﺎ ﺍﺻﻼً ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
📣 ﺗﻮﺭﻡ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﻣﻌﻤﻮلا ﯾﺎ ﺻﻔﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻣﻨﻔﯽ ﺍﺳﺖ !
📣 ﺩﺭ ژاپن ﺧﺎﻧﻪ ﻭﯾﻼﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺪﺭﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !
📣 ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻣُﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﯾﮏ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺍﺳﺖ !
📣 ﺣﻘﻮﻕ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﻌﺎﺩﻝ ۷۵۰۰ ﺩﻻﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ !
📣 ﺷﮑﺴﺖ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ !
📣 ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﺗﺮﻧﺪ !
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻌﻄﯿﻠﯽ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
📣 ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﺩﺭ ژاپن ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻋﻤﻮﻣﺎً ﮐﺎﺭﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺎ ﭘﻮﻝ ﺧﺮﺟﯽ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ.
📣 اﺯ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﺳﻮﻡ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ، ﻫﯿﭻ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ !
ﺩﺭ ژاپن ... !
ﯾﮏ :
👈 ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻣﻌﻠﻤﯿﻦ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ۱۵ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻧﺴﻠﯽ ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﻭ ﺣﺮﯾﺺ ﺑﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ .
ﺩﻭ :
👈 ﻫﺮ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﮊﺍﭘﻦ ﮐﻪ ﺳﮓ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﯿﻒ ﻭ ﮐﯿﺴﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻓﻀﻮﻻﺕ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ .
ﺣﺮﺻﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﺳﺮﻟﻮﺣﻪ ﺍﺧﻼﻕ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ .
ﺳﻪ :
👈 ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺘﮕﺮ ﺭﺍ " ﺍﯾﻨﺠﯿﻨﺮ ( ﻣﻬﻨﺪﺱ) ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ"ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ و ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ ۵ ﺍﻟﯽ ۸ ﻫﺰﺍﺭ ﺩلاﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺎﺕ ﮐﺘﺒﯽ ﻭ ﺷﻔﺎﻫﯽ ﺩﺍﺩ .
ﭼﻬﺎﺭ :
👈 ﮊﺍﭘﻦ ﻫﯿﭻ ﻣﻨﺒﻊ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ( ﻧﻔﺖ ﻭ ﮔﺎﺯ ﻭ ﺯﻏﺎﻝ ﺳﻨﮓ ﻭ ﻓﻮﻻﺩ ﻭ ﻣﺲ ﻭ ... ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ) ﻭ ﺳﺎﻻﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺻﺪﻫﺎ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ؛ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺸﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﻫﺎﯼ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﺯﺩﺍﺭﺩ .
ﭘﻨﺞ :
👈 ﻫﯿﺮﻭﺷﯿﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﻃﯽ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ، ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﯿﺮﻭﺷﯿﻤﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺑﻤﺐ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺩ .
ﺷﺶ :
👈 اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ، ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻠﻤﻪ " ﺑﯽ ﺻﺪﺍ " ﯾﺎ (silent) ﺍﺯ ﮐﻠﻤﻪ " ﺍﺧﻼﻕ" ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﻫﻔﺖ :
👈 ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺩﺭﺳﯽ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﺷﺸﻢ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ (ﮔﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺍﺧﻼﻕ) ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺧﻼﻕ ﻭ ﺷﯿﻮﻩ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .
ﻫﺸﺖ :
👈 ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮊﺍﭘﻦ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﭘﯿﺸﮑﺎﺭ ﻭ ﺧﺪﻣﻪ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ .
ﻧﻪ :
👈 ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺗﺎ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ " ﻣﺮﺩﻭﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ! ﭼﻮﻥ ﻫﺪﻑ ﺗﺮﺑﯿﺖ، ﻧﻬﺎﺩﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﻭ ﺗﻠﻘﯿﻦ .
ﺩﻩ :
👈 ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻧﯿﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﻏﺬﺍ ﺑﺮﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ ﺩﺭ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﺷﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ ... ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﯾﺎﺯﺩﻩ :
👈 ﻣﯿﺎﻧﮕﯿﻦ ﺗﺎﺧﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﻫﻔﺖ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﺳﺖ . ﻣﺴﻮﻟﯿﻦ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ، ﺑﺎﺑﺖ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﺧﯿﺮ، ﻫﺮ ﺁﺧﺮ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ .
ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﻭﻗﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻗﺘﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺑﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎ ﺣﺮﯾﺺ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ :
👈 ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺻﺮﻑ ﻏﺬﺍ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
ﺳﯿﺰﺩﻩ :
👈 ﻣﺪﯾﺮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺷﺪﻥ ﻏﺬﺍ ﺍﺯ ﻏﺬﺍﯼ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﻥ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﭙﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ؟
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ، ﺁﯾﻨﺪﻩ ی ژاپن ﻫﺴﺘﻨﺪ .
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮊﺍﭘﻦ ﮊﺍﭘﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...
یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد : نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست .
با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند .
به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده
مذهب
باید از انسان موجودی
صبورتر
مهربان تر
آزادتر
و دلیرتر بسازد
اگر مذهبی نتوانست
این کار را انجام دهد
چیزی جز شرّ پلیدی و حقه بازی نیست!

👤 آلبرت انیشتن
http://s11.picofile.com/file/8392892576/photo_2020_04_02_17_35_29.jpg
🔴اقتدار رضا شاه بزرگ
🔹عذرخواهی فرانسه از ایران
🔹در دهه دوم زمامداری رضاشاه واقعه‌ای جزئی منجر به قطع روابط ایران با فرانسه شد. نشریات فرانسوی که به آزادی بیان در اروپا معروف بودند از اقدامات رضاشاه در ایران انتقاد می‌کردند.
🔹 به همین دلیل در دی ماه ۱۳۱۶ش دولت ایران نسبت به اهانتی که چاپ عکسها و مقالاتی در نمایشگاهی در پاریس در انتقاد از اقدامات رضاشاه صورت گرفته بود، اعتراض کرد و ابوالقاسم فروهر وزیرمختار ایران در پاریس را به ایران احضار نمود.
🔹این قطع روابط حدود یکسال‌ونیم ادامه یافت تا اینکه دولت فرانسه هیئت ویژه‌ای به ریاست ژنرال ماکسیم وگان فرمانده کل نیروهای فرانسه در سوریه و لبنان به تهران فرستاد تا از رضاشاه عذرخواهی کند.
🔹 رضاشاه این عذرخواهی را پذیرفت و در خرداد ۱۳۱۸ش انوشیروان سپهبدی را به سمت وزیرمختار به پاریس فرستاد و روابط دو کشور عادی شد.
پی‌نوشت‌ها:
۱. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران،
۲. عبدالرضا هوشنگ ‌مهدوی، سیاست خارجی ایران
"تصویر چک پادشاه و داستان هواپیمای سلطنتی شهباز در مراکش"
.
ملک حسن از شاه خواست تا هواپیمای سلطنتی شهباز که شاه را به تعبیدگاه خود مراکش برده بود، نزد خود نگه دارد. اما شاه برخلاف توصیه ملک حسن، به سرهنگ بهزاد معزی سرخلبان خود دستور داد که هواپیما را به ایران برگرداند. به گفته امیراصلان افشار یکی از همراهان شاه، شاه برای پاداش دادن به خلبانان و مهمانداران به هنگام بازگشت به ایران، از همراهان خود خواست از پولهای ایرانی خود سهمی بپردازند. محمد جعفر بهبهانیان مدیر امور مالی شاه، مبالغ مورد نظر را فراهم کرد و پول آن ها را به دلار داد. شاه به خلبان خود دستور داد که در ایران بگوید به اجبار با شاه سفر کرده و برای بازگشت هواپیما را نیمه شب بدون اجازه شاه برداشته است تا به دلیل خدمت به شاه او را درایران مجازات نکنند. به گفته فرهاد سپهبدی سفیر ایران در مراکش، شاه با دسته چک خصوصی خود پول بنزین هواپیما را که بالغ بر ۱۴۷۷۷ دلار بود در وجه شرکت شل مراگش پرداخت زیرا اعتبار کارت بنزین معزی تمام شده بود.

\منابع: زندگی و زمانه شاه صفحه ۹۹۴، مصاحبه با امیراصلان افشار

چی دادیم و چه گرفتیم

امیراصلان افشار قاسملو

میراصلان افشار قاسملو (۳۰ آبان ۱۲۹۸ در تهران – ۱۵ آبان ۱۳۹۸ در لس آنجلس) دیپلمات سابق و نمایندهٔ پیشین مراغه در دوره‌های نوزدهم و مجلس شورای ملی بود. پدرش جان‌محمدخان امیرمسعود و مادرش امیربانو (طلعت‌الملوک) بودند. جان‌محمدخان امیرمسعود از نظامیان دورهٔ رضاشاه بود که تا مقام سرهنگی رسید. وی فرزند خود را به احترام اجداد خود امیراصلان نام نهاد. امیراصلان، رئیس ایل «ارسلو» از خان‌های دوران نادرشاه بود. پسرعموی او امیرخسرو در کابینه‌های جعفر شریف‌امامی و غلامرضا ازهاری به وزارت امور خارجه ایران رسید. همسر وی کامیلا نیز دختر محمد ساعد مراغه ای، نخست‌وزیر پیشین ایران بود.

 

دورهٔ تحصیل

امیراصلان افشار، پس از گذراندن کودکستان علاءالسلطان و اخذ ششم ابتدایی از مدرسهٔ زرتشتیان در تهران، برای ادامه تحصیل به آلمان رفت. دورهٔ متوسطه را در دبیرستان «هیندنبرگ» برلین در سال ۱۹۳۹ به پایان رساند. سپس وارد دانشگاه گرایفسوالد برلین شد. او در سال ۱۹۴۲ دکتریِ خود را در علوم سیاسی از دانشگاه وین اتریش دریافت نمود. امیراصلان افشار، پس از بازگشت به ایران، در ۱۸ مهرماه ۱۳۲۶ به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و در ادارات مختلف آن وزارت‌خانه خدمت کرد.

وی در سال ۱۳۲۸ با دختر ساعد مراغه‌ای، کامیلا ساعد، ازدواج کرد. او از سال ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۳ دبیر سوم سفارت ایران در لاهه هلند بود. افشار در دورهٔ نوزدهم نمایندهٔ شهر مراغه در مجلس شورای ملی بود. وی همچنین در سال ۱۳۳۹ نمایندگی شهر مراغه در دورهٔ بیستم مجلس شورای ملی را به عهده داشت؛ ولی عمر این مجلس کمتر از سه ماه بود؛ و به وزارت خارجه بازگشت و با مقام وزیر مختاری عضو شورایعالی وزارت خارجه گردید. وی از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۶۹ رئیس شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بود.  افشار از مرداد ۱۳۴۶ تا مهر ۱۳۴۸ سفیر ایران در اتریش، از مهر ۱۳۴۸ تا اسفند ۱۳۵۱ سفیر ایران در آمریکا و از مرداد ۱۳۵۲ تا تیر ۱۳۵۶ سفیر ایران در آلمان غربی بود.

امیراصلان افشار در سال ۱۳۵۶ به ایران بازگشت و به ریاست اداره کل تشریفات دربار تعیین شد و تا پایان حکومت پهلوی در این سمت باقی ماند. وی در ۳ اسفند ۱۳۵۶ به سمت آجودان کشوری شاه منصوب شد. وی پس از انقلاب ایران در شهر نیس فرانسه اقامت گزید.

دریافت نشان‌های داخلی و خارجی

نشان‌های داخلی: پاس، ۲۵ سال سلطنت پهلوی، ۵۰ سال سلطنت پهلوی، ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی، نشان ۵ و ۴ و ۳ تاج، نشان ۲ همایون و نشان یک همایون با حمایل.

نشان‌های خارجی: نشان لژیون دونور فرانسه گردن‌بند، نشان دانمارک، نشان تایلند، دو نشان هلند، نشان رومانی، سه نشان و یک نشان درجهٔ یک با حمایل اتریش، سه نشان و یک نشان درجهٔ یک ۶ ستاره با حمایل آلمان، نشان درجهٔ یک اسپانیا، دو نشان کوکب و استقلال اردن هاشمی با حمایل، نشان درجهٔ یک برلیان با حمایل از کشور عمان و نشان خدمت بیمارستان نظامی Walter Ried آمریکا.

تألیفات

  • قانون اساسی آلمان نازی، تفسیر (به زبان آلمانی)

  • مقررات دولتی آلمان نازی، تفسیر (به زبان آلمانی)

  • گزارشی دربارهٔ آمریکا (به زبان انگلیسی)

  • امکانات بهبود اقتصاد ایران (به زبان آلمانی)

  • افسران و توطئه علیه هیتلر (به زبان فارسی)

  • شرکت ایران در سازمان‌های بین‌المللی (به زبان فارسی)

  • آغاز روابط سیاسی ایران و آمریکا (به زبان انگلیسی و فارسی)

  • خدا دنیا را آفرید، هلند را هلندی‌ها ساختند (به زبان فارسی و هلندی)

  • خاطرات امیراصلان افشار (در گفتگو با علی میرفطروس)

بازی دمکرات ها برای کنارگذاشتن شاه :

امیراصلان افشار: آمریکا برای خارج ساختن شاه از ایران «فریب بزرگی» تدارک دیده بود

http://s11.picofile.com/file/8394646576/unnamed.jpg

چقدر چهل سال پیش زود امروز شد...!
۳۹۰۰تومان بلیط رفت‌و‌برگشت به نیویورک آمریکا بود
برای ما که دانشجو بودیم نصف بها ۱۹۵۰ تومان!!
صبحانه و‌ نهار و شام به همراه ویسکی درجه یک "شیواز" آبجو - آب پرتقال دسر شیرینی تازه
سالاد - میوه پرتقال و موز و سیب!!
به مهماندارها میگفتیم:
"ببخشید انار دون کرده ندارید؟!!
" همیشه میگفتند: "انشالله بعدا"!
خیلی وقت‌ها از هواپیما در نیویورک پیاده نمیشدیم
میگفتیم به کاپیتان بگوئید ما یک چرتی میزنیم
تا برگردیم ایران!
اونهایی که با پرواز ۷۴۷ ایران ایر به نیویورک رفته بودند میدانستند که محل پارک هواپیماهای
"ایران ایر" کنار پارکینگ "پان امریکن" بود.
دوباره در برگشت چون ساعت ۱۰ صبح پرواز بود قهوه با کیک بعد آب پرتقال بعد نهار‌ و بعد از ظهر
انواع مشروبهای ویسکی "شیواز" و آبجو و شراب
تا وقت شام که سئوال میکردند:
"استیک یا شنیتسل مرغ با سالاد فرانسوی؟"
بعد کمی چرت زدن و دوباره صبحانه و بعدش میوه و بعدش شراب قرمز با نهار همراه با دسر میوه
موز و پرتقال و سیب!!
اما آخرین باری که با پرواز مستقیم نیویورک به تهران داشتم برمیگشتم آخرش خیلی بد بود!!
مهماندار گفت: "مسافرین محترم، خانمها روسری ها رو سرتان کنید"!! رسیدیم.
از مهماندار پرسیدم: "روسری برای چی؟!"
گفت: "انقلاب شده!"
من انقدر رفته بودم و آمده بودم با تمامی مهماندارها رفیق شده بودم.
آخرین باری که پیاده شدم یک مهماندار بود
موهایش بور بود به اسم "زری" من رو صدا کرد
گفت: "پیاده شدی انار دون کرده یادت نره!!!
" هیچوقت متلکی که بارم کرد یادم نمیره!!
ده سال گذشت.
برای کنفرانس علل اعتیاد کودکان به کنفرانسی در جزیره "بالی" کشور اندونزی دعوت شدم.
پرواز من از تهران به مالزی با ایران ایر بود
و بقیه مسیر با سنگاپور ایرلاین.
چند دقیقه ای هواپیما از زمین بلند شده بود مهمانداری یک ظرف آب نبات جلوی من گرفت و گفت: دونه اناری بردار!
پرسیدم: زری تو هستی؟!
چرا این شکلی شده ای؟!!
گفت: نباید آرایش کنیم مسافران تحریک میشوند!!
پرسیدم: چیکار میکنی؟!
گفت: سرمهماندار شدم. پرواز نیویورک که مالید
به جزیره پاتایا مسافر میزنیم یا کوالالامپور.
بعد گفت: بگذار آب نبات بدم به این بدبخت ها
بهت میگم. بیا انتهای هواپیما آشپزخانه
چند دقیقه بعد صدایم کرد.
گفت: آب میخوری یا آب پرتقال؟ گفتم: "آبجو!" گفت: جو داریم اما آبش رو نه!
گفت: مَرد، گذشت اون روزهایی که سه روز هیچی نمیخوردید پرواز می کردید به نیویورک!!
گفتم: سالهاست که دنبال تو میگردم تا یک سوالی
ازت بپرسم. چرا اون روز به من گفتی پیاده شدی
انار دون شده بخور؟!
جواب داد: من با پرواز همه جای دنیا میرفتم
همه جور مسافری با هر ملیتی می دیدم.
مشخص بود ملتی که ۳۹۰۰ تومن میدهند میروند
نیویورک و برمیگردند و ۶ وعده غذا با ویسکی و آبجو
و شراب و شامپاین و تکیلا رو قاطی با هم میخورند
بعد کاسه انار دون شده هم میخواهند
بالاخره از خوشی زیاد خودشون رو خیس میکنند!!!
ظهر شده بود. مهماندار از من پرسید:
نهار کوکو سبزی میخوردید یا کوکو سیب زمینی!!
پرسیدم: خانم با چی میدین این کوکو بره پایین؟!!
گفت: با آب معدنی"!!!
چقدر زود چهل سال پیش امروز شد....
با خودم گفتم آخه ملت چی کم داشتید که شورش کردید
و یهو یاد حرف ‌ژیسکار دستن بیستمین رئیس‌جمهور فرانسه افتادم که گفت:
شورش ملت ایران درسال57همچنان برای من معمایی مثل خودکشی نهنگ هاست که گه گاهی بشکل دسته جمعی و بدلایل نامعلومی اتفاق می افتد.
تاریخ هرگزندیده ملتی با خود چنین کند و دست به خودکشی جمعی بزند!

http://s11.picofile.com/file/8394474126/saeb.jpg

بسکتبال بازی می‌کرد و علاقه‌ای نداشت به ورزشی پرطرفدار که ۱۱نفر دنبال یک توپ بدوند. داستان ورودش به دروازه هفت‌ونیم متری اما کاملاً اتفاقی بود و تمام ماجرا از مسابقات آموزشگاه‌های تهران شروع شد.

رفته بود بازی همشاگردی‌هایش را ببیند که گلر تیم مدرسه مصدوم شد و مربی تیم چشمم خیره ماند به او. آقا معلم می‌دانست آن دانش‌آموز خوش‌قدوبالا به خاطر تبحرش در بسکتبال، می‌داند توپ چه طور باید به دستش بچسبد.

«مربی تیم صدام زد و گفت ناصر برو تو دروازه». کمی مکث کرد و در جواب حسین‌آقا گفت: «آقا، من نمی‌تونم. اصلاً فوتبال بلد نیستم.» حرف اما حرف مربی بود و ناصر به‌اجبار رفت توی گل.

چرخ گردون داستان تازه‌ای برایش رقم زد؛ یک ماجراجویی جدید و آینده‌ای که حتی فکرش را هم نمی‌کرد. یک‌تنه بازی را برای تیم مدرسه برد و آن‌قدر درخشید که خودش بعد از بازی فهمید اشتباهی بسکتبال را انتخاب کرده بوده.

لاغراندامی که تاج برای امضای قرارداد با او بی‌تابی می‌کرد، سرانجام در ۲۰سالگی پیراهن تیم محبوبش را پوشید و این آغاز ماجرای ناصر حجازی بود.

ناصر حجازی یک دههٔ پرافتخار داشت. جام ملت‌های آسیا را بالای سر برد و در دهه پنجاه همان گلری بود که رایکوف ارسطووار کشفش کرده و پایش ایستاده بود. اما زندگی گلر جوان هم مانند بسیاری از ایرانیان با انقلاب ۵۷ تغییر کرد و حالا قرار بود در اوج از گود کنار گذاشته شود.

گلر خوش‌تیپ تاج و تیم ملی آخرین دیدار ملی‌اش را در سال ۱۳۵۹ مقابل کویت انجام داد و مدتی بعد با قانونی عجیب، او و یک نسل طلایی از فوتبال ایران کنار گذاشته شدند. ماجرا به یکی از بازی‌های تیم تاج که آن زمان به استقلال تغییر نام داده بود، برمی‌گشت.

مسئولان حراست سازمان تربیت بدنی به بازیکنان استقلال تصویری از آیت‌الله خمینی می‌دهند تا هنگام ورود به زمین در دست بگیرند، اما حجازی از اجرای این دستور سر باز می‌زند و حراست هم از ورود او به زمین جلوگیری می‌کند.

اردیبهشت سال ۱۳۸۴ دوباره ناصر حجازی خبرساز شد. روزنامه‌های ورزشی از قصد او برای ثبت‌نام در انتخابات ریاست‌جمهوری خبر دادند. در روز ثبت‌نام نیز با مردی که هیچ‌کس نمی‌دانست ایران قرار است هشت سالِ سخت را با او سپری کند، برخوردی تاریخی داشت.

حجازی برای ثبت‌نام وارد سالن وزارت کشور شد و فردی خیلی گرم با او سلام و احوال‌پرسی کرد، که البته حجازی او را نشناخت. کمی بعد به دوستش گفت: «این آقا را نشناختم. چه سمتی دارد؟» و پاسخ این بود: «محمود احمدی‌نژاد، شهردار تهران».

حجازی مدتی بعد ردصلاحیت شد و بسیاری از سیاسیون نسبت به ثبت‌نام او واکنش تند نشان دادند و به استهزایش گرفتند، اما خیلی زود، در مصاحبه با روزنامه خبر ورزشی، نیت اصلی خود از ثبت‌نام را فاش کرد و گفت: «به این دلیل وارد کارزار شدم که سیاسی‌ها متعجب و ناراحت شوند و حالا هم بدون تعارف می‌گویم که همان‌طور که سیاسی‌ها دوست ندارند ما ورزشی‌ها سمتِ منصب و کار و تخصص آن‌ها برویم، ما ورزشی‌ها هم دوست نداریم آن‌ها وارد فوتبال شوند، چون تخصص لازم را ندارند. به آن‌ها حق می‌دهم که ایراد بگیرند، اما آیا آن‌ها نیز به ما حق می‌دهند که بپرسیم چرا ورزش را سیاسی‌ها اداره می‌کنند؟»

- زاده ۲۳ آذر ۱۳۲۸ در تهران – درگذشته ۲ خرداد ۱۳۹۰ در تهران

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی

                                             ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم

http://s13.picofile.com/file/8398006868/101620.jpg

اتحاد شوم

http://s5.picofile.com/file/8396963234/ismunism.jpg

http://s10.picofile.com/file/8395009534/ArafatBazarganMinistryForeignAffairs29Bahman1357c.jpg

پدیده روشنفکری به سبک ایرانی اسلامی  یا واپسگرایی در روشنفکری:

چه شد که از ملی‌گراییِ خرد بنیاد کسروی رسیدیم به جهان‌بینیِ توحیدی شریعتی و آل احمد؟

به‌راستی چه شد که از سخنرانیِ محمد علی فروغی در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در ۱۳۱۵ رسیدیم به خطابه شریعتی از ۱۲ الی ۱۵ محرم الحرام 1348 در حسینیه ارشاد در باب امّت و امام در جامعه‌شناسی؟

نامه حاج جلال (آل احمد) به حضرتِ خمینی:

“آیت اللها! وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظرالپرواز بودند به سمت بیت‌الله؛ این است که فرصت دست‌بوسی مجدد نشد اما این جا دو سه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیله‌ای کنم برای عرض سلامی بد نیست.

اول این که مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحسا- جنوب غربی خلیج فارس، حوالی کویت و ظهران- می‌گفت 80 درصد اهالی الاحساء و ضوف و قطیف شیعه‌اند و از اخبار آن واقعه مؤلمه پانزده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیون به آن سمت‌ها گسیل بشود هم جا دارد و هم محاسن فراوان.

دیگر این که در این شهر شایع است که قرار بوده آیت‌الله حکیم امسال مشرف بشود، ولی شرایطی داشته که سعودی‌ها دو تایش را پذیرفته‌اند و سومی را نه. دوتایی را که پذیرفته‌اند داشتن محرابی برای شیعیان در بیت‌الله و تجدید بنای مقابر بقیع و اما سوم که نپذیرفته‌اند حق اظهار رأی و عمل در رؤیت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامده‌اند و هیئتی را فرستاده‌اند گویا به ریاست پسر خود. دیگر این که گویا فقط دو سال است که به شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم داده‌اند، پیش از آن حق نداشته‌اند.

دیگر این که [کتاب] «غرب زدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما.

دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت و توضیح این که چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفته‌اند و نمی‌بایست. اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم کرد و به حضورتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان می‌کنم نشان داده باشم. مقدماتش در «غرب‌زدگی» ناقص چاپ اول آمده.

دیگر این که امیدوارم موفق باشید؛ والسلام

مکه روز شنبه 31 فروردین 1343- 8 ذی الحجه 1383”

شناخته‌شده‌ترین روشنفکر ایرانی متأثر از سارتر و فانون فرانسوی، علی شریعتی است، روشنفکری انقلابی و اسلامی که با شکل‌گیری نهضت آزادی در 1341 به فرانسه می‌رود و به نظریه‌پردازیِ انقلاب و چگونگیِ تربیت کادرهایِ آن می‌پردازد. نهضت آزادی که پابه‌پای خمینی با اصلاحات شاه مخالفت کرد و در جریان 15 خرداد 1342 به حمایت تمام‌قد از رهبر آینده انقلاب اسلامی برخاست، دربرگیرنده تأثیرگذارترین جریان روشنفکریِ مذهبی در ایران معاصر بمشار می‌رود: مهدی بازرگان، یدالله سحابی و سیدمحمود طالقانی، مؤسسین داخلی آن و چهره هایی چون احمد صدر حاج سید جوادی، و عزت‌الله سحابی از نخستین اعضای آن، و علی شریعتی، مصطفی چمران، ابراهیم یزدی و صادق قطب‌زاده، پایه‌گذاران آن در خارج از کشور بودند. مهدی بازرگان در میهمانی تاسیس نهضت و در معرفی مرامنامه آن می‌گوید:

“ما مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم… دین را از سیاست جدا نمی‌دانیم… آزادی را به عنوان موهبت اولیه الهی و کسب و حفظ آن‌ را از سنن اسلامی و امتیازات تشیّع می‌شناسیم. مسلمانیم باین معنی که به اصول عدالت و مساوات و صمیمیت و سایر وظایف اجتماعی و انسانی، قبل از آنکه انقلاب کبیر فرانسه و منشور ملل متحد اعلام نماید، معتقد بوده‌ایم.”

به عبارت دیگر، بازرگان و همفکران‌اش، پیش از آنکه ایرانی باشند، مسلمان‌ اند. مذهب‌شان سیاسی است. از دیدگاه فلسفی، آزادی را نه ویژگیِ اُنتولوژیک و وجودیِ انسان و برآمده (در شکل و محتوایِ نوین‌اش) از تکوینِ علوم انسانی در عصر مدرن و تجاربِ تاریخیِ آن، که همان حُریّتِ اسلامی و “موهبتی الهی” و پیشامدرن دانسته که ربطی به انقلاب فرانسه و عصر روشنگری و منشور ملل متحد نداشته و از “سنن اسلامی و از امتیازات تشیّع” محسوب می‌شود!

تنها دو سال پس از آنکه بازرگان خود و دیگر روشنفکرانِ اسلامیِ گردآمده در نهضت را “تابع قانون اساسی” مشروطه اعلام می‌کند، نهضت آزادی شاخه‌ای مسلح تحت عنوان گروه سماع (مخفف “سازمان مخصوص اتحاد و عمل”) را پایه‌‌گذاری می‌کند.

“سماع اولین سازمان مخفی ایرانی بود که برای انجام مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی در صدد فراگیری شیوه جنگ چریکی برآمد و دکتر چمران با نام مستعار جمال در این دوره‌ها شرکت نمود. او اوایل سال 1345 به لبنان رفت و پس از مدتی کوتاه به آمریکا بازگشت و مقدمات هجرت بزرگ خود به لبنان را فراهم آورد. در سال 1349 بنا به دعوت امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان برای بار دوم وارد لبنان شد و پس از استقرار در شهر صور مدیریّت مدرسه فنی جبل‌العامل را که در هشت کیلومتری این شهر قرار داشت بر عهده گرفت. با حضور دکتر چمران در لبنان و در کنار امام موسی صدر، فعالیت شیعیان لبنان ابعاد تازه‌ای یافت  و مدرسه فنی جبل‌العامل به صورت محلی برای آموزش سیاسی، ایدئولوژیک و نظامی شیعیان درآمد و به دلیل نزدیکی شهر صور با اردوگاههای فلسطینی روابط با آنان گسترش یافت و دکتر چمران به موازات تعمیق این روابط به عنوان یکی از حامیان اصلی مقاومت فلسطین علیه اسرائیل تمام تلاش خود را برای همکاری سازمان آزادیبخش فلسطین به کار گرفت.”

از فعالیت های زیر پوستی همین گروه فعالیت های مخفی در جهت نشر اعلامیه و مسلح کردن گروه های تروریستی در سال 57 برای مبارزه مسلحانه با شاه و  طراحی کودتای 17 شهریور در میدان ژاله توسط مزدوران فلسطینی اطراف میدان و انداختن این جنایات به گردن ساواک و ارتش بود، که متاسفانه به دلیل عدم وجود رسانه قدرتمند در آن زمان همچنان مخفی مانده است.

متاسفانه آنچه که پنهان مانده است جریان روشنفکری به شکل گرگ در پس نقاب گوسفند در آن سالها همچون غده ای سرطانی سعی در تحمق جامعه نابخرد را داشت و با انفجار 57 ما را به قهقرای تاریخ فرستاد و امروز هم به شکل اصلاح طلبی همان مسیر را طی می کند.

از شب شعر گوته در باغ سفارت آلمان در سال 56 برای توطئه علیه شاه ، تا راه اندازی تظاهرات ضدجنگ و ساخت و پاخت با دمکرات ها و اروپائیان برای ثبات نظام ... همه و همه از گور چپ های روشنفکر مفلوک درمانده از اینجا و وامانده و دربدر در اروپا برمی خیزد ... مردم ما دیگر گول مصدقی های خائن را نخواهند خورد...

http://s10.picofile.com/file/8392893876/photo_2020_04_02_17_37_58.jpg ‌کشورمن جایی‌ست که
درآن دانش‌آموزان راتنبیه میکنند تایادبگیرند«خوب بنویسند»
وهنگام بزرگسالی، به جرمِ«خوب نوشتن» قلم‌هایشان راشکسته وآنها را اعدام میکنند!
http://s10.picofile.com/file/8392892950/84864345_183580859725082_1962978935903788939_n.jpg http://s11.picofile.com/file/8392893442/Hamgardi_1548z9nk7E8.jpg

مقبره محمدبن جعفر طیار از متجاوزان عرب به ایران

جایی که تعداد پلیسش زیاده یعنی امنیتش کمه
جایی که مردم مدام بیمار میشوند یعنی پزشکانش برای پول کار می‌کنند
جایی که رسانه‌ها تحت اختیار حکومتند یعنی مسئولین دروغگو هستند
جایی که مردم بی‌دین شدند یعنی مبلغان دینیش فاسدند.
جایی که به مرده‌ها متوسل میشوند یعنی زنده ها برای هم کاری انجام نمی‌دهند
جایی که چاپلوسی زیاده یعنی احمق‌ ها مسئولند
جایی که پینه پیشانی نوعی ارزشه یعنی پینه دست بی‌ارزشه
جایی که کلاهبرداری زیاده یعنی مسئولین کلاهبردارند
جایی که مردم فقیرند یعنی مسئولین دزد زیاده
جایی که ثروت کشور رو صرف کشور دیگه می‌کنند یعنی مسئولین، وطنی نیستند!

این هم نمونه ای از مدیریت بحران در نظام قرون وسطائی آخوندها می باشد
در مانور مدیریت بحران به کمک حوزه ؛ مانور نماز میت با مرده پلاستیکی که مهمترین بخش این مدیریت می باشد ؟!!
💐نوروز ۹۹ گرامی باد!

http://s11.picofile.com/file/8392894184/photo_2020_04_02_17_50_17.jpg

رئیس سازمان بهداشت جهانی یک پروتکل جامع سلامت در قرنطینه صادر کرد:
*غذای مغذی بخورید.
*باموسیقی ورزش کنید.
*از خانه کار کنید.
*یوگا کنید،فیلم ببینید،بازی کنید.
*آنلاین با عزیزانتان در تماس باشید.
البته او یک بند از پروتکل را جا انداخت:
*اگر پول، غذا و خانه ندارید بروید بمیرید.

http://s10.picofile.com/file/8392922484/photo_2020_04_02_22_41_59.jpg

 

http://s10.picofile.com/file/8394976976/photo_2020_04_24_03_29_54.jpg

صدام: زمانیکه بوش تهدید به حمله نظامی کرد، با کرملین تماس گرفتم و ناراحتی خود را ابراز داشتم، پوتین حرفهای مرا شنید و سپس با صدای بلند خندید و گفت: هیچ از تو که از شجاعان عرب هستی انتظار نداشتم با یک تهدید بترسی! بوش جرات حمله را ندارد. بعد از حمله تماس گرفتم اما کسی جواب تلفن مرا نداد.
منبع: گفتگوی صدام حسین با جان نیکسون. پس از دستگیری صدام، نیکسون وظیفه تحقیق و بازجویی از او را داشت.

قتل های زنجیره ای

شهرداری پراگ به ‌تازگی نام میدانی را که سفارت روسیه در آن واقع شده است به «بوریس نمتسوف»، منتقد پوتین که در سال ۲۰۱۵ در نزدیکی کرملین کشته شد، تغییر داد.
پس از این تغییر نام، سفارت روسیه بدون موضع‌گیری صریح در این باره، نشانی رسمی خود در سایت‌ها و منابع عمومی را تغییر داد و به جای آدرس قبلی، به خیابانی اشاره کرد که چند صد متر دورتر است و یکی از درهای کنسولگری‌اش آنجا قرار دارد.

بوریس نمتسف

بوریس نمتسف (روسی: Борис Ефимович Немцóв؛ ۹ اکتبر ۱۹۵۹ – ۲۷ فوریه ۲۰۱۵) یک سیاست‌مدار، و دانشمند اهل روسیه بود. او در دهه ۱۹۹۰ و همزمان با دوران ریاست جمهوری بوریس یلتسین، از معاونان نخست‌وزیری روسیه بود. با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین، به منتقد جدی وی تبدیل شد و در سن ۵۵ سالگی در مسکو در نزدیکی کاخ کرملین به ضرب گلوله افراد ناشناس به قتل رسید. او از منتقدین مشهور و صریح پوتین بود..
نمتسف منتقد نقش مسکو در بحران اوکراین بود و ساعاتی قبل از مرگش مردم را برای شرکت در تظاهرات ضد دولتی در اعتراض به نقش روسیه در اوکراین دعوت کرده بود.

http://s11.picofile.com/file/8394569126/resized_477646_195.jpg

اسماعیل بیشکچی ، نویسنده‌ی ترک میگوید: در یکی از مساجد ترکیه از شخصی شنیدم که در نماز جمعه با صدای بلند میگفت: به خدا هر کس ترکی نداند بهشت را به چشم نخواهد دید!

در آن جلسه مردی به شدت میگریست ، من که چنین دیدم به نزد او رفتم و گفتم : مگر تو ترک نیستی و ترکی نمی‌دانی؟
مرد گفت: برای خودم گریه نمی‌کنم
برای پیامبر گریه می‌کنم که ترکی نمیدانست!!

روزی سه ملا با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود، برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند، یکی گفت:
روایت است از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه.
دومی گفت: همچنین روایت است که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند.
سومی گفت: و نیز روایت است که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود.
وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند. باز ذکر روایت شروع شد.
یکی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می کند.
دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می کند.
سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تکبر را کم و آدمی را به خدا نزدیک می نماید. و آنقدر دندان زدند و لیف کشیدند تا پوست خربزه را به نازکی کاغذی رساندند
فقیر که همچنان آنان را می نگریست گفت: من رفتم، که اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شما ها بنگرم می ترسم با روایات شما، پوست خربزه مقامش به جایی برسد که لازم باشد مردم آن را بجای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح کرده، با آن ذکر یا قدّوس بگویند.

عبید زاکانی

http://s10.picofile.com/file/8395553692/gedayan.jpg

http://s11.picofile.com/file/8394977168/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9_%DB%B0%DB%B9_%DB%B1%DB%B6_%DB%B2%DB%B1_%DB%B3%DB%B2_%DB%B1%DB%B1.jpg

غمگین نشو وقتی کسی تلاشت را نمی‌بیند، هنرت را درک نمی‌کند.
طلوع خورشید، منظره‌ای تماشایی است اما بیشتر مردم، همیشه‌ی خدا، آن موقعِ صبح، خواب هستند!

جان لنون

http://s11.picofile.com/file/8395351784/things_spite_5.jpg

 

http://s11.picofile.com/file/8395861300/maxresdefault.jpg

 

Blue canary, she feels so blue

https://www.youtube.com/watch?v=p9q3-iW2DE0

Blue canary, she feels so blue
She cries and sighs, she waits for you
Blue canary, the whole day long
She cries and tries to sing a song

Boy canary will sing a tango
He will sing a sweet lullaby
He will try to chase your blues away
So please sweetheart, don't cry

Blue canary, don't feel so blue
For I know just what to do
It won't take long to sing this song
And then fly home to you

Blue blue blue canary
Tweet tweet tweet the whole day long
She cries and sighs and tries
To tweet tweet tweet, to sing a song

Blue blue blue canary
Tweet tweet tweet the whole day long
She cries and sighs and tries
To tweet tweet tweet, to sing a song

همه میخوان ، بهشت برن ،
                     اما هیچکس نمیخواد بمیره..!!

Բոլորը ուզում են մահանից

             հետո հայտնվել դրախտում,

բայց ոչ ոք չի ուզում մեռնել։

Albert King
Albert Nelson (April 25, 1923 – December 21, 1992), known by his stage name Albert King, was an American blues guitarist and singer whose playing influenced many other blues guitarists. ..
Born: April 25, 1923, Indianola, Mississippi, United States
Died: December 21, 1992, Memphis, Tennessee, United States

http://s10.picofile.com/file/8392924242/albert_king2.jpg

Everybody wants to laugh
Ah, but nobody wants to cry
I say everybody wants to laugh
But nobody wants to cry
Everybody wants to go to heaven
But nobody wants to die
Everybody want to hear the truth
But yet, everybody wants to tell a lie
I say everybody wants to hear the truth
But still they all want to tell a lie
Oh everybody wants to go to heaven
But nobody wants to die
Everybody want to know the reason
Without even askin' why
Oh, everybody want to know the reason
Oh, without even askin' why
You know everybody want to go to heaven
But nobody wants to die

Albert King

https://www.youtube.com/watch?v=0G-SqMDTbks

 

شما هرگز به تنهایی راه نخواهید رفت


وقتی در میان
طوفان قدم می زنید.

سر خود را بالا نگه دارید

و از تاریکی نترسید
در پایان طوفان ، آسمان طلایی است
و آهنگ شیرین و ناب چکاوک.
ازمیان باد عبور کنید ،
از میان باران عبور کنید ،

حتی اگر رویاهای شما پریشان شده باشند.

قدم بزن، قدم بزن ، با امیدواری در قلبتان

و شما هرگز به تنهایی قدم نخواهید زد.
شما هرگز به تنهایی راه نخواهید رفت.
قدم بزن، قدم بزن ، با امیدواری در قلبتان

و شما هرگز به تنهایی راه نخواهید رفت.
شما هرگز به تنهایی راه نخواهید رفت.

http://s10.picofile.com/file/8394572084/rs_180489_85020763.jpg

Դու երբեք չես քայլի միայնակ

Երբ դու քայլես փոթորկի միջով
Բարձր պահի՛ր գլուխդ
Եվ մի՛ վախեցիր մթությունից:
Փոթորկի վերջում ոսկեգույն երկինք է
Եվ արտույտի քաղցր, մաքուր երգը:
 
Քայլիր քամու միջով,
Քայլիր անձրևի միջով,
Եթե նույնիսկ քո երազանքները ցաքուցրիվ լինեն:
Քայլի՛ր առաջ, քայլիր՛, հույսը սրտումդ
Եվ դու երբեք չես քայլի մենակ:
Դու երբեք չես քայլի մենակ:
 
Քայլի՛ր առաջ, քայլիր՛, հույսը սրտումդ
Եվ դու երբեք չես քայլի մենակ:
Դու երբեք չես քայլի մենակ:
https://lyricstranslate.com

Դու երբեք չես քայլի միայնակ


Երբ դու քայլես փոթորկի միջով
Բարձր պահի՛ր գլուխդ
Եվ մի՛ վախեցիր մթությունից:
Փոթորկի վերջում ոսկեգույն երկինք է
Եվ արտույտի քաղցր, մաքուր երգը:

Քայլիր քամու միջով,
Քայլիր անձրևի միջով,
Եթե նույնիսկ քո երազանքները ցաքուցրիվ լինեն:
Քայլի՛ր առաջ, քայլիր՛, հույսը սրտումդ
Եվ դու երբեք չես քայլի մենակ:
Դու երբեք չես քայլի մենակ:

Քայլի՛ր առաջ, քայլիր՛, հույսը սրտումդ
Եվ դու երբեք չես քայլի մենակ:
Դու երբեք չես քայլի մենակ:

https://www.youtube.com/watch?v=OV5_LQArLa0

Artist: Gerry and the Pacemakers

http://s10.picofile.com/file/8392923168/timthumb_php.jpg

http://s10.picofile.com/file/8392922950/hqdefault.jpg

Anna Mayilyan - En Havqer

 

Նորից եկան էն հավքերը
Հեռվից եկան էն հավքերը,
Որ գարնանը կուգային։
Կանանչ կապա են հագել,

Կանանչ ճամփա են եկել,
Կանանչ մարգին ման կուգան։
— Կանչե՛, հավիկը՛ս, կանչե՛
Կանչե՛, լավիկը՛ս, կանչե՛,
Կանչե՛, կանչիդ ես ղուրբան։

Նորից եկան էն հավքերը,
Հեռվից եկան էն հավքերը,
Որ ամառը կուգային։
Կարմիր կապա են հագել,
Կարմիր ճամփա են եկել,

Կարմիր վարդին ձեն կուտան։
Երգե՛, հավիկը՛ս, երգե՛,
Երգե՛, լավիկը՛ս, երգե՛,
Երգե՛, երգիդ ես ղուրբան։

Նորից եկան էն հավքերը,

Հեռվից եկան էն հավքերը,
Որ աշնանը կուգային
Դեղին կապա են հագել,
Դեղին ճամփա են եկել,
Ու խաշամին ման կուգան։

Խոսե՛, հավիկը՛ս, խոսե՛,
Խոսե՛, լավիկըս, խոսե՛,
Խոսե՛, խոսքիդ ես ղուրբան։

Նորից եկան էն հավքերը,
Հեռվից եկան էն հավքերը,

Որ ձմեռը կուգային։
Ճերմակ կապա են հագել,
Ճերմակ ճամփա են եկել,
Ճերմակ ձյունին ման կուգան։
Ձենե՛, հավիկը՛ս, ձենե՛,

Ձենե՛, լավիկը՛ս, ձենե՛,
Ձենե՛, ձենիդ ես ղուրբան։

Հովհաննես Թումանյան

قتل عام ! قتل عام !  قتل عام !

در شهرها و خارج شهرها در سرزمین ما

و بربرها با غنیمت و خون...

بازمیگردند

دسته کلاغان در بالا ی سر پرواز میکنند

با دهان خون آلود همچون مستان قهقهه میزنند

گوش کنید! گوش کنید! گوش کنید!

محتضران را باد در خشم ، فرومیگیرد

و کاروان بی صدای پیران

شتابان از جاده های پهناور دور می شوند

بوی خون در نیمه شب به مشام میرسد

و درختان چونان فواره ای در ظلمت و خون اند

و از هرسو گله داران از آتش وحشت دارند

 

http://s12.picofile.com/file/8398006742/siamanto.jpg

 

 

Մահուան տեսիլ

Սիամանթո

Կոտորա՜ծ, կոտորա՜ծ, կոտորա՜ծ,
Հայրենի քաղաքներուն մէջ եւ քաղաքներէն դո՜ւրս,
Եւ բարբարոսները աւարով եւ արիւնով կը դառնան,
Մեռելներուն եւ ոգեվարներուն վրայէն,
Ագռաւներու բազմութիւններ կ'անցնին վերերէն,
Արիւնոտ բերաններով եւ գինովի քրքիջներով...։
Ցամաքահով մը կիսամեռները զայրոյթով կը խղդէ
Ու պառաւներու անձայն ու ցաւակոծ կարաւաններ,
Շտապով կը փախչին լայն ճամբաներէն...։
Գիշերին մէջէն արիւններուն հոտը կը բարձրանայ
Ծառերուն հետ շատրուաններ ուրուագծելով,
Ու ամէն կողմէ սոսկումով կը սուրան հալածուած
Նախիրները հրդեհուող ցորեաններուն մէջէն...
Փողոցներու մէջ մորթուած սերունդներ կը տեսնեմ,
Եւ ամփոխներ անպատմելի սրածումներէ դարձող...
Արեւադարձային տաքութիւն մը կը բարձրանայ,
Հրդեհի տրուած ազնուական քաղաքներէն...
Ու մարմարներու ծանրութիւնով իջնող ձիւնին տակ,
Աւերակներուն եւ մեռելներուն մենութիւնը կը մսի...։
Օ՜, մտիկ ըրէք սա՛ սայլերուն ճռնչիւնը ահաւոր,
Իրենց վրայ դիզուած դիակներու ծանրութեան տակ,
Ու սգաւոր մարդերուն աղօթքներն արցունքոտ,
Որ կածանէ մը, դէպի համայնափոսերը կ'երկարին...
Մտիկ ըրէ՜ք հոգեվարքներուն ձայները վերջին,
Հովին հարուածներուն հետ որ ծառերը կը ջարդէ...
Օ՜, մի մօտենաք, մի մօտենաք,
Չըլլայ որ մօտենաք գերեզմաննոցներուն ու ծովուն,
Կարմիր ջուրերուն վրայ նաւեր կը նշմարեմ հեռուն,
Մեռելներու կուտակումներ անոնց մէջ կան,
Ու ցաւէն գալարուող աղիքներուն վրայ,
Գանկեր ու սրունքներ ինծի կ'երեւան...
Մտիկ ըրէ՜ք, մտիկ ըրէ՜ք, մտիկ ըրէ՜ք,
Փոթորիկին գոչը ծովուն ալիքներուն մէջ,
Կոտորա՜ծ, կոտորա՜ծ, կոտորա՜ծ...
Մտիկ ըրէ՜ք, մտիկ ըրէ՜ք, մտիկ ըրէ՜ք,
Մահաձայն ոռնումը զարհուրեալ շուներուն,
Հովիտներէն ու գերեզմաններէն ինծի հասնող,
Օ՜, պատուհանները փակեցէք ու աչքերնիդ ալ...
Կոտորա՜ծ, կոտորա՜ծ, կոտորա՜ծ...։

esfand98

http://s6.picofile.com/file/8388855100/rezashah.jpg

زادروز رضا شاه بزرگ و روز پدر برهمه ایرانیان راستین شاد باد

وقتی سل در تهران فراگیر شد و مظفرالدین شاه بدان مبتلا، در دارآباد شمیران «کاخی برای خود» ساخت تا در پناه آب و هوای خوش آن منطقه بهبود یابد....
اما رضا شاه بعدها آن کاخ را به «بیمارستانی برای همه» تبدیل کرد...
جایی که امروز بیمارستان مسیح دانشوری است و اکنون محل درمان بیماران تنفسی از جمله کرونا شده است...(جایی که امروز در تصرف علی اکبر ولایتی است!!)

http://s7.picofile.com/file/8389652576/photo_2020_02_29_11_29_56.jpg

آدمی را آزمودن به کردار باید کرد نه به گفتار؛
چراکه بیشتر مردم، زشت کردار و نیکو گفتارند...

فیثاغورث
از آن روز
که ریشه هایمان را
بیرون کشیدند
و دوباره ما را کاشتند
اما وارونه
آموختیم
با دهانمان
خون و خاک بنوشیم
با ریشه هایمان آفتاب

http://s7.picofile.com/file/8388617942/photo_2020_02_18_19_23_31.jpg

این متن در سال ۱۳۰۱ نوشته شده... انگار که بعد از ۹۰ سال چندان تغییری در حال ایران حاصل نشده...

”از مردمی که هنوز مشاورشان رمال است و طبیب‌شان جن‌گیر، احیاء اقتصادی‌شان را از فکرهای عامیانه توقع دارند و استقلال‌شان را با حرف می‌خواهند نشان بدهند‌... از چنین فلک‌زده مردمی چه انتظار میشود داشت؟ هیچ.
ایرانی به میل خود آدم نخواهد شد. سعادت را بر ایران باید تحمیل کرد!“

منبع: ✍🏻علی‌اکبر داور، ”یادداشت یومیه،“

http://s6.picofile.com/file/8389653218/photo_2020_02_29_11_35_32.jpg

مقایسه منزل دو شاعر
یکی رو موزه کردن یکی رو ویران
بالا: منزل عارف قزوینی
شاعر نامدار ایرانى درگذشت 1933 میلادى
پایین : منزل هرمان ملویل
شاعر آمریکایى درگذشت 1891 میلادی

این دو‌ عکس تجسم زندگی ایرانی ها در چهل سال گذشته است

http://s6.picofile.com/file/8386095650/photo_2020_01_26_08_40_25.jpg

تفاوت نگاه پدر و مادر ندا آقاسلطان در روز تولد دخترشان و نگاه پدر و مادر یاسمین مقبلی فضانورد ناسا نشانگر فاصله آرزوهای دو خانواده یکی در یک دیکتاتوری مذهبی و‌ دیگری در جهان آزاد است. یکی به فضا و دیگری به جزا می اندیشد.

پیش بینی زیبا و دقیق فردوسی بزرگ ۹۰۰ سال پیش
از حال و روز امروز ما...!
ز ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخن ها به کردار بازی بود
همه گنج ها زیر دامان نهند
بکوشند و کوشش به دشمن دهند
به گیتی کسی را نماند وفا
روان و زبان ها شود پر جفا
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار بد آراسته
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اند ر آرند پیش....
شاهنامه/ حکیم ابوالقاسم فردوسی‌
برای فریب دادن
عده ای را شیر میکنند
و عده ای را خر...!
مواظب باشید حیوان صفت نشوید
بازنده بازنده است چه درنده چه چرنده!

لوئیس بورخس

http://s6.picofile.com/file/8389649834/dd.png

انفجار نادانی در امور اجتماعی چیست؟

جامعه راًی دهنده

دودسته هستند که راًی میدهند 1- دسته احمق (شامل راًی اولی ها ،که بخاطرغرور بزرگی به پای صندوق میروند، دسته جوگیر اما بیسواد جامعه که امروزه بچه حزب اللهی های سابق که هنوز در فضای جبهه و جنگ بسر میبرند ووقتی شورانقلاب آنها را می گیرد به پای صندوق میروند) 2- دسته نون به نرخ روز خور (به قول آمریکایی ها opportunist) که این دسته همان هایی هستند که با قلاب ماهی گیری از آب گل آلوده خوب ماهی میگیرند (بقای این حکومت برای ایشان نون و آب دارد)... ظاهرشان یک مدل است اما باطنشان جور دیگر و عجب پدر سوخته هایی هستند...بسته به جهت وزش باد به همان سمت سیر میکنند....برای گرفتن پست های مدیریتی شناسنامه و انگشت مهر خورده شان را ضمیمه پرونده گزینش سازمان مطبوعه میکنند... و این را نیز از همانهایی که راًی آورده اند به ارث برده اند...

خلاصه در یک جامعه شرط بندی ساکن هستیم ، عده ای روی مردم شرط بندی میکنند و با قمار کردن خودِ مردم بر سر نفت و ثروتشان ، مردم را سرکیسه و خود روز به روز فربه تر میشوند... که آدم را به یاد مسابقات بوکس حرفه ای آمریکا در صد سال پیش می اندازد ، که یه عده اون بالا شرط بندی راه می انداختند تا جیب تماشاچی هارو خالی کنن ، دو نفر هم روی رینگ برای مزاح مردم همدیگرو لَت و پار میکردند... و از قضا شرط بند ها ی بالا دستی هر دو با هم ساخت و پاخت کرده بودند و این مسابقه هم یه جور نمایش برای سرکار گذاشتن تماشاچی ها بود...

http://s6.picofile.com/file/8388852334/Crafty.jpg

چرا ایران به پارلمان و نظام ریاستی نیاز دارد؟

جمهوری اسلامی نه نظامی دموکراتیک است نه نوعی اقتدارگراییِ تمام‌عیار، بلکه از خانواده رژیم‌هایی است که امروزه، دانشمندان سیاسی آن را «دو-بُنی»‌(hybrid regime) می‌خوانند(دوگانه سوز خودمانی!!)، آمیزه‌ای از نهادهای دموکراتیک و دستگاه‌ها و سازوکارهای اقتدارگرا. همانطور که خودروهای دوگانه‌سوز از دو منبع انرژی بهره می‌گیرند، رژیم‌های دو-بُنی، به دو نوع دستگاهِ ایدئولوژیک و اعمالِ قدرت توأمان تکیه می‌کنند تا به اقتضای ضرورت و حاجت، دردسرهای جدی را از سر بگذرانند (بحران های سیاسی و اجتماعی)، بدون آنکه ناگزیر به اجرای اصلاحات اساسی شوند یا در پیِ بستن درها به روی اصلاحات، یکسره، فروبپاشند.

به مثابه الاکلنگ سیاسی (political seesaw) گاهی این حزب بالا میرود و گاهی آن حزب ، اما صاحب اصلی قدرت بر محور آن سوار است و هیچ جابجا نمیشود، و دو گروه مردم هم زیر بار هر طرف له میشوند...

حکومت هم یا با بحران سازی ساختگی از خود قهرمان میسازد ، یا از دشمن لولو... (مانند حمله ساختگی داعش به مجلس و یا بحران بیماری کرونا) ، گاهی هم در این راه بقول قدیمی ها رَکَب میخورد و دستش رو میشود (مانند سقوط هواپیمایی که قرار بود آمریکا مسبب سقوطش باشد)

«اقتدارگرایی رقابتی» (competitive-authoritarianism) یا «اقتدارگرایی انتخاباتی» (electoral-authoritarianism) نام دیگر این رژیم‌هاست. بیشتر رژیم‌هایی که پس از سقوط بلوک شرق و پایان اتحاد جماهیر شوروی، از جمله در روسیه، پدید آمدند یا برخی کشورهای در حال توسعه آمریکای لاتین، نمونه‌هایی از رژیم دو-بُنی اند. از قضا، شماری از آنها حاصل انقلابی مخملی یا براندازی قهرآمیزند که، در عمل، به توتالیتاریسمِ سرنگون‌شده جامه جدیدی پوشانده‌اند. بسیاری از آنها، دهه‌ها عمر کرده‌اند و هنوز چندان اثری از شکاف و شکست در سقف و ستون‌شان پیدا نیست.

رژیم دو-بُنی، فُرمی دموکراتیک و محتوایی تمامیت‌خواه دارد؛ دموکراسی متعهد و معیوبی است که در آن، حلقه بسته‌ای از نخبگان برای جابه‌جایی قدرت با هم رقابت می‌کنند و از انتخابات و نهادهای دموکراتیک، همچون ابزاری برای کسب مشروعیت بهره می‌گیرند. گرچه رقابتِ نخبگان جدی است، ولی روند و فرایند انتخابات را عادلانه و آزاد نمی‌توان خواند.

پایداری چنین نظام هایی ، وابسته به مشروعیت بخشی داخلی و خارجی ، که البته نوع خارجی آن وابسته به منفعتی است که آن کشورها از اینجا میبینند و یا بقول خودمان باجی که از اینجا دریافت میکنند....که یکی از مظاهر این مشروعیت بخشی انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری و یا شوراها است، توگویی که این حکومت از اول دانسته بذر این حکومت را برای سالها قبل پاشیده بوده...و امروز برداشت میکند...

هرچقدر که تنگناهای مالی و تحریم ها  بر حکومت زیاد شود، چهره واقعی آن نیز نمایان میگردد ، هرچند منِ نویسنده به ماورا ، اعتقادی ندارم ولی بقول باورمندان آن ، این تحریم ها هدیه ای الهی برای مردم بوده تا ببینند که این حکومت چقدر برای مردم ، ارزش قائل است...

تازش دیوگان به قلم ارشک پاکزاد

http://s6.picofile.com/file/8390586918/tazesh_divgan.jpg

http://s7.picofile.com/file/8386095726/photo_2020_01_26_08_44_07.jpg

رقص به روایت
دکتر عبدالحسین زرینکوب
می رقصیدیم !
پیش ﺍﺯ یورش اعراب ،
ﺑﺎﺭﺍﻥ که ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ، ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ ...
ﺑﺎﺩ که میوﺯﯾﺪ ،
ﺑﻪ ﺧﺮمنگاﻩ میرﯾﺨﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ ...
ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ که ﻣﯿﺸﺪ ،
ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ ...
ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ که ﻣﯿﺸﺪ
ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ ...
ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺭﺍ ﺩﺭﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ و میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ ...
ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ میکاﺷﺘﯿﻢ و
میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ ...
میخواستیم دفع بلا کنیم ،
جشن ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ...
ﻣﺎﻩ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﺸﺪ میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ ...
ﻣﺎﻩ به ﭘﺎﯾﺎﻥ میرسید میرﻗﺼﯿﺪیم ...
ﺧﻼﺻﻪ اینکه ،
ﺟﺸﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﻗﺺ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ و ﺷﺎﺩﯼ ...
ﺗﯿﺮﮔﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻬﺮﮔﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﺑﺎﻧﮕﺎﻥ
آﺫﺭﮔﺎﻥ ﻭ ﺑﻬﻤﻦﮔﺎﻥ ﻭ ﺍﺳﻔﻨﺪﮔﺎﻥ
ﻭ ﻓﺮﻭﺭﺩﮔﺎﻥ ﻭ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ﮔﺎﻥ ﻭ ﺧﺮﺩﺍﺩﮔﺎﻥ ...
ﺳﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻮﺭﯼ ﻭ ﺳﺮﻭﺵ ...
ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ
آنهم ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺮﮔﯽ ﮐﯿﻨﻪ ﻭ سنگدﻟﯽ ﺑﺮ ﭘﺎﮐﯽ ﻭ ﺳﻮﮒ ﺳﯿﺎﻭﺵ !...
ﻣُﺮﺩﮔﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺳﻮﮔﻨﺎﻣﻪ ﺳﯿﺎﻭﺵ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺩ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩ ، ﺑﻪ ﺧﺎﮎ میسپرﺩﯾﻢ ...
تا اینکه ...
شمشیر وحشت عرب از راه رسید شادی رخت بربست و ماتم و کینه و بغض و دروغ .‌.‌‌.. آغاز شد !!

http://s6.picofile.com/file/8390463142/photo_2020_03_07_23_41_27_copy.jpg

دعای وقت خواب ایرانیان باستان

پروردگارا سپیده دم که فلک بیدار میشود
سرزمینم از دروغ و تهمت پاک شود.
پروردگارا اکنون روحم به استراحت میرود
و تو مراقبش باش

_________
دعای این روزهای مردم ایران بعد از بیداری
پروردگارا کشور ما را از شر مسئولین و مدیران بی لیاقت
کرونا- گرانی طلا - نبودن دلار - فیلترینگ - سانسورهای بیخودی
احتکار سایپا و ایران خودرو - سقوط هواپیماهای فرسوده
فقر - بیکاری - تورم - خرافات - فساد - اعتیاد - طلاق
جهل و تعصب بیجا - تبعیض - اختلاف طبقاتی - امواج پارازیت - پراید - روغن پالم - وعده های سرکاری مسئولین
برادران قاچاقچی - سریالهای تکراری - اینترنت مخابرات
مزاحمتهای ایرانسل - بنزین آلوده - ترافیک - آلودگی هوا
آلودگی آب - گرانی - خشکسالی - گرد و خاک و ریز گردها
طوفان و سیل یهویی داعش و سایر بستگان در پناه خود مصون بدار! 🙏

اگر مردم شاد باشند هیچ کس نمیتواند آنها را به جنگ بکشاند.
جنگ یک پدیده ی ساده نیست ،آن بسیار پیچیده ست. مردم باید بدبخت ،فقیر ،گرسنه ،سرکوب شدهٔ جنسی و تحقیر شده از هر طریقی و در رنج بوده باشند ،فقط در این صورت میتوانید آنها را متقاعد کنید که یکدیگر را نابود کنند. زیرا آنها دیگر چیزی ندارند.
اشو

http://s7.picofile.com/file/8388855884/osho.jpg

http://s7.picofile.com/file/8386096276/photo_2020_01_26_08_52_23.jpg

تمام اون چیزایی که این دنیا برای زیبا شدن لازم داره 🤚

حبیب آقا، نه کافه رفته است، نه کتاب خوانده است و مثل روشنفکر نماها ، نه سیگار برگ برلب گذاشته و نه کلاهِ کج بر سر ...
نه با فیلم تایتانیک گریه کرده است و نه ولنتاین می‌داند چیست !
اما صدیقه خانم که مریض شد، شب‌ها کار می‌کرد و صبح‌ها به کارِ خانه می‌رسید ...
در چشمانش خستگی فریاد می‌زد، خواب، یک آرزو بود. اما جلوی بچه‌ها و صدیقه خانوم ذره‌ای ضعف بروز نمی‌داد ...
حبیب آقا عشق را معنا می‌کرد ، نمایش نمی‌داد !

http://s7.picofile.com/file/8388195650/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1_%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C.jpg

http://s6.picofile.com/file/8386096342/photo_2020_01_26_08_54_03.jpg

افسردگی به انسان فرصت اندیشیدن نمیدهد.
بنابرین برای نادان نگه داشتن انسان؛
باید به هر روش ممکن اندوهگینش کرد...
👤 فردریش نیچه

هکومت اِفلاسی یک هکومت دمکراتیک به معنای واقعی کَلَمه خواهد بود.

همه هقوق بشری از جمله هقوق اغلیت های مزهبی کاملاٌ رعایت خواهد شد.

من در ایرانِ آینده هیج مصولیتی جز رَحبرِ روهانی مردم نخواهم بود.

کش وَر ما در منازعه میان اسراییل و اَرَب ها باید به کلی بی طرف بماند.

ما صاواک را منهل خواهیم کرد و همه گروههای چپ حق خاهند داشت آزادانه به بیان اَغاید خود و فعالیت صیاصی به پردازن.

نباید به ضِندانیان و مَهکومان فُهش داد و به آن ها صیلی زد.

در ضمینه های صیاصی و در ضمینه اجتماهی ، ذَن و مرد حق مشارکت در عُمور را دارند.

در تشکیل دُلت، زن و مرد حق انتخاب کردن و انتخاب شدن دارن و با هم برابرن.

خُمُو

http://s7.picofile.com/file/8386102992/v1_aDs3NzUzNztqOzE4MzE1OzEyMDA7MjAwMDsyNjgx.jpg

مصاحبه پرزیدنت انور سادات در مورد گروگان گیری در ایران

ایران خواستار استرداد شاه در مقابل آزادی گروگان‌ها شده بود، پرزیدنت سادات در این مصاحبه, که به گفته مصاحبه کننده خشمگین‌ترین مصاحبه ایشان بود, میگویند که دنیا باید در مورد رفتاری که با شاه شد خجالت بکشد، جهان عرب باید خجالت بکشد و آمریکا. پرزیدنت سادات می‌گوید که دنیا و جهان اسلام باید گروگان گیری را محکوم کند. ایشان میفرمایند مصر با این دیوانه (؟) هیچ نوع ارتباطی‌ ندارد و نمی خواهد که داشته باشد. در آخر که راه چاره از ایشان پرسیده می شود در جواب می‌گویند که اگر آمریکا تسلیم شود ایران به دست چپی‌‌ها افتاده و از بین میرود.

http://s7.picofile.com/file/8388853326/AP750109037_e1424696329180.jpg

‏گفته میشود وقتی قاضی از قاتل انور السادت (رئیس‌جمهور مصر) که عضو گروه جهاد
اسلامی بود میپرسد چرا او را کشتی؟
قاتل جواب میدهد: او یک سکولار بود.
قاضی میگوید: آیا معنی سکولار را میدانید؟
قاتل میگوید: نه نمیدانم!

در ترور نافرجام نجیب محفوظ(نویسنده
مصری برنده جایزه نوبل) قاضی از
ضارب میپرسد: چرا نجیب را با خنجر
زدید؟ ضارب میگوید: بدلیل
نوشته‌هایش، خصوصا کتاب بچه های
محله ما. قاضی میگوید:
کتاب را خوانده ای؟ ضارب میگوید: خیر!

قاضی از قاتل فرج فوده، شاعر و نویسنده
مصری میپرسد چرا او را کشتی؟
قاتل میگوید:او کافر است.
قاضی به قاتل میگوید: چطور به این
نتیجه رسیدی؟ قاتل: از کتاب هایش.
قاضی میگوید: آیا کتابهایش را خوانده ای؟
قاتل جواب میدهد: خیر من اصلا سواد ندارم!

اینگونه جامعه بشری تاوان
جهل عده ای را داد و می دهد...
به تاریخ نمیتوان دروغ گفت!
روزیکه محمدرضا شاه فقید از تهران وارد فرودگاه اسوان مصر شد ، خبرنگاری از  انور سادات فقید پرسید چگونه پادشاهی که مردم کشورش اورا بیرون کرده اند استقبال میکنید؟
انورسادات پاسخ داد : تاریخ پاسخ شما را میدهد !

http://s7.picofile.com/file/8386222676/imageproxy_php.jpg

هر چقدر یک انسان بدبخت تر باشد
و یا هر چقدر یک ملت فقیرتر و تو سری خور تر
به همان اندازه امیدوارتر است که
در بهشت جزا و پاداش بیابد!

فئودور داستایفسکی

http://s6.picofile.com/file/8388732342/photo_2020_02_19_21_56_44.jpg

http://s6.picofile.com/file/8386137026/photo_2020_01_26_15_46_14.jpg
‏تفاوت "تکنولوژی" و "ایدئولوژی"

فاطمه فتحی نژاد،عضو بسیج،مامور تبلیغ "عفاف و حجاب"

یاسمین مقبلی افسر خلبان ارتش آمریکا،عضو ناسا برای ماموریت در "مریخ و ماه"

 خلخالی⁩ چند روز بعد از دستگیری ⁧ هویدا⁩ میره ملاقاتش زندان
‏وقتی از حالش میپرسه هویدا اعلام رضایت میکنه و میگه تنها مشکلش کوچک بودن سلوله
‏خلخالی جواب میده که این سلولها رو خود شما ساختین که حالا نصیب خودتون شده
‏هویدا میگه: میدونم ، گفتم که شما برای آینده خودتون بزرگتر بسازینش

http://s7.picofile.com/file/8386218068/photo_2020_01_27_10_58_27.jpg

۶ بهمن ۱۳۴۱ در جریان همه‌پرسی انقلاب سفید «قانون انتخابات» با افزوده شدن حق‌رای زنان اصلاح شد تا زنان ایران از حق رای برخوردار شوند و برای اولین‌بار به لحاظ قانون انتخابات در شرایط حقوقی برابر با مردان قرار گیرند.

میگفت: بابام دوره شاه فقیر بود.
‏میگم: کارش چی بود؟
‏میگه کار نداشت
‏میگم سواد داشت؟
‏میگه نه
‏میگم تو چه کاری مهارت داشت؟
‏میگه هیچ کاری بلد نبود
‏میگم تعجب میکنم چرا اصلا زنده مونده. بازم خدا پدر شاه را بیامرزه که خرج مدرسه بچه ها شو میداده.
‏هیچی نمیگه. فقط مات. نگاه می کنه دیگه

دمکرات ها و ایران

http://s6.picofile.com/file/8390586350/photo_2020_03_10_12_55_48.jpg

جیمی کارتر از ⁧آمریکا⁩ و ژیسکاردستن از ⁧ فرانسه⁩، کالاهان از ⁧ انگلستان⁩ و اشمیت از ⁧ آلمان⁩ تصمیم گرفتند که ⁧ شاه⁩ از ایران برود. ۶ روز بعد شاه رفت که ایران درگیر جنگ داخلی نشود، دو سال بعد در جولای ۱۹۸۱ از جیمی کارتر پرسیدند در کنفرانس ⁧ گوادلوپ⁩ چه گفتی که غرب موافق خروج شاه از ایران شد؟
جیمی کارتر⁩ گفت: به آنها یادآور شدم شما تاب مقابله با ژاپن⁩ را در صنعت ندارید چگونه دارید با دست خودتان ژاپن دوم را در ⁧ خاورمیانه⁩ بوجود می آورید

دشمن چیز مفیدی است، اگر کم آوردید خودتان درست کنید!
دشمن یعنی کسی که شما می توانید همه ضعف ها و کم کاری هایتان را بر گردن او بیندازید.
دشمن یعنی چیزی که شما می توانید مردم را با آن بترسانید تا ناگزیر به آغوش شما پناه بگیرند.
دشمن یعنی کسی که اگر کاری کردید، با وجود او مهم تر جلوه اش دهید و اگر نکردید او را مقصر جلوه کنید.
دشمن یعنی کسی که وقت و بی وقت به او فحش دهید، بی آنکه جواب فحش بشنوید.
دشمن یعنی کسی که حواس مردم را پرت او کنید تا هوس نکنند که از شما چیزی بخواهند.
دشمن یعنی مترسکی که با آن می توانید بچه های بزرگ را بترسانید.
پس دشمن، با این همه خاصیت، یک موضوع حیاتی است. ولی همه خوبی اش به این است که نباشد، که اگر باشد دَمار از روزگارتان در می آورد.
زادروز ۱۲۶۶
تهران، ایران
درگذشت ۲۵ بهمن ۱۳۴۸ (۸۲ سال)

 

یادبود نویسنده فرهنگ لغات حییم در لس آنجلس؛ به مناسبت پنجاهمین سالمرگ سلیمان حییم
⚡️در این گردهمایی تعدادی از چهره‌های برجسته علمی، فرهنگی، اجتماعی و رسانه ای شرکت داشتند و از جنبه‌های گوناگونی درباره زندگی، خدمات و دستاوردهای ارزنده سلیمان حییم با حاضرین سخن گفتند.

«سلیمان حییم» در سال 1266 خورشیدی (1887 میلادی) در تهران و در یک خانواده‌ی متدین یهودی متولد شد. پدرش «حییم اسحق» و مادرش «خانم» هر دو از اهالی شیراز بودند. پدر در تهران بزرگ شد و شغلش لحاف‌دوزی بود. سلیمان خردسال چون سایر همسالان آن زمان خود تحصیلات ابتدایی‌اش را در مکتب آموخت و از آنجا به موسسه‌ی آموزشی نور (میس نورالله) رفت. در آنجا حییم سخت مورد تبلیغ دبیران آموزشگاه قرار گرفت ولی با معلوماتی که از دیانت‌های مختلف به ویژه یهودیت داشت هیچگاه مبلغین نتوانستند وی را تحت‌تأثیر قرار دهند و از دیانت یهود برگردانند.

http://s6.picofile.com/file/8387336768/419351_747.jpg

سیلمان حییم در سال 1906 میلادی وارد کالج آمریکایی شد که زیر نظر «مستر جُردن» اداره می‌گردید. در آنجا با زبان انگلیسی آشنا گردید و در سال 1915 پس از اتمام تحصیلات در همین کالج مشغول تدریس زبان انگلیسی شد.
به دنبال ورود مشاوران انگلیسی و آمریکایی و ورود «دکتر میلیسپو» به عنوان مشاور وزارت دارایی، حییم با سمت مترجم در وزارت دارایی مشغول گردید. همزمان با این تغییرات نیاز مردم به فرهنگ‌های دو زبانه شدت یافت و وی به تألیف اولین فرهنگ انگلیسی و فارسی یک جلدی تشویق گردید. حییم در سخت‌ترین شرایط زندگی و در پرتو نور شمع موفق به تألیف این فرهنگ‌نامه گردید که با همت زنده‌یادان اسحق و یهودا بروخیم منتشر گردید. پس از آن بنا به درخواست گروه‌های مختلف اجتماع و نیاز شدید آنان اقدام به تألیف و نشر فرهنگ‌های جامع‌تر نمود. حییم مردی پر کار و خستگی‌ناپذیر بود و در شبانه‌روز 18 ساعت فعالیت می‌کرد.
تا پیش از ملی شدن صنایع نفت حییم سمت ریاست دارالترجمه شرگت نفت را به عهده داشت و پس از ملی شدن نفت به سمت مدیره اداره‌ی خرید منصوب گردید. در این سمت فروشندگان لوازم مختلف هرگز نتوانستند وی را فریب یا رشوه دهند. حییم آنچنان براساس قانون مناقصات خرید می‌کرد تا به قول معروف مو لای درز آن نرود. حییم به علت این درستکاری‌ها مورد سعایت کارمندان دیگر قرار گرفت و ناچار از این شغل استعفا داد و خود را بازنشسته کرد.
حییم در سال 1303 (1924 میلادی) ازدواج کرد و از این پیوند دارای شش فرزند شد. وی در سال 1348 (1969 میلادی) در اثر سکته‌ی قلبی در حالی که هنوز آرزومند و امیدوار و همچنان دانشجو بود چشم از جهان فرو بست.

حییم به لغات عشق می‌ورزید. دوستانش به او لقب فرهنگ متحرک داده بودند و بعدها مجله‌ی روشنفکر وی را «آقای لغت ایران» نامید. حییم در پیدا کردن معانی لغات و اصطلاحات گوناگون و پرمعنای زبان فارسی و مشابه آنها در فرهنگ‌های دو زبانه‌ی خود نگنجاند. وی می‌گفت: «شب‌ها که به بستر می‌روم مثل یک عاشق که به معشوق می‌اندیشد، به لغت فکرمی‌کنم. برای من دنیای لغت دنیای بس عمیق و رنگین است که هیچگاه از حضور در آن خسته و کسل نمی‌شوم».

حییم به ادبیات و به خصوص ادبیات ایران علاقه‌ی خاصی داشت و به آن عشق می‌ورزید. در آخرین دقایق زندگی خویش در حالی که روی برانکار به بیمارستان منتقل می‌شد از همراهان خود خواست کتاب حافظ یا سعدی برایش بیاورند تا در بیمارستان مطالعه کند، که مرگ مهلتش نداد.

سیدحسن تقی‌زاده (زاده ۵ مهر ۱۲۵۷ در تبریز – درگذشته ۸ بهمن ۱۳۴۸ در تهران)
۸ بهمن سالروز درگذشت حسن تقی‌زاده

( زاده ۵ مهر ۱۲۵۷ تبریز -- درگذشته ۸ بهمن ۱۳۴۸ تهران ) ادیب و سیاستمدار

 

Image result for تقی زاده
ملت و مملکتی دارای بنیان‌هاست (institutions) و در زندگانی هر قومی اتفاق می‌افتد که یک شخص یا چند شخص در عصری از اعصار جزء بنیان‌های آن قوم می‌شوند. در این عصر، از برای ما ایرانیان دو نفر را می‌توان از جملهٔ بنیان‌های ملت محسوب داشت، یکی مرحوم قزوینی بود و دیگر جناب آقای تقی‌زاده است. ولی بنیان را با «جناب» و «آقا» ممتاز نمی‌توان ساخت و بی‌شک تقی‌زاده از آن بزرگتر است که او را بتوان با جناب و آقا عنوان و اعتباری بخشید...

مقاله‌ای از استاد  مجتبی مینوی دربارهٔ مرحوم  سید حسن تقی‌زاده

http://s7.picofile.com/file/8386823300/5PE7lJ_md.jpg

http://s7.picofile.com/file/8386826984/southafrica.jpg

در زمان حمله مغولان به ایران، روحانیون و صوفی ها به سبب حمایت های مالی از طرف مغولان، سعی کردند مردم را به جای مقابله؛ به سازش دعوت کنند و میگفتند کوشش و تلاش علیه مغولان سودی ندارد!

http://s7.picofile.com/file/8390589026/1200px_AbaqaOnHorseArghunStandingGhazanAsAChild.jpg

نقبی به گذشته دور

https://www.youtube.com/watch?v=zyeP_KE_l1g

بهم می‌گن قدش کوتاس
می‌گن لباس درست و حسابی نمی‌پوشه
می‌گن باور کن این مرد به تو نمیاد، اصن جفت تو نیست

ولی من دوسش دارم، دوسش دارم، دوسش دارم
برای من بهتر از این آدم تو دنیا وجود نداره
دوسش دارم، دوسش دارم، دوسش دارم
غیر از این دیگه جوابی ندارم

جرات نداره بهم بگه دوستم داره
فقط عین دخترای خجالتی صورتش سرخ می‌شه

مردم بهم می‌گن انتخابت درست نیست
حرف ما رو گوش کن، حرف ما رو گوش کن

راستشو بگم، خودمم نمی‌فهمم چرا انقدر دلمو برده
و چرا خورشید من، فقط از پنجره اون طلوع می‌کنه؟

ولی من دوسش دارم، دوسش دارم، دوسش دارم
برای من بهتر از این آدم تو دنیا وجود نداره
دوسش دارم، دوسش دارم، دوسش دارم
غیر از این دیگه جوابی ندارم

«آنا گِرمان» (Anna German) خواننده لهستانی الاصل بود که در شهرهای مختلف شوروی سابق زندگی کرد. پدرش را به جرم واهی جاسوسی اعدام کردند. به چندین زبان از جمله لهستانی و روسی و انگلیسی و ایتالیایی آواز می خواند. او حدود ۳۰ سال پیش و در سن ۴۶ سالگی درگذشت.

http://s6.picofile.com/file/8389649768/Anna_German_legitymacja_studencka.jpg

http://s7.picofile.com/file/8387342268/photo_2020_02_06_17_46_16.jpg

«Ահա ես դռան առաջ եմ և բախում եմ: Եթե մեկն իմ ձայնը լսի և բաց անի դուռը, ես ներս կմտնեմ և կընթրեմ նրա հետ, նա էլ՝ ինձ հետ» (Հայտնություն 3:20):

من پشت در ایستاده‌ام و در را می‌کوبم.‏ اگر کسی صدای مرا بشنود و در را باز کند،‏ به خانهٔ او وارد خواهم شد و با او شام خواهم خورد و او نیز با من همسفره خواهد شد.‏

ՄԵՐ ԴԱՐԸ

Մոլեգի՜ն դար է, եղբա՛յր, մեր դարը.
Հըպարտ նա զենքով, հարուստ՝ զոհերով.
Կաշկանդած աստծո ազատ աշխարհը,
Նա գահ է հանում դահճին յուր սըրով։

Զոհվում են ազգեր հանուն սուրբ խաչի,
Արյան ծովերով ողողում երկիր.
«Թո՛ղ խեղճը մեռնի, թո՛ղ թույլը կորչի»,—
Կարդում է մեր դարն յուր դատավճիռ։

Չարության ոգին, լայն ցանցի նըման,
Պատել է և՛ կյանք, և՛ սիրտ, խղճմտանք,
Ուր անպարտություն — այնտեղ կախաղան,
Ուր արդար տրտունջ — այնտեղ հալածանք։

Լսում ենք — լո՜ւյս, սե՜ր, ազատ գաղափար,
Օրե՜նք, իրավո՜ւնք, ազա՜տ խիղճ ու ձայն —
Օ՜հ, մեր օրերում, մեր դարի համար
Դոքա ծաղրելի խոսքեր են միայն…

Երկաթ ու վառոդ, արցունք ու արյուն,
Գայլի կուշտ ծիծաղ, գառան խուլ մայուն —
Ահա՛, բարիքներ, դափնիք պանծալի՜,
Մեր առաջադե՜մ, լուսավո՜ր դարի…

http://matyan.am/timthumb.php?src=disc/24-02-20/dac1b479ff7f56bd4e73385c2a58aa6f.jpg&w=450

Alexander Tsaturyan

Born: March 28, 1865, Zaqatala, Azerbaijan
Died: March 17, 1917, Tbilisi, Georgia

http://s7.picofile.com/file/8390588784/%D4%BD%D5%B8%D5%BB%D5%AB%D5%BE%D5%A1%D5%B6%D6%84%D5%AB_%D5%BA%D5%A1%D5%B6%D5%A9%D5%A5%D5%B8%D5%B6_03.jpg

http://s6.picofile.com/file/8390536092/alexander_tsaduryan.jpg

Ավերակ

Որպես վաղեմի մի ավանդություն
Կամ շքեղ երազ անմեղ մանկության,
Կենդանանում է այսօր իմ մտքում
Խրոխտ ավերակն նախնյաց մեծության.
Այստեղ բեկորներ վսեմ արվեստի,
Այնտեղ հիշատակն արքունի փառաց,
Եվ վկայարան սրբազան ուխտի,
Եվ տխուր հետքը մեծաշուք կենաց...

Օ՜հ, այսպես ողջ մեր կյանքն է վաղանցիկ,
Ողջը լոկ ծաղր է անսիրտ բնության,
Եվ սեր, և հրճվանք համայն գեղեցիկ
Զոհ է ավերի և մոռացության,
Ինչպես պատրանքը հեշտասիրության,
Ինչպես գրգիռը պատանու արյան,
Խաբուսիկ ժպիտն աշնան արևու, —
Բոլո՛րը վաղն է անհետանալու։


Հովհաննես Հովհաննիսյան

http://s7.picofile.com/file/8390587500/%D5%80%D5%B8%D5%BE%D5%B0%D5%A1%D5%B6%D5%B6%D5%A5%D5%BD_%D5%80%D5%B8%D5%BE%D5%B0%D5%A1%D5%B6%D5%B6%D5%AB%D5%BD%D5%B5%D5%A1%D5%B6_Hovhannes_Hovhannisyan_2.jpg

Hovhannes Hovhannisyan

1864-1929

http://s6.picofile.com/file/8390588384/hovhaness.jpg

Dey98

http://s7.picofile.com/file/8384129826/xmas.png

سرهنگ خلبان یدالله شریفی‌راد
او خلبان جنگندهٔ اف-۵ نیروی هوایی در جنگ ایران و عراق و دیپلمات پیشین ایران است.
رکوردهای او، وی را یکی از موفق‌ترین خلبانان جنگندهٔ اف-۵ در جنگ ایران و عراق در نبردهای هوایی کرده است.
شریفی‌راد در یکی از ماموریت‌هایش پس از این که به یک نیروگاه در خاک عراق حمله کرد، با حمله سه جت عراقی مواجه شد که توانست یکی از آنها را سرنگون کند و در حالی که در تعقیب دومی بود، خودش از پشت مورد اصابت قرار گرفت و از هواپیما بیرون پرید مبارزان کُرد عراقی به او پناه دادند و او را به خاک ایران فرستادند.

http://s6.picofile.com/file/8376583826/photo_2019_10_28_12_14_57.jpg

فیلم معروف عقاب‌ها از ماجرای نجات او به وسیلهٔ کردهای عراق ساخته شد که ۲۰ درصد جمعیت آن زمان ایران برای تماشای آن به سینماها رفتند.
او بر سررفتن به یک میهمانی مختلط خانوادگی در سال ۱۳۶۹ دادگاهی و بازخرید شد ، وی هم‌ اکنون کارگر فروشگاه زنجیره‌ای اَلدى در آلمان است.

http://s7.picofile.com/file/8376583942/photo_2019_10_28_12_17_12.jpg

چرا کوروش نامش جاودان شد؟
مقایسه متن منشور کوروش با کتیبه دو پادشاه آشوری

http://s6.picofile.com/file/8376584284/photo_2019_10_28_12_20_19.jpg

وقتی آرامگاه رضاشاه بدستورخلخالی تخریب شد,خبرنگاری نظرمحمدرضاشاه را

دراین زمینه پرسید و پاسخ داد :  درواقع مزار پدرم خط آهن شمال به جنوب بود

http://s6.picofile.com/file/8376584476/photo_2019_10_28_12_21_38.jpg

در قلب ما، تا ابد - (این عکس را از پدرم در مکزیک، تابستان ۵۸ گرفتم) -

 In our hearts,forever-(I took this picture in Cuernavaca,Mexico in the summer of 79)

http://s7.picofile.com/file/8376584600/photo_2019_10_28_12_23_23.jpg

وقتی يك دانشمند هندی شطرنج رو اختراع كرد تقديم به پادشاه هند كرد و پادشاه هند شطرنج رو به ايران فرستاد تا يه جورايی پز دانشمند هاش رو به ایران بدهد.
پادشاه ايران انوشیروان خسرو به داناترین وزيرش بزرگمهر دستور داد تا او نيز بازی بسازد،‌ وزير ايران كه از دانشمندان بزرگ بود بازی زيبای تخته نرد را ساخت
فلسفه پیدایش و رموز تخته نرد:
30 مهره: نشانگر 30 شبانه روز یک ماه
24 خانه: نشانگر 24 ساعت شبانه روز
4 قسمت زمین: 4 فصل سال
5 دست بازی: 5 وقت یک شبانه روز
2 رنگ سیاه و سپید: شب و روز
هر طرف زمین 12 خانه دارد: 12 ماه سال
تخته نرد: کره زمین
زمین بازی: آسمان
تاس: ستاره بخت و اقبال
گردش تاس ها: گردش ایام
مهره ها: انسان ها
گردش مهره در زمین: حرکت انسان ها (زندگی)
برداشتن مهره در پایان هر بازی: مرگ انسان ها
اعداد تاس:
1 – یکتایی و خدا پرستی
2 – آسمان و زمین
3 – پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک
4 – اباختر (شمال)، نیمروز (جنوب)، خاور (شرق)، باختر (غرب)
5 – خورشید، ماه، ستاره، آتش، رعد (ابر و باد و مه و خورشید و فلک)
6 – شش روز آفرینش

http://s7.picofile.com/file/8376584800/photo_2019_10_28_12_26_39.jpg

محمدرضا شاه ۱۰۰ سال قبل یعنی در ۴ آبان سال ۱۲۹۸ زاده شد.
هنگامی که او متولد شد پدرش یک افسر قزاق بود و به رضاخان میرپنج معروف بود. وقتی شش ساله بود رضاشاه تاجگذاری کرد و او نیز بعنوان ولیعهد ایران شناخته شد. مادر محمدرضا، تاج الملوک همسر دوم رضاشاه بود. پس از ولیعهدی زندگی او از مادر و خواهرانش جدا شد. او ابتدا به دبستان نظام رفت و بعد در کاخی اختصاصی به تنهایی زیر نظر یک معلم فرانسوی و تعلیم داده میشد. تعلیمات مدرسه نظام؛ اگر چه دشوار بود؛ اما نیروی مقاومتش را افزود. او همچنین سوارکاری، ژیمناستیک و بوکس را فرا گرفت.
دوران کودکی محمدرضا در ساعت ۴ بعدازظهر روز ۱۵ شهریور ۱۳۱۰ و با اعزام وی به سوئیس خاتمه یافت و او عملاً زندگی نیمه مستقل دوران نوجوانی را آغاز نمود...
این عکس‌ها از کودکی تا نوجوانی او را نشان میدهد

مرگ پدرش در چهل روزگی وی موجب شد که مادرش تصمیم به عزیمت به تهران بگیرد. به این خاطر پس از مدتی نوزاد شش‌ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت. در این سفر، نوزاد در راه سختِ مازندران و تهران به شدت بیمار شد.
و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران وی را مرده پنداشتند؛ بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند...
http://s6.picofile.com/file/8376585568/photo_2019_10_28_12_33_48.jpg

گرمای محیط موجب شد تا کودک مجدداً جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند. مادر کودک را برداشت و راه تهران را دوباره پیش گرفت.
نام آن کودک رضا بود که بعدها رضا خان شد ..

http://s7.picofile.com/file/8376955226/behzad_fereshteh_eshtiaghi_rafi.jpg

بهزاد و فرشته اشتیاقی در کنار رافی خاچاطوریان ، بازیگران اصلی آقای مربوطه

_____________________________________________________________________

رافی خاچاطوریان (زادهٔ ۱۳۲۷ – درگذشته ۱۰ آبان ۱۳۹۸) بازیگر و مجری ایرانی بود.

 فعالیت‌های او عمدتاً در زمینهٔ طنز انتقادی، سیاسی و اجتماعی بود.
پیش از شورش 57 با تلویزیون ملی ایران همکاری می‌کرد. از جمله کارهای او در این دوره می‌توان به بازی در مجموعهٔ طنز اجتماعیِ آقای مربوطه اشاره کرد که به کارگردانی بهزاد اشتیاقی روی آنتن می‌رفت. پخش آن از نیمهٔ دوم سال ۱۳۵۳ از تلویزیون ملی ایران آغاز شد و تا چند ماه پیش از پیروزی انقلاب ادامه داشت.
او چندی پیش از شورش 57، ایران را ترک و به‌همراه خانواده به کالیفرنیا مهاجرت کرد. خاچاطوریان در ایالات متحده آمریکا در برنامه‌های طنز سیاسی ـ اجتماعیِ شبکه‌های مختلف فارسی‌زبان به‌عنوان مجری و بازیگر ظاهر شد. در طول سال‌های فعالیت به‌کرات ازطرف نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی تهدید به مرگ می‌شد.
در تیرماه سال ۱۳۶۷، درحالی‌که خاچاطوریان در یک گردهمایی اعتراضی علیه حملهٔ ناو آمریکایی به پرواز شماره ۶۵۵ ایران ایر هواپیمای مسافربری ایران شرکت کرده‌بود، مورد حملهٔ یک چریک لبنانی و چند ایرانی هوادار جمهوری اسلامی قرار گرفت. در این حمله، خاچاطوریان شدیداً از ناحیهٔ سر و صورت آسیب دید و یک چشم خود را نیز ازدست داد. وی پس از مورد حمله قرار گرفتن، در نخستین مصاحبه با تلویزیون‌های فارسی‌زبان گفت:
«دنیای کنونی اونقدرها هم قشنگ نیست که برای دیدنش به دو تا چشم احتیاج باشد.»
خاچاطوریان در سال‌های اخیر کم‌کار بوده‌است. وی در مهرماه سال ۱۳۹۳ در برنامهٔ در تبعید تلویزیون من و تو حضور یافت و به شرح فعالیت‌های خود پرداخت.
وی پس از مبارزه طولانی با بیماری قند، سرانجام بامداد روز ۱۰ آبان ۱۳۹۸ در سن ۷۱ سالگی در کالیفرنیا درگذشت.

ایران پنج برابر کشورهای پیشرفته دانشگاه دارد!
در ایران 2640 دانشگاه وجود دارد درحالی که چین تنها 2481 و در هند 1620 دانشگاه دایر کرده است.
بنابر گزارش موسسه اسپانیایی CISC تعداد دانشگاه ‌ها در اغلب کشورهای پیشرفته جهان زیر 500 دانشگاه است، به ‌طوری که آلمان 412، انگلیس 291، کانادا 329، ایتالیا 236 و هلند 423 دانشگاه دارند.
این تعداد دانشگاه در ایران، حدود 5‌ هزار‌ میلیارد تومان از بودجه کل کشور را می‌بلعد و نزدیک به 50‌ درصد از جمعیت بیکار کشور را تولید می‌کند.
80 درصد وزیران کابینه انگلیس مدرک لیسانس دارند. در ایران موج دکترا گرفتن و پشت میز نشستن راه افتاده است!
كجاست فراهم كردن شرايط كار و درامد براى اين همه صندلى در دانشگاه هاى ايران...؟!!

____________________________________________________________________________

این طور به نظر میرسد که بیشعورها آدم‌های موفق و پیروزی‌اند. همیشه آن کسی که بهتر بتواند ایده‌های دیگران را بدزد موفقیت بهتری به دست می‌آورد. در دولت ها نیز هرچقدر کسی بتواند بهتر و ظریف‌تر خواسته‌های مردم را نادیده بگیرد مقام بالاتری را از آن خود میکند!
👤 خاویر کرمنت
📚 بیشعوری

http://s7.picofile.com/file/8376957918/photo_2019_11_02_09_43_27.jpg

یک عدد کاسه چه کنم چه کنم واقعی
طرحی از دوریس صابری
مناسب حال و روز ما ایرانیا

http://s6.picofile.com/file/8376584934/photo_2019_10_28_12_28_27.jpg

ارج یک سازنده محصولات لوازم خانگی در کشور ایران بود
این شرکت از سال ۱۳۱۶ اندکی قبل تر از شرکت سامسونگ مشغول به تولید شد و با قدمتی ۷۹ ساله قدیمی‌ترین سازنده لوازم خانگی ایران است که در آغاز کارهای آهنگری، ریخته‌گری و جوشکاری انجام می‌داد و همچنین صندلی‌های تاشو نیز تولید می‌کرد
در دهه ۱۳۵۰ فعالیتش گسترش یافت و به تولید لوازم خانگی، از جمله یخچال، بخاری، ماشین لباسشویی و کولر نیز رو آورد
در این دوره شرکت ارج صادر کننده بی چون و چرای محصولات خود به کشورهای عربی و حتی آسیا میانه بود
کارخانه ارج در سال ۱۳۱۶ در یک کارگاه کوچک واقع در خیابان سی متری تهران به اتفاق ۸ کارگر ساده با هدایت خلیل ارجمند، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران، به صنایع غیردولتی ایران پیوست.
پس از انقلاب کارخانهٔ ارج، دولتی شد و پس از دولتی شدن به سوی ورشکستگی قدم‌ها را به سرعت برداشت.
این شرکت در دهه ۷۰ با یک اختلاس ۲۰ میلیارد تومانی هم مواجه شدو میان سهام‌داران متعدد دست به دست گشت.
از سال ۹۵ بارها خبر تعطیلی این شرکت را شنیده‌ایم در حالی که امروزه سامسونگ شانزده درصد از صادرات کره جنوبی را بر عهده دارد !

http://s6.picofile.com/file/8376585142/photo_2019_10_28_12_29_36.jpg

صبح زود جارچی راه می افتاد
و بیخود فریاد می کشید :
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!
اما کسی که مزد نمی گرفت
کسی بود که کار کرده بود...!
👤 صادق هدایت

شاید باور نکنید ولی این مزار رئیسعلی دلواریه در نجف عراق!!
شيرمرد بوشهری که در جنگ جهانى اول، ۷ سال تمام با یاران ۷۰۰ نفره اش در مقابل نیروهای ۵۰۰۰ هزار نفری انگلیس آنقدر خوب ایستادگی کرد که انگلیسی ها مجبور شدند از هند و عراق نیرو وارد ايران کنند!
http://s7.picofile.com/file/8377208250/189064_439.jpg

مرقد دشمنان ایران و ایرانی در نجف را ما آباد می کنیم ، و مزار  آباد کنندگان ایران اینگونه رو به ویرانیست...

ظاهراً یعقوب لیث تنها نیست!!

http://s6.picofile.com/file/8376585818/photo_2019_10_28_12_35_53.jpg

پس از پیروزی یعقوب ليث بر محمدبن طاهر، از وی پرسیدند که سبب زوال دولت طاهریان چه بود؟
پاسخ داد:
شراب شبانگاه - خواب صبحگاه - سپردن دوات و دولت به دبیرانِ نالایق!

سیستم فقر
پیتر گفت: همیشه دلم می خواست اونقدر پول داشته باشم که همه بچه های گرسنه دنیا رو سیر کنم. هرچی دلشون می خواد براشون بخرم.
تام گفت: آرزوی خیلی قشنگیه. ولی به نظر من بهتره آدم توانش رو صرف برداشتن سیستم فقر بکنه.
- یعنی چی؟
- ببین، یک سیستم معیوبی وجود داره که تو هر چقدر هم گرسنه سیر کنی باز هم گرسنه های بیشتری تولید می کنه. به همین دلیل بهتره فکر کنیم چطور می شه فرهنگ و مناسبات بیماری رو که ظلم و فقر رو تولید می کنند از بین برد.
📚بند باز
✍️ ساسان حبیب‌ وند

در سایه هر سنگ اگر گُل به زمین است       نقش تن ماریست که در خواب کمین است..

http://s7.picofile.com/file/8377263400/7514253_280.jpg

http://s6.picofile.com/file/8382183792/madahi.jpg

در دوران قاجار هنگام باریدن باران غیرمسلمان ها اجازه بیرون آمدن نداشتن همچنین اجازه ورود به حمام مسلمان ها را نداشتند و به اروپا سرزمین نجس ها گفته می‌شد...

نام کتاب : سفرنامه ی مادام کارلا سرنا - آدمها و آیینها در ایران
 نویسنده : مادام کارلا سرنا
دانلود:

http://dl.parsbook.com/server3/uploads/safarnameh-madam-karla.zip

https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/books/1457873661l/29495967.jpg

یک روز پسر آیت‌الله تبریزی را سوار الاغ کرده و در كوچه‌ها چرخاندند تا مردم دست و دامنش را ببوسند...

در زمان قاجار بیماری وبا در ايران پيدا شد در تبريز جان بسياری را گرفت... روحانیون و علمای تبریز در کوچه ها فرش گستردند و نذرها کرده و روضه‌ خوانی‌ها بر پا کردند.... یکروز پسر آیت‌الله تبریزی را سوار الاغ کرده و در كوچه‌ها چرخاندند تا مردم دست و دامنش را ببوسند و به وبا گرفتار نشوند!

ولی پسر آیت‌الله نیز وبا گرفت و مُرد... مردم بجای اینکه به اشتباهشان پی ببرند و شک کنند گفتند: «آقا بلا را به تن فرزند خود پذيرفت تا ما را نجات دهد»!
و بر باورشان به او صدها بار افزوده شد...!»

کتاب زندگانی من
✍ احمد کسروی

با گرگ بره می خوریم
با چوپان گریه می کنیم !
کریسمس مسیحی می شویم
محرم حسینی می شویم
آبان ماه ضد انقلاب
دیماه سپاهی
بهمن ماه جشن پیروزی
عید نوروز آریایی
تعطیلات به آنتالیا و تایلند
رمضان اهل مسجد
عجب آفتاب پرست هایی شده ایم ما...

عصر بی‌شعوری

عصر بی‌شعوری مجموعه‌ای است از شعر و ترانه‌های امید طوطیان که به شرایط امروز اجتماعی و سیاسی ایران می‌پردازند و با اعتراض بیان‌شده‌اند. امید طوطیان می‌گوید:

تقابل خیر و شر و نبرد نیکی با اهریمن پلیدی چالشی است که همواره انسان در پیش روی خود می‌بیند.

تثلیث شوم زر و زور و تزویر، همواره دمار از روزگار انسان‌ها درآورده و اصولاً حاکمیت‌ها جز در موارد خاص، همیشه با در دست گرفتن قدرت و ثروت و فریب ملت توسط مذهب و نهادهای وابسته به آن قرن‌هاست که بر مردم بیچاره حکومت می‌کنند و خونشان را می‌مکند.

ولی امروزه با پیشرفت بشر و ظهور تکنولوژی‌های مدرن شکل برده‌داری نیز تغییر کرده است.

آن‌ها رؤیاهایمان را ربوده‌اند.

روزگاری هنر تنها وسیله‌ای بود که محرومان و ستمدیدگان از آن بهره می‌بردند برای برتری بر اشراف و ثروتمندان و یک نوع شیوه مبارزه بود با حکام و زورگویان، بدون درگیری مستقیم.

اما گویا دیگر آن دوران سپری‌شده.

آن‌ها هنر را نیز از بین برده‌اند و بجای آن چیزی را به خورد مردم می‌دهند که فرسنگ‌ها با هنر متعالی و ارزشمند فاصله دارد.

مهم‌ترین بخش سلطه اینجاست:

انسان پوچ بر سر هیچ‌چیز نمی‌ایستد و هر بلایی که سرش بیاوری مثل خمیر فقط شکل عوض می‌کند و در هر ظرفی بریزی شکل آن ظرف را به خود می‌گیرد.

انسان پوچ، منعطف است، واکنش نشان نمی‌دهد، اخته شده، نمی‌داند در اطرافش و در دنیا چه خبراست.

هنر پوچ فقط تولید اثر می‌کند بدون محتوا، بدون درک، بدون خلاقیت، فقط و فقط در خدمت سیستم.

عصر بی‌شعوری عنوانی است که من برای این دوران گذاشته‌ام و همچنین نام کتاب مجموعه اشعار و ترانه‌ها و آلبوم جدیدم نیز می‌باشد.

به امید آگاهی انسان‌ها و رهایی از چنگال اهریمنان بدذات و بداندیش.

شناسنامه کتاب:

نام کتاب: عصر بی‌شعوری

نویسنده: امید طوطیان

ژانر: شعر و ترانه

سال انتشار: 1398 شمسی

ناشر: نشر آفتاب، نروژ

https://www.youtube.com/watch?v=OA_oJfJ2awM

 

http://s7.picofile.com/file/8382039392/PDFtoJPG_me_11.jpg

به خشک نخلی تکیه زده ام

خرمایی نخواهد چکید!

و
عیسای مرا توان سخن نیست

بغض هایم را افطار می کنم

یحیا را رودخانه با خود برد ...

اشکهایم بس است

تعمید عیسی را

بر نخلی خشک تکیه زده ام.

که در آب فرو می رود

و من ،

    و مسیح،

    باید نشاند این عطش چهل ساله را

موضوع انشا:یارانه..
یارانه یک پولی است که دولت ایران همینجوری و از سر مایه داری و بذل و بخشش و مرام بیش از حد به تبعه خود میدهد تا زندگی مرفه تر تری داشته باشند
میزان یارانه چهار صد و نود هزار ریال می باشد.
که تقریبا میشود معادل 3/5 دلار امریکا.
که برای خودش خیلی پول است....
مردم ایران با پول یارانه خود کار آفرینی میکنند، تشکیل خانواده داده و ازدواج میکنند، به سفرهای خارجی میروند، تفریح میکنند و خیلی بهشان خوش می گذرد....به خدا....
البته ما نیز به دولت خود می گوییم که خیلی عالی است و دمتان گرم،نیازی به این همه بزرگواری نیست ولی آنها باز گیر میدهند و جان مادرمان را قسم میدهند که بیایید و پولتان را بگیرید وگرنه ناراحت میشویم.
ما هم در رودربایستی و برای تشکر از ار روحانی این کار را انجام میدهیم و یارانه را میگیریم و دعا میکنیم به جان رَهفَلاب.
و به خاطر همین دعاهای خیر مردم ایران رَهفَلاب و اطرافیان ایشان مانند  نَمیرالمومنین عمر به شدت با برکتی از خدا گرفته اند و تقریبا رکورد نوح را شکسته اند.
این بود انشای امروز من.....
البته ببخشید که در ابتدای انشا یادمان رفت که بنویسیم :" قلم در دست میگیرم و این انشا را آغاز میکنم" به همین سبب از رَهفَلاب،برادران همیشه در صحنه لاری جانی ،آقای حسین شرمنداری، دوستان انصار حزب الله، جناب نمیرالمومنین و همه دوستان و آشنایان بخصوص خانواده محترم رجبی تشکر میکنیم و از آنها عذر خواهی کرده و از ایزد منان طلب عفو مغفرت می داریم....

http://s6.picofile.com/file/8376584118/photo_2019_10_28_12_18_42.jpg

خليل آقایی، رییس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور
به اتهام فَساد مالی ، ارتشا از سوی دادسرای کارکنان دولت بازداشت شد./ایرنا
رزومه : فحاشی و پاره کردن یقه‌ش به دست خودش در مجلس .
تلاش برای تصویب طرح تغییر کاربری اراضی جنگلی در دولت نهم و دهم.
دستور توقف پیگیری قضایی کلیه پرونده‌های زمین خواری در محاکم قضایی!

حکایت👌👇👇
میگن آغا محمد خان قاجار خیلی پولکی بوده ...
یه روزی آغا محمدخان دستور میده یه نفرو فلک کنن وقتی طرف رو میارن که بزننش یارو یواشکی یه چیزی به اون کسی که قرار بوده چوب بزنه میگه ...
آغا محمد خان متوجه میشه
میگه چی گفت؟ طرف میگه قربان گفت ده سکه میدمت یواشتر بزن
آغا محمد خان به طرف میگه احمق ، پنج سکه بده به خودم میگم اصلا نزنتت
حالا کار ما هم همینطور شده...
داریم به همه دنیا باج میدیم که به آمریکا باج ندیم

http://scinote.ir/wp-content/uploads/14102547_1150381758388563_4705820277468630028_n-768x360.jpg

https://files.virgool.io/upload/users/5470/posts/bcx6opjcnnjz/j6dauxpq9ixt.jpeg

در معبدی گربه ای زندگی می کرد که هنگام عبادت راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد ! بنابراین استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد

و به درختی ببندد این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد !
سال ها بعد استاد بزرگ درگذشت و گربه هم مرد راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام عبادت به درخت ببندند تا اصول عبادت را درست به جا آورده باشند ..! سال ها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت درباره ی اهمیت بستن گربه هنگام عبادت !
بسیاری از باورهای ما اینگونه به اصل و قانون تبدیل می شوند ...

http://s7.picofile.com/file/8384148018/khosrow.jpg

http://s6.picofile.com/file/8384128376/stockholm.png

خیلی از انسان‌ها داد می کشند ناله می کنند می گریند ولی نمی توانند صدایشان را به جائی برسانند؛ زیرا معلوم نیست آنها زندگی می کنند یا نه؟ البته آنها فرقی با مرده ها ندارند و به غیر از روزهای سرشماری، انتخابات، اخذ مالیات و خدمت سربازی جزو انسان شمرده نمی شوند.
اگر در دنیا از همه سوال بکنند "آیا تو انسان هستی؟" چند نفر با افتخار می توانند بگویند "آره من هستم" ؟

خر مرده ... عزیز نسین

http://s7.picofile.com/file/8382133734/f8365d773f8a86283a7114d5f78ab2f7.jpg

زندگی هم مثل اتوبوسی ست

زندگی هم مثل اتوبوسی ست

همواره عده ای سوار می شوند

عده ای هم پیاده م ی شوند

عده ای نشسته اند

       بی خیال و آسوده

عده ای جا برای ایستادن می جویند.

عده ای به زحمت از درها آویزانند.

و عده ای فقط یک ایستگاه می روند.

زندگی هم مثل اتوبوسی ست

باید برای رفتنت بپردازی

همچون سیاره ی زمین

آرام میچرخد

و پر از آدم های جدید

می رود و می آید

و اگر که ناگه خطری پیش آید

دیگر ایستاده و نشسته یکی ست

زندگی هم مثل اتوبوسی ست

بیائید به فکر زندگی باشیم

 

آرامائیس ساهاکیان

1936-2013

Կյանքն էլ նման է այս ավտոբուսին,
Ոմանք իջնում են, ոմանք բարձրանում,
Ոմանք նստած են անհոգ ու հանգիստ,
Ոմանք կանգնելու տեղ են որոնում:
Ոմանք դռներից կախվել են հազիվ,
Ոմանք գնում են միայն մեկ կանգառ,
Կյանքն էլ նման է այս ավտոբուսին,
Պետք է վճարես գնալուդ համար:
Հողագնդի պես օրորվում կամաց,
Գնում է գալիս` նոր մարդկանցով լի,
Ու եթե վթար պատահի հանկարծ,
Կանգնած ու նստած` էլ չի հարցնի…
Կյանքն էլ նման է այս ավտոբուսին,
Եկեք մտածենք ապրելու մասին:

Արամայիս Սահակյան


http://s6.picofile.com/file/8377275292/maxresdefault.jpg

آبان98

http://s7.picofile.com/file/8376237450/kurosh.jpg

http://s4.picofile.com/file/8374695492/shah_grave.jpg

http://s7.picofile.com/file/8374041842/shah.jpg

چهارم آبان ماه یکصدمین زادروز شاهنشاه ایران ساز و آبانگان خجسته باد

http://s3.picofile.com/file/8374215792/photo_2019_10_02_21_12_04.jpg

ملت ها اینگونه تباه میشوند
نخست حافظه شان را از آنها می دزدند
سپس کتابهایشان را تباه میکنند
و در آخر تیر خلاص را به آنها میزنند

                و تاریخ و فرهنگشان را به سخره میگیرند
👤 میلان کوندرا

در سال1307 با تأیید رضاشاه بزرگ، گروهی دانشجو متشکل از ۱۱۰تَن با هزینه دولت برای تحصیل به خارج از کشور اعزام شدند. از این تعداد بیش از ۱۰۰تَن از آنها به فرانسه اعزام شدند و مابقی به آلمان رفتند.

عکس رضاشاه بزرگ با اولین گروه محصلین اعزامی از ایران به اروپا

سخنرانی رضاشاه بزرگ هنگام عزیمت اولین سری از دانشجویان به فرنگ.

http://s5.picofile.com/file/8374786950/jpg.jpg

و توصیه ای هایی که به دانشجویان کرد:به غرب بروید علم آن ها را بیاموزید متخصص شوید و به کشور خود برگردید و به کشورتان خدمت کنید.

همه منتظر بازگشت شمایند، شاید آنوقت من نباشم،اما وطن هست!

اما وقتی که برگشتند عده ای یا توده ای و کمونیست شده بودند و یا ملی منقلی، یا وظیفه خود در قبال خدمت به مملکت را به فراموشی سپردند
و یا مخالف سیاستهای رضا شاه از آب درآمدند...

در این بین مهدی بازرگان ، یدالله سحابی  و علی شایگان از دارودسته ملی منقلی و کریم سنجابی و رضا رادمنش  از دارودسته توده ای هم حضور دارند...

«رضا شاه بزرگ» در یکی از شبها قبل از صرف شام بنده(سلیمان بهبودی) را احضار و فرمودند:

سلیمان مدتی است که شبها از اول شب، دیگر در خیابانهای اطراف کاخ سروصدای آمد و رفت به نظر نمی آید. و بعد از مدتی تأمل فرمودند: توجه کن مثل این که پرنده پر نمی‌زند، چرا این طور شده؟ به عرض مبارکشان رساندم مدتی است شهربانی دستور داده از اول شب عبور وسایل نقلیه اطراف کاخ مخصوصا خیابان پهلوی ممنوع باشد، این است که بکلی خلوت شده و سرو صدا نیست، از شنیدن عرایض بنده بی اندازه ناراحت شدند و با پرخاش و ناراحتی فرمودند: پس همسایه ها و ساکنین این خیابان اگر اتومبیل دارند چه بکنند؟ و چرا آن قدر مردم را به زحمت می اندازند؟ این همه اشکال‌تراشی برای چیست؟

فوراً به رئیس شهربانی تلفن کنید رفع اشکال و زحمت از مردم بنمایند،

http://s7.picofile.com/file/8376238734/400136_311310935653551_879328416_n.jpg

  من این خیابانها را برای گردش و حتی استراحت مردم تهیه کردم و خودم هم علاقه دارم بین مردم زندگی کنم.

منبع: رضاشاه خاطرات سلیمان بهبودی صفحه ۳۷۰

روایت است که روزی موسی به خدا گفتند :

چرا به فرعون عمر دراز دادی و تا مدت‌ها نفرین ما را در حق او اجابت نکردی ؟؟

خدا گفت : فرعون یک عیب داشت و یک خوبی ، عیب او این بود که ادعای خدایی میکرد و خوبی او هم این بود که شهرها را آباد ، راه‌ها را امن و سفره‌ها را رنگین‌تر کرده بود ، از ادعای خدایی‌اش زیانی به من نمیرسید اما فرمانروایی او به سود مردم بود پس من مـدت‌ها از حق خود گذشتم تا مردم آسوده باشند...

http://s7.picofile.com/file/8376257550/A59_1.jpg

سرباز: ما برای چه میجنگیم؟
‏فرمانده: برای خاکمون
‏سرباز: یعنی این خاک مال منه؟
‏فرمانده: بله
‏سرباز: پس چرا پدرم وقتی مُرد برای یک متر قبر پول دادیم؟

http://s9.picofile.com/file/8374031250/sarbaz.jpg

«هیچ دلیلی نیست تا از خدایان بیمناک باشیم. مردن ارزش آن را ندارد که در ما نگرانی برانگیزد. رسیدن به نیک آسان است. تحمل آنچه ترس‌آور است دشوار نیست.»

اپیکور

اپیکور (یونانی: Ἐπίκουρος؛ در منابع اسلامی: ابیقور یا ابیقورس) فیلسوفی در یونان باستان و بنیان‌گذار نظام فکری اپیکوری بود. فلسفهٔ اپیکوری یکی از مکاتب فکری مهم دوران هلنیسم به‌شمار می‌آید. اپیکور، فلسفه لذت، پرهیز از پریشان‌خاطری دنیوی، جستجوی آرامش نفس (آتاراکسیا) و رهایی از تشویش و رنج (آپونیا) را تبلیغ می‌کرد.

اپیکور ۳۰۰ جلد کتاب، رساله‌ها و طومارهای زیادی برشته تحریر درآورده که به جز چند نامه ا.ز آنها اثری باقی نمانده‌است. بیش‌تر اطلاعات دربارهٔ وی از طریق شاگردان، پیروان و مفسران پس از او به دست آمده‌است. علتش هم آن بود که تعالیم اپیکور تمایل به ماتریالیسم داشته و روحانیون و مخالفان ماتریالیسم آثار او را نابود کرده‌اند.

http://s7.picofile.com/file/8376258076/220px_Epikouros_BM_1843.jpg

 فلسفه اپیکور حول مسئله لذت دور می‌زند و این موضوع به حدی مهم بود که گویند بر روی درِ باغ اپیکور این جمله نوشته شده بود:

«ای میهمان تو در اینجا شاد و خرم خواهی زیست زیرا در اینجا سعادت خیر اعلی است»

بسیاری بر این نظر هستند که فلسفه خیام متأثر از فلسفه اپیکور (فلسفه لذت) است.

روغن آفتابگردان شاه پسند
(مجله سپید و سیاه سال هزار و سیصد و چهل و چهار)
قدیمیها خوب یادشون میاد چون در دهه چهل فقط چند برند مثل روغن نباتی جهان یا روغن نباتی قو و یکی دو برند دیگر، محصول دیگری وجود نداشت.
شاه پسند متعلق به خانواده لاجوردی بود. دو سال بعد از راه اندازی کارخانه بیست تنی شاه پسند خانواده قاسمیه در رقابت با شاه پسند کارخانه روغن نباتی قو را با ظرفیت چهل تن راه اندازی کردند.

بعد از انقلاب هر دو کارخانه مصادره شدند. روغن قو شد روغن پارس و روغن شاه پسند شد روغن لادن

http://s8.picofile.com/file/8373789800/photo_2019_09_29_14_13_46.jpg

وقتی یونانیان برای ترساندن کورش به او گفتند که اگر در امر داخلی یونان دخالت کند با او سخت مقابله خواهند کرد، کورش به آنان گفت:
"یونانیان کارشان بیکاریست. من از مردمی که در میدان های شهرشان گرد هم می آیند و برای فریب یکدیگر سوگند دروغ می خورند، ترسی ندارم."

📚 تاریخ هرودوت، کتاب یکم، صفحه ۱۵۲-۱۵۳

http://s8.picofile.com/file/8373789568/photo_%D9%A2%D9%A0%D9%A1%D9%A9_%D9%A0%D9%A9_%D9%A2%D9%A9_%D9%A0%D9%A7_%D9%A5%D9%A5_%D9%A2%D9%A3.jpg

http://s6.picofile.com/file/8376053076/photo_2018_01_16_15_28_54.jpg

ساخت تخت جمشید ایران در دبی توسط حاکم دبی،

                 عجب حکایتی!
                                    عرب ها به دنبال نیاکان ما هستند و ما بدنبال نیاکان انها..

حکایت ما بعد از ۴۰ سال.....

پسرملانصرالدین از او پرسید
پدر ،فقر چند روزطول می‌کشد؟
ملاگفت:چهل روز پسرم
پسرش گفت:بعد ازچهل روز ثروتمند می‌شویم؟
ملاجواب داد:نه پسرم،عادت می‌کنیم

واپسگرایی بدتر از عقب ماندگی است
هنوز بسیاری در اپوزیسیون ایران تفاوت رژیم کلیسایی قرون وسطی را با فاشیسم عصر مدرن درک نمی کنند. رژیمهای قرون وسطی در اروپا از هر لحاظ عقب مانده بودند، اما فاشیسم از نظر تکنولوژیک بسیار مدرن بود و حتی در بسیاری عرصه های صنعت مدرن از آمریکا هم جلوتر بود، با اینحال از نظر تفکر اجتماعی و سیاسی واپسگرا بود، یعنی فاشیسم می خواست جامعه ی جهانی را به عصر پیش از دموکراسی به عقب ببرد، همانطور که کوکلاکس کلانها در آمریکا می خواستند جامعه را به دوران پیش از الغای برده داری 1865 بازگردانند و اینجا نیز، 40 سال است در همین تلاش واپسگرایانه بسوی جامعه اسلامی 1400 سال پیش در تکاپو ست که از جمله در مورد مسأله حجاب اجباری بسیار آشکار است،هرچند بارقه هایی تصنعی برای مخفی کردن آن بروز میکند اما صدا وسیما که شیپور آن فراصوت عمل میکند با تخریب فرهنگ گذشته جامعه بسیار موثر در واپسگرایی عمل میکند(بعنوان مثال : برنامه های فرزند آوری ، ازدواج و ... آنهم در اوج فقر و بدبختی جامعه یا پیگیری 24 ساعته راهپیمایی ار...،راهیان نور و.....). در دوران کنونی عربستان سعودی جامعه ای عقب مانده و در بسیاری موارد از جمله در عرصه حق رانندگی بانوان، سالها حتی از زندگی اجتماعی در ایران عقب تر است ، با اینحال عقب ماندگی عربستان نظیر خودِ عقب ماندگی زندگی اجتماعی در قرون وسطی است، در حالیکه کوکلاکس کلان های اسلامی نظیر فاشیسم هیتلری و کوکلاکس کلانهای آمریکایی، می خواهند جامعه را به عقب بکشند. این واپسگرایی در اینجا، اصل معضل ایران است، و نه عقب مانده بودن جامعه  و در حال حاضر هم به لطف گذشته باشکوه دوران پهلوی است که مردم در این 40 سال در برابر این واپسگرایی مقاومت کرده اند، و از جمله به رغم همه ی فشارها در این 40 سال، نتوانستند جلوی آزادی زنان و مردان را بگیرند.

 اصلاح چنین ساختاری از حکومت بی معنی و خنده دار است.
 
به امید دمکراسی و سکولاریسم.

ماندلا و قدافی هر دو آفریقایی بودند ، هر دو آزادی خواه بودند ، هر دو مبارز بودند ، هر دو در مبارزه پیروز شدند ، هر دو به محبوبیتِ فراوان رسیدند و هر دو موفق شدند که رهبری کشورهایشان را به دست بگیرند ، ماندلا امّا بدون خون ریزی به پیروزی رسید و بدون خون ریزی ادامه داد و قدافی با خون بر مسند نشست و با خون ادامه داد ، ماندلا گوشش را برای شنیدن صدای مردم باز کرد و قذافی دهانش را به نعره گشود تا گوش مردم از صدایش پر باشد ، ماندلا کتابِ مردم را خواند و قذافی کتابی نوشت و مردم را وادار به خواندن آن کرد ، ماندلا خودش را کشت تا مردمش زنده باشند و قذافی مردم را کشت تا خوش زنده باشد ، ماندلا گفت : « ما » و قذافی گفت : « من » ، ماندلا مردم را فرزندان خود خواند و قذافی مردم را سوسک و موش خطاب کرد ، ماندلا پیش از این که از زندگی کناره بگیرد از قدرت کناره گرفت و قذافی تا آخرین لحظات به تخت و خیمه اش می اندیشید.
و حالا نلسون ماندلا و معمّر قذافی هر دو در پیشگاهِ ابدیّت ایستاده اند...

http://s7.picofile.com/file/8375941942/nelson.jpg

http://s4.picofile.com/file/8374728168/87200_137.jpg

مردمان تو خالی /  تی.اس.الیوت

 

ما مردمانی توخالی هستیم

با ظاهری موجه

به هم تکیه می کنیم

با مغزهایی پر شده از کاه

دریغا!

زمزمه که می کنیم

صداهای خشکیده مان

آرام و بی معنا

چون نسیم است

روی علف

یا گام های موش ها

روی شیشه های خرد شده

در سرداب های خشک

 

کسانی که

گام نهادند به سرزمین دیگر مرگ

با چشمان خیره

به یاد می آورند ما را

نه در مقام ارواح شریر سرگردان

که در مقام مردمانی تو خالی

با ظاهری موجه

T. S. Eliot

We are the hollow men
We are the stuffed men
Leaning together
Headpiece filled with straw. Alas!
Our dried voices, when
We whisper together
Are quiet and meaningless
As wind in dry grass
Or rats' feet over broken glass
In our dry cellar

Shape without form, shade without colour,
Paralysed force, gesture without motion;

Those who have crossed
With direct eyes, to death's other Kingdom
Remember us -- if at all -- not as lost
Violent souls, but only
As the hollow men
The stuffed men.

Image result for ‫- تی.اس.الیوت‬‎

http://s6.picofile.com/file/8375877226/autumn_leaves.jpg

 

 

 

پاییز عاشقانه ما
پنداری که باران است که پشت
شیشه پنجره سوگواری
می کند
کلمات اندوهی که قطره قطره می بارند
می بارند ، از شیشه پنجره سر می خورند و به زمین می ریزند
کلماتی که دیر به آوازی برای شنیده شدن در آمدند

برای چه کسی اعتراف می کنی حسرتی را که دیر به سراغت آمد
عشق تو یک معما بود، یک راز فاش نشده
شاید هم شوخی پاییز بود با برگهایی که زرد شده بودند
دختری تنها در کنار جاده ایستاده بود و در سکوت می گریست

پاییز عاشقانه ما هرگز تکرار نخواهد شد
گذشته هر پاییز به دیدارمان می آید
و در سکوت پشت شیشه پنجره می گرید

تازه فهمیدم گذشته تکرار نمی شود
و این جبران تمام خطاهای کهنه من است
آن دختر و آن پاییز بخت من بودند که از دست دادمشان
این حماقت جوانیم بود که خودم را به خاطرش نمی بخشم

میدانم که خوشبختی فقط یک بار به سراغ آدم می آید
و وقتی می رود کارت ویزیت خود را می گذارد
و ما تمام زندگی در به در به دنبالش می گردیم
ولی هیچ کس نمی تواند نشانی که خوشبختی گذاشته است را پیدا کند

پاییز عاشقانه ما هرگز تکرار نخواهد شد
گذشته هر پاییز به دیدارمان می آید
و در سکوت پشت شیشه پنجره می گرید

https://www.youtube.com/watch?v=rNSTG0J41Sw

Մեր Սիրո Աշունը

Դու կարծում ես այդ անձրևն է արտասվում պատուհանից,
Այդ ափսոսանքի խոսքերն են գլորվում հատիկ-հատիկ,
Գլորվում են ու հոսում են ապակուց թափվում են ցած,
Այս խոսքերը, որ լսվում են իմ երգի մեջ ուշացած:

Ում է պետք խոստովանանքդ ափսոսանքդ ուշացած:
Սերը քո մի հանելուկ էր ու գաղտնիք դեռ չբացված,
Դա գուցե աշնան կատակն էր, տերևներն էին դեղնած,
Ծառուղում լուռ արտասվում էր մի աղջիկ մենակ կանգնած:

Մեր սիրո աշունը էլ երբեք չի կրկնվի,
Եվ անցյալն ամեն անգամ աշնան հետ կայցելի
Ու պատուհանից լուռ կարտասվի,
Ու պատուհանից լուռ կարտասվի:

Ես հիմա նոր հասկանում եմ անցածը ետ չես բերի,
Այս ամենը հատուցումն է իմ գործած հին մեղքերի:
Այն աղջիկը և աշունը բախտն էր իմ, որ կորցրի,
Դա ջահել իմ խենթությունն էր, որ երբեք ինձ չեմ ների:

Ես գիտեմ երջանկությունը մեկ անգամ է այցելում,
Իսկ հետո, երբ հեռանում է, այցետոմսն է իր թողնում:
Ու հետո ամբողջ կյանքում մեր մենք նրան ենք որոնում,
Այն հասցեն որ նա թողնում է երբեք ոչ ոք չի գտնում:

Մեր սիրո աշունը էլ երբեք չի կրկնվի,
Եվ անցյալն ամեն անգամ աշնան հետ կայցելի
Ու պատուհանից լուռ կարտասվի,
Ու պատուհանից լուռ կարտասվի:

 

http://s7.picofile.com/file/8376257768/images.jpg

روزهای ناخوش آیند

http://s8.picofile.com/file/8374055268/43808_b.jpg

 

Ձախորդ օրերը

Ձախորդ օրերը ձմռան նման կուգան ու կերթան,
Վհատվելու չէ, վերջ կունենան, կուգան ու կերթան,
Դառն ցավերը մարդու վերա չեն մնա երկար,
Որպես հաճախորդ, շարվե-շարան կուգան ու կերթան։

Փորձանք, հալածանք և նեղություն ազգերի գլխից
Ինչպես ճանապարհի կարավան կուգան ու կերթան,
Աշխարհը բուրաստան է հատուկ, մարդիկը՝ ծաղիկ,
Որքան մանիշակ, վարդ, պալասան կուգան ու կերթան։

Ո՛չ ուժեղը թող պարծենա, ո՛չ տկարը տխրի,
Փոփոխակի անցքեր զանազան կուգան ու կերթան,
Արևը առանց վախենալու ցայտում է լույսը,
Ամպերը դեպի աղոթարան կուգան ու կերթան։

Երկիրը ուսյալ զավակին է փայփայում մոր պես,
Անկիրթ ցեղերը թափառական կուգան ու կերթան,
Աշխարհը հյուրանոց է, Ջիվան, մարդիկը հյուր են,
Այսպես է կանոնը բնական, կուգան ու կերթան։

Serob Stepani Levonian(jivan)

روزهای ناخوش آیند

 

روزهای ناخوشایند همچون زمستان می آیند و میروند

چه جای نومیدیست، پایان خواهدیافت،

    می آیند و می روند.

دردهای تلخ، بردوش مردمان، دیری نخواهد پائید.

همچون مشتریان،گروه گروه، می آیند و می روند.

پیش آمد ها و هزیمت ها و رنجهای ملت ها

همچون کاروان های جاده ها، می آیند و می روند.

دنیا، چونان بوستانی است و مردم، گل های آن

بنفشه ها، گلسرخ ها و گل های عطرآگین،

     می آیند و می روند.

بگذار نه تنها توانا مغرور گردد و نه ناتوان مغموم

حوادث گوناگون ناپایدار، می آیند و می روند

آفتاب ، بی خوف و بیم ، روشنائیش را خواهد تراوید

ابرها، به سوی شبگیران می آیند و می روند.

میهن همچون مادر، فرزند فهمیده خود را نوازش می دهد

نسل های بیسواد آواره، می آیند و می روند،

"جیوان"! جهان مهمانسراست و جهانیان مهمان

چنین است قانون طبیعت..، می آیند و می روند

 

Serob Stepani Levonian

https://www.youtube.com/watch?v=YXD_7Ab8bHU

http://s7.picofile.com/file/8376257800/5d4fdd1a53532a76a266d96740f06b99.jpg

بهترین....

 

بهترین لبخندی که گفته شده

     بی تردید ، لبخندی

          با چشمان فروبسته است

 

اما بهترین رویا

     رویائیست با چشمانی گشوده

بهترین آوازها

       آوازیست که از دور به گوش رسد.

بهترین سخن

     سخنی ست که در دل سکوت شب

          با زبانی خاموش گفته شود

بهترین ملت ، ملتی ست

        کو  امپراتوری عظیم ندارد

بهترین ایمان ، ایمانی ست

        که هرگز به دین مبدل نمی شود...

بهترین نقاب

       بی تردید نقابی ست

             که چهره نامیده میشود... 

بهترین نقش ، نقشی ست

           که بد ایفا شده است...

بهترین عشق ، عشقی ست

        که مانده ناتمام

بهترین رنج دیده ها و عذاب کشیده ها

        گل سرخست (در ترانه ها)

 بهترین میمون در جهان(بازهم)

        شاید انسانست...

و بهترین انسان(بی شک)

         ببخشیدم بگویم: این منم

 

پارویر سواک...

ԼԱՎԱԳՈՒՅՆԸ

Լավագույն ժպիտ ասվածը, անշո՛ւշտ,

Փա՛կ աչքերովն է:

Իսկ լավագույնը երազանքների՝

Բա՛ց աչքերովը:

Լավագույն երգը

Բաց պատուհանից - հեռվից լսածն է:

Լավագույն խոսքը 

Լռության խորքում լռին ասածն է:

Լավագույն ազգը այն է, երևի ,

Որ չի ունենում հսկա կայսրություն:

Լավագույն հավատն այն է, որ երբեք

Չի դառնում կրոն:

Լավագույն դիմակն այն է, անկասկա՛ծ,

Որ կոչվում է դեմք:

Լավագույն դերը՝

Վա՛տ խաղացվածը:

Լավագույն սերը՝

Կիսա՜տ թողածը:

Լավագույն տանջված ու տառապածը

Վարդն է (երգերո՛ւմ):

Լավագույն կապիկն աշխարհում (էլի՜)

Մարդն է երևի:

Լավագույն մարդն էլ (ո՛չ մի երևի)

Ներեցեք... ես եմ...

Paruyr Sevak ... Lavaguyn

http://s6.picofile.com/file/8374100026/3.jpg

 

 

http://s4.picofile.com/file/8374457634/duryan.jpg

 

Տրտունջք

Էհ, մնաք բարով, Աստված և արև,
Որ կը պըլպըլաք իմ հոգվույս վերև․․․
Աստղ մալ ես կերթամ հավելուլ երկնից,
Աստղերն ի՞նչ են որ եթե ո՛չ անբիծ
Եվ թշվառ հոգվոց անեծք ողբագին,
Որ թըռին այրել ճակատն երկնքին.
Այլ այն Աստուծույն՝ շանթերո՜ւ արմատ՝
Հավելուն զենքերն ու զարդերն հըրատև։
Այլ, ո՜հ, ի՞նչ կըսեմ․․․ շանթահարե զիս,
Աստվա՛ծ, խոկն հըսկա փշրե հուլեիս,
Որ ժպըրհի ձգտիլ, սուզիլ խորն երկնի,
Ելնել աստղերու սանդուղքն ահալի․․․
Ողջո՜ւյն քեզ, Աստված դողդոջ Էակին,
Շողին, փըթիթին, ալվույն ու վանկին,
Դոլ որ ճակտիս վարդն և բոցն աչերուս
Խլեցիր թրթռումս շրթանց, թռիչն հոգվույս,
Ամպ տըվիր աչացս, հևք տըվիր սրտիս,
Ըսին մահվան դուռն ինձ պիտի ժպտիս,
Անշուշտ ինձ կյանք մը կազմած ես ետքի,
Կյանք մանհուն շողի, բույրի, աղոթքի.
Իսկ թե կորնչի պիտի իմ հուսկ շունչ
Հոս մառախուղի մեջ համր անշըշունջ,
Այժմեն թո՚ղ որ շանթ մ՚ըլլամ դալկահար,
Պլլըվիմ անվանդ մռնչեմ անդադար,
Թող անեծք մըլլամ քու կողըդ խըրիմ,
Թող հորջորջեմ քեզ «Աստված ոխերիմ»։

Ոհ, կը դողդոջեմ, դժգույն եմ, դժգո՜ւյն,
Փըրփըրի ներսըս դըժո՝խքի մ՚հանգոյն․․․
Հառաչ մեմ հեծող նոճերու մեջ սև,
Թափելու մոտ չոր աշնան մեկ տերև․․․
Ոհ, կայծ տրվե՛ք ինձ, կայծ տրվե՛ք, ապրի՜մ.
Ի՜նչ, երազե վերջ գրկել ցուրտ շիրի՜մ․․․
Այս ճակատագիրն ի՜նչ սև է, Աստվա՛ծ,
Արդյոք դամբանի մրուրով է գծված․․․
Ոհ, տըվե՚ք հոգվույս կրակի մի կաթիլ,
Սիրել կուզեմ դեռ ապրիլ ու ապրիլ․
Երկնքի աստղե՚ր, հոգվույս մեջ ընկե՛ք,
Կայծ տըվեք, կյա՛նք՝ ձեր սիրահարին հեք։
Գարունն ոչ մեկ վարդ ճակտիս դալկահար՝
Ո՛չ երկնի շողերն ժըպիտ մինձ չեն տար։
Գիշերն միշտ դագաղս, աստղերը՝ ջահեր,
Լուսինն հար կուլա, խուզարկե վըհեր։
Կըլլան մարդիկ, որ լացող մը չունին,
Անոր համար նա դըրավ այդ լուսին․
Եվ մահամերձն ալ կուզե երկու բան,
Նախ՝ կյա՜նքը, վերջը՝ լացող միր վըրան։

Ի զո՛ւր գըրեցին աստղերն ինծի «սեր»,
Եվ ի զո՜ւր ուսուց բուլբուլն ինձ «սիրել»,
Ի զո՜ւր սյուքեր «սե՜ր» ինձ ներշնչեցին,
Եվ զիս նորատի ցուցուց ջինջ ալին,
Ի զո՜ւր թավուտքներ լըռեցին իմ շուրջ,
Գաղտնապահ տերևք չառին երբե՚ք շունչ,
Որ չը խըռովին երազքըս վըսեմ,
Թույլ տըվին որ միշտ ըզնե երազեմ,
Եվ ի զո՛ւր ծաղկունք, փըթիթնե՜ր գարնան,
Միշտ խնկարկեցին խոկմանցըս խորան․․․
Ո՜հ, նոքա ամենքը զիս ծաղրեր են․․․
Աստուծո ծաղրն է Աշխարհ ալ արդեն․․․

Petros Duryan(1851–1872)

گلایه

آه ... بدرود، ای خدا و ای آفتاب

که برفراز روحم میدرخشید

من نیز چونان ستاره یی می روم

تا برانبوه ستارگان آسمان افزوده شوم

ستارگان چه هستند؟

مگر نه آنکه نفرین دردبار ارواح پاک و بی نوایند

که به قصد سوزاندن پیشانی آسمان به پرواز درآمده

تا بل پیشانی خدائی را که ریشه تمامی صاعقه هاست

تا سلاح ها و زینت های آتش زای اورا بیفزایند

و پروازکنند تا بل .. آه ، چه می گویم؟

مرا صاعقه ای فرودآر.

خدایا، تنفر شدید بنده حقیر خود را

او را که اراده صعود از پله های صاف اختران را دارد

که دل آن دارد تا آرزو کند

و در قعر آسمان ها فرو رود، مشکن

درود بر تو ای خدای همه ی موجودات ...

نورها، گل ها، دریاها، و ترانه ها

توئی که گل سرخ پبشانی ام و شعله دیدگانم

لرزش لبانم، پرواز روانم را ، بازگرفتی

ابر سیاهی بر دیدگانم فرو نهادی

و طپش نامنظمی برقلبم بیافزودی

و گفتی که در آستانه مرگ باید که بر من لبخند زنی

بی تردید، حیاتی دیگر به من بازخواهی بخشید

حیاتی چونان جاودانگی نورها،بوی ها، و دعاها

اما هرگاه باید آخرین نفس من نیز

در این مه غلیظ خاموش و آرام،

                                به نیستی گراید

اینک بگذار صاعقه یی ضعیف باشم

و با نامت در آمیزم و فریادی بی پایان سردهم

بگذار نفرین شوم و در پهلویت فروروم

بگذار ترا "خدای کینه توز" بنامم

آه ، می لرزم، رنجور و رنگ پریده ام

من در میان سروهای سیاه ، فریاد و فغانی هستم

و چونان برگ پاییزی ، فروافتادنی

آه، مرا جرقه ای بخشید، جرقه ای تا زنده بمانم

آخر پس از آنهمه رویای شیرین،

چرا باید مزار سرد را در آغوش گرفت....

خداوندا، این چه سرنوشت سیاهی است

که گویی با خطوط مزارها نبشته شده است.

آه ، برروحم قطره ای آتش بیفزائید

هنوز می خواهم دوست بدارم ، زنده بمانم،

                                                    زنده بمانم

ای اختران آسمان، به درون روحم فرود آئید

         آتش بیافروزید، و جان دهید

به عاشق دلباخته ی بینوایان،

در بهار نه سرخ گلی بر پیشانی زردم دیده میشود

و نه انوار آسمان برمن لبخند می زنند.

شب هنگام همیشه تابوت من است

                                           و ستارگان جارها

ماهتاب پیوسته می گرید و جستجو میکند      

                                            در فروترها

مردمانی هستند که کسی را برای گریستن ندارند

و هم برای اینان بود که ماهتاب را آفرید.

و محتضر ، تنها دوچیز می خواهد

                                         نخست زندگی را

و آنگاه گرینده ای بر مزار خویش.

ستارگان به عبث نوید عشق بمن دادند

و بلبل به عبث درس عشق بمن آموخت

و نسیم به عبث ، در درون من    

                                     تلقین عشق کرد

و امواج به عبث مرا جوان نشان دادند

سبزه زاران انبوه به عبث در پیرامونم سکوت کرده اند

و برگ های رازدار هرگز جان نگرفتند

تا آرزوها و رویاهای پرشکوهم ، از من روی نگردانند

و اجازه دادند که همیشه اینچنین در رویا پرورش یابم.

و به عبث شکوفه ها و گل های بهاری

همیشه نفرین گاه  و نماز گاهم را

                                           عطر آگین ساختند

آه ، آنان همه را به باد سخره گرفتند.....

                              اینک دنیا ، نیز مسخره خداست!!!...

پطرس دوریان (1851–1872)

 

http://s3.picofile.com/file/8374730318/1559299984747_scan_rectify_1559299894379_39912_1559709627.jpg

 

 

http://s3.picofile.com/file/8374986350/Shakila_1.jpg

 

آنها چه میگویند؟

 

آنها به من میگویند ، چرا خاموشی؟

آه مگر حرف و کلامی دارد

شعله ای که زبانه میکشد
مانند من سیری ندارد

 

بمن میگویند همیشه غمگینی
چسان نباشم ،

وقتیکه تمامی ستارگان بالای سرم یک به یک فروریختند؟

روزی قلبم طلوع نکرد...

 

به من میگویند _ آتشین نیستی

و بسان دریاچه مرده ای،

رخساره ات پژمرده است و نگاهت خسته

آه... در عمق دریایند کف های من (غمهای من عمیق اند)...

 

من بخود میگویم _لحظه ات فرارسیده است

درآغوش  مادر دیگرت جای گیر(گورت)

شاید درآنجا پیداکنی گلهای سرخ،

بال زدن، پرواز و ستارگان را

 

پطرس دوریان

http://s4.picofile.com/file/8374693884/deryan.jpg

http://s3.picofile.com/file/8372627968/14974450904228.jpeg

https://www.youtube.com/watch?v=QxJpspGbbaQ

Khrovats er

Խռոված էր

Այսօր, ես՝ իմ եարին տեսայ, թուխ մազերը ոլորած էր,
Բարեւ տուի, բարեւ չառայ, գուցէ ինձնից խռովա՞ծ էր,
Նայի դէմքին՝ կարմիր խնձոր, լուսնի նման բոլորած էր,
Սիրտը՝ ելած, աչքերը՝ թաց, անձրեւի պէս վարարած էր,
Կայծակ դարած, խփեց անցաւ, որոտի պէս վրդովուած էր:

Ասի՝ էդպէս սիրտդ տխուր, ու՞ր ես գնում, բոյիդ մեռնեմ,
Կա՛նգ առ, սիրտդ թեթեւանայ, զուր ես գնում, սոյիդ մեռնեմ,
Ականջ արա, բան եմ ասում, լուռ ես գնում, նանիդ մեռնեմ,
Չէ՞ որ, դու՝ իմ, ազիզ եարն ես, ու՞ր ես գնում, ջանիդ մեռնեմ,
Արի նստենք, զրոյց անենք, սիրտդ ինչու՞ պղտորուած է:

Ա՜խ իմ եարը, անցաւ գնաց, աղաչեցի՝ ետ չդարձաւ,
Ուր որ գնաց, հետեւեցի, մինչեւ Լուսոյ աստղը ելաւ,
Գնաց-գնաց ու ման եկաւ, սիրտս էլ հանեց հետը տարաւ,
Ասաւ. - «Գուսան, էդ քո սիրտը, սրտիս դեղ ու դարման չարաւ»,
Նոր հասկացայ, որ իմ եարը իմ արուեստից խռոված էր:

mehr98

http://www.lifeandash.com/wp-content/uploads/2017/02/Life-and-Ash-1024x256.png

سنگ نگاره خشایارشاه در تخت جمشید

http://s4.picofile.com/file/8370998242/784653_737_l.jpg

خشایار شاه و استر(شهبانوی  پارسی)

http://s4.picofile.com/file/8369507692/esthercrowned_jpg.jpg

در دربار شاه اخشورش یا خشایارشاه، پادشاه هخامنشی که بر ۱۲۷ استان فرمان می‌راند، شاه با رایزنی مردخای، آهنگ به یافتن ملکه گرفت. در جست و جو برای یافتن دختری، دختران زیباروی پاکیزه به کاخ برای گلچین شدن آورده شدند. یکی از این دختران، هدسه، یا همان استر، دختر پدر از دست داده، از نسل رانده شدگان یهودیّ  به عنوان شهبانو با آموزش پسرعمویش (مردخای) انتخاب شد.

مردخای به کمک او دسیسه بر یهودیان را به خشایارشاه گوشزد کردند و خشایارشاه دسیسه گران را کیفر میکند ، آرام گاه  استر  و مردخای اینک در همدان قرار دارد.

http://www.irandn.se/wp-content/uploads/2018/09/sciadipersia1.jpg

کمپانی مازراتی ویژه ترین مدل ۲۰۱۸ خود را برای بزرگ‌داشت محمدرضا‌ پهلوی «شاه پرشیا» Scia di persia نام‌گذاری کرد.
انتشار این مدل فقط ده شمار بود

  https://www.largus.fr/images/images/touring-sciadipersa-ll-geneve18-004.jpg?width=612&quality=80

در خاطرات اردشیر آمده که محمدرضا شاه علاقه ای به نام رضا نداشت و اصرار داشت نام ولیعهد کوروش گذاشته شود. اما حرف آخر را ملکه مادر می زد. او با ناراحتی خطاب به شاه گفت : فقط رضا ، نه یک کلمه بیش نه یک کلمه کم ، بعد هم برای اینکه شاه را بیشتر به انتخاب نام رضا تشویق کرده باشد به او گفت: پس ازصدوبیست سال که او جانشین تو می شود همگان او را با نام رضاشاه دوم خواهند نامید و بدینوسیله نام و خاطره پدرت زنده خواهد شد.

http://s5.picofile.com/file/8369518284/tambr.jpg

http://s2.picofile.com/file/8370719426/photo_2019_08_26_22_35_06.jpg

1000 بار بنویسید ، این جریمه بی لیاقتی ماست

http://cdn-tehran.wisgoon.com/dlir-s3/10531405429463009921.jpg

زنانی که تاریخ ایران را تغییر دادند

http://s2.picofile.com/file/8370854992/mehrangiz.jpg

http://s4.picofile.com/file/8370855018/Dolatshahi_Funeral_1.jpg

تصویر مراسم خاکسپاری وی

 

مهرانگیز دولتشاهی

مهرانگیز دولتشاهی (۱۲۹۶ اصفهان - ۲۹ مهر ۱۳۸۷ پاریس) دیپلمات ایرانی، سه دوره نماینده مجلس شورای ملی و فعال حقوق زنان بود. وی اولین زن ایرانی بود که توانست در تاریخ معاصر ایران به مقام سفیر نایل شود.

مهرانگیز خواهرزاده صادق هدایت، دختر محمدعلی میرزا شکوه الدوله، وزیر پست و تلگراف و تلفن در حکومت پهلوی، خواهر مهین دولتشاهی، همسر مظفر فیروز وزیر کار در کابینه احمد قوام می‌باشد.

مهرانگیز دولتشاهی تحصیلات دانشگاهی خود را در آلمان گذراند و موفق به کسب مدرک دکترا در رشتهٔ علوم اجتماعی شد.

مهرانگیز دولتشاهی بخش عمده‌ای از عمر خود را صرف بهبود امور زنان ایرانی کرد. وی در سال ۱۳۲۵ خورشیدی، در سازمان خدمات اجتماعی و انجمن حمایت از زندانیان مشغول به کار شد. وی پیش از سفر کاری به دانمارک، «جمعیت راه نو» را تأسیس کرده بود که در جهت احقاق حقوق زنان ایرانی فعالیت می‌کرد. او برای اینکه به روحانیت آن زمان نشان دهد فعالیت این جمعیت در جهت بی بندوباری زنان جامعه نیست، با تنی چند از روحانیان برجسته زمان من‌جمله آیت‌الله بروجردی و امام موسی صدر دیدارهایی داشت.
وی یکی از مبتکران قانون حمایت خانواده بود که حق طلاق را برای زنان به رسمیت می‌شناخت و اختیار همسر دوم را توسط مرد منوط به اجازهٔ همسر اول می‌کرد.
کتاب جامعه، دولت و جنبش زنان ایران از آخرین نوشته‌های مهرانگیز دولت‌شاهی است.

مهرانگیز دولتشاهی به مدت سه دوره، به عنوان نماینده کرمانشاه در مجلس شورای ملی حضور داشت.
در دوره وزارت عباسعلی خلعتبری در وزارت امور خارجه ایران، از مهرانگیز دولت‌شاهی برای تصدی سفارت ایران در دانمارک دعوت به عمل آمد (۱۳۵۴) و وی به عنوان اولین سفیر زن عازم سفارت ایران در دانمارک شد و تا زمان پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به این مأموریت ادامه داد.

در مهر ۱۳۸۷ در سن ۹۱ سالگی در پاریس درگذشت.

در قدیم حمام های عمومی از اول صبح تا چهار ساعت مردانه بود. سپس کسی بالای بام گنبدی شکل حمام میرفت و دو دقیقه بوق میزد که معنی ان این بود که از آن لحظه تا غروب حمام زنانه میشود. علت طولانی بودن ساعات حمام زنانه این بود که مردها معمولا در آن فاصله زمانی دنبال کار و کاسبی بودند و خانمها از صبح زود که به حمام میرفتند، ساعتها در آنجا بودند و حوالی غروب از با لپ های سرخ و سفید بیرون می آمدند.
برای خانم ها حمام فقط محل شستشو نبود بلکه مکان مناسبی بود برای خبرگرفتن از آخرین اخبار از فامیل و همسایه و اهالی محل و چه بسا مقدمات خواستگاری و تعریف از جشن عروسی فامیل های دور و نزدیک.
بوق حمام از شیشه بود و حدود یکمتر درازا داشت. یک سرش مانند نی قلیان و سر دیگرش مثل سرنا گشاد بود.

میگویند روزی بین سردار سپه (دوره نخست وزیری رضا شاه) و سید حسن مدرس در راهروهای مجلس شورای ملی مشاجره و بگو مگو شد. مدرس مثل سریش چسبیده بود به رضا شاه و از او بازخواست میکرد. رضا شاه به مدرس گفت: تو اصلا چکاره ای؟ مدرس پاسخ داد: من حکم بوق حمام را دارم، تا مجلس هست مدرس هم هست.
سردار سپه میگوید: خب پس ما هم حمام ها را طوری می سازیم که احتیاج به بوق نداشته باشد!

شاید آنموقع مدرس منظور رضا شاه را نفهمید، ولی بعدها دو اتفاق افتاد. یکی اینکه بوق زدن حمامی ها غدغن شد و دیگری آنکه آخوندها را از صحنه حکومت به مساجد و حوزه ها کنار زدند.

http://s4.picofile.com/file/8369555584/0ab606a9_3c5e_419c_b614_d35d341a1340_permlink.jpg

میگویند : بعد از انقلاب وقتی خانه اش مصادره وتبدیل به یکی از ادارات بنیاد گردید
هفته ای یکبار به آنجا مراجعه ومستقیم به حیاط خانه رفته وشروع به آب دادن گلهای باغچه میکرد. کارکنان بنیاد هم از ترس گزارش دادن حراست بنیاد باو نزدیک نمی شدند.
روزی یکی از کارکنان جلو رفته وبعد از سلام میگوید : خانم فروزان من اینجا نماز میخوانم آیا شما راضی هستید؟ فروزان در پاسخ میگوید: اگر از قبل از انقلاب نماز خوان بوده ای بله ولی اگر بعد از انقلاب نماز خوان شده ای ...هرگز....!

خاطره ای از فروزان

http://s3.picofile.com/file/8370722400/FOROOZAN.JPG

برای ناصرالدین شاه ،آرایشگری از فرنگ آوردند که سر و سبیل و چهره اش را پیراست و آراست و شاه قاجار از تردستی او جمالی متفاوت از گذشته یافت.پس در برابر آیینه ایستاد و چون خود را دیگرگونه دید، جمله ای گفت که برای همیشه در تاریخ ایران ماند و به ضرب المثل تبدیل شد:
"به راستی که همه چیزمان به همه چیزمان می آید."

http://s8.picofile.com/file/8358004942/photo_2019_04_20_13_10_29.jpg

حکایت بسیار زیبای (ماست و خیار)

میگویند روزی امیرکبیر که از حیف و میل شدن سفره‌های دربار به تنگ آمده بود. به ناصرالدین شاه پیشنهاد کرد که برای یک روز آنچه رعیت میخورند میل کند !! شاه پرسید مگر رعیت ما چه میخورند؟! امیرکبیر گفت: ماست و خیار !!

ناصرالدین شاه سرآشپز را صدا زد گفت:که برای ناهار فردایمان ماست و خیار درست کنید ! سر آشپز دستور تهیه مواد زیر را به تدارک‌ چی برای ماست خیار شاهی داد
✦ ماست پر چرب اعلا
✦ خیار قلمی ورامین
✦ گردوی مغز سفید بانه
✦ پیاز اعلای همدان
✦ کشمش بدون ‌هسته
✦ نان دو آتیشۀ خاش‌ خاش
✦ سبزی‌ های بهاری اعلا و ... .

ناصرالدین شاه بعد از اینکه یک شکم سیر ماست و خیار خورد به امیرکبیر گفت: رعایای پدرسوخته چه غذاهایی میخورند ما بی‌خبریم! اگر کسی از این همه نعمت رضایت نداشت فلکش کنید.

سازگاری داروینی با محیط زیست نه تنها در طبیعت که در جامعه هم کاربرد دارد. همان‌طور که عقاب‌ها را در اقیانوس یا ماهی‌ها را بالای کوه نمی‌بینید، چپ‌ها را هم‌ در جایی(=کعبه آرزویشان) نمی‌بینید که ایده(ئولوژی)های آن‌ها با شکست مواجه شده (= آنجا بقا نمی‌یابند).

توماس سول

http://s5.picofile.com/file/8370719476/photo_2019_08_26_22_37_18.jpg

ما ایرانی ها خیلی بدبختیم، همه چیزو مارک استفاده میکنیم ، آخرین مدها رو با تیر میزنیم ، ست میکنیم همه چیزمونو ، اونوقت چقدر حقوق میگیریم با اضافه کار تا ده شب ، دو شغله ، مسافرکشی ، تهش 400 دلار در ماه!

کت کمتر از هاکوپیان قبول نداریم، دکمه سردست طلا ، آرایشگاه میریم دیپلمات شهرک غرب ، جدیداً هم آخرین تاتو و پیرس از ماهواره باید رد کارمون باشه ... تمام عمرمون نقشه میکشیم که فلان عروسی از فلانی کم نیاریم ، یک کیلو طلا از خودمون آویزون میکنیم...

یکم مقایسه کنیم با کشوری مثل همین اسرائیل که ما همش سایشو با تیر میزنیم و.... سطح رفاه رو در اونجا با مملکتمون مقایسه کنید...

هزینه زندگی و قدرت خرید مربوط به درآمد متوسط در کشورها:

Cost of living and purchasing power related to average income:

کمی به جایگاه خودمون و اعداد و ارقام نگاه کنید (البته این اعداد و ارقام مربوط به قبل از بالا رفتن قیمت دلاره ، همین رو اگر تقسیم بر سه کنید ایران میره ته جدول)

 

https://www.worlddata.info/cost-of-living.php

 

ولی با تمامی این تفاصیل برید بیرون ببینید چه رقابتیه برای اینکه حتماً ماشینمون سراتو باشه (حالا مال ده سال پیش باشه مهم نیست)، کسی حاضر نیست حتی از کنار پیکان هم رد بشه! کسی حاضر نیست با اتوبوس شرکت واحد تو سطح شهر بگرده ، سالی سه بار مسافرتمون از دست نمیره ، تازه هر دوسال یکبار هم پز میدیم که رفتیم پاتایا!!! (البته نمیگیم که همه دارو ندارمونو به حراج زدیم!) ، زن میگیرم با چوب حراج زدن به زندگی بابائه ، خونه اجاره میکنیم با وام بابائه و اقساط نصف نصف!! بچه میزائیم تو مهدکودک مامان بزرگ ...

یادش بخیر زمان اون خدابیامرز با نصف درآمد ماهیانه دوردنیارو میشد گشت....

همه اینها به برکت امام و انقلابِ ...

برای سلامتی خوتون یک َسلَفات... الاف کردی ما را از پارسال تا حالا....

برای‌ اصلاح اساسی در جامعه گوسفندی قاعده بازی را باید تغییر داد با تغییر چوپان مشکل حل نمی شود.
در جامعه گوسفندى؛ حضرت چوپان رهبر، پیشوا، مالک و خداوندگار مطلق می باشد.
ساکنان جامعه گوسفندی به چهار دسته تقسیم می شوند:
الف) چوپان که رهبر و پیشوای مطلق است.
ب) گوسفندان که مسیر زندگی، حیات و ممات و سود و زیان آنها را تنها چوپان مشخص و معین می نماید.
ج) سگ ها که وظیفه سگ ها توسط چوپان تعریف می شود و سگ ها در واقع محافظ منافع چوپان می باشند اما گوسفندان فکر می کنند که سگ ها تنها حافظ امنیت آنها هستند،
گوسفندان نمی دانند که در واقع سگ ها تنها و تنها محافظ و پاسدار منافع چوپان اند و آنها ثروت چوپان بشمار می روند.
د) گرگان که در جامعه گوسفندی گرگ در واقع دشمن منافع چوپان است اما از آنجا که بزرگ‌ ترین منافع و ثروت چوپان همان گوسفندان هستند پس در اینجا با توجه به اشتراک منافع دشمن چوپان دشمن گوسفندان هم است.

نکته ی مهمی که گوسفندان متوجه نیستند این است که چوپان خود در واقع گرگ است، گرگ بزرگ‌ و تمامیت خواه. او است که تصمیم می گیرد چه وقت کدام گوسفند چاق و چله را قربانی نماید، کدام گوسفند را چه زمانی در پیش پای که ذبح نماید، در چه زمانی گوسفندان را تهدید به تهاجم گرگان نماید و چند تا را به قصاب بسپارد و ....
نتیجه
در جامعه گوسفندی تعریف و تقسیم چوپان ها به خوب و بد احمقانه است زیرا تا زمانیکه گوسفندان معتقد به ساختار جامعه گوسفندی هستند و چوپان را منجی خود می دانند این سناریو تا ابد تکرار خواهد شد.

راه حل تغییر چوپان نیست بلکه باید قاعده بازی را تغییر داد.

عبدالحی خراسانی

حقایقی که به دروغ تحویل ما دادند :

راکفلر.. این نامی بود که پس از شورش57 به دروغ ، به نام مبارزه با استعمار ، از این شخص صرفاً به عنوان بنیانگذار کاپیتالیسم و سرمایه داری آمریکا نام برده میشد.

جان راکفلر با دارایی 336 میلیارد دلار ثروتمندترین فرد تاریخ است راکفلر چهل سال پایانی عمرش را در بازنشستگی گذراند. سال‌های آخر عمر راکفلر توأم با فعالیت‌های نوع دوستانه بود. او ۳۵ میلیون دلار در اختیار دانشگاه شیکاگو قرار داد تا انستیتو تحقیقات پزشکی راکفلر، بنیاد راکفلر و کمیسیون بهداشت راکفلر تأسیس شوند که کرم قلابدار (نوعی انگل روده) و تب زرد را در مناطق جنوبی آمریکا ریشه‌کن کرد.
در آمریکا، بسیاری نقاط، بخاطر همین وقفهایی که انجام داده به نام او است، همانند دانشگاه راکفلر و راکفلر سنتر.

Image result for no to drug not to platini maradona

روی پیراهن مارادونا نوشته [ نه به مواد مخدر ]
رو پیراهن پلاتینی نوشته [ نه به فساد مالی ]
مارادونا معتاد دراومد پلاتینی هم دزد
توی زندگی شعار مهم نیست
بعضی ها هم میگن مرگ بر آمریکا و انگلیس
ولی خودشون تابعیت هردوشو! دارن

شاه قاجار در محاصره روحانیون هنگام امضای فرمان مشروطیت :

http://s3.picofile.com/file/8370878518/82A2595E_C0E2_41EA_B20E_E6523FF3FE9B_w1023_r1_s.jpg

و سال 57

http://s2.picofile.com/file/8369506434/6_21.jpg

حکایتی آشنا

خدایان تشنه‌اند
خدایان تشنه‌اند (به فرانسوی: Les Dieux ont soif) رمانی مهیب و تکان دهنده، اثر آناتول فرانس دربارهٔ برخی وقایع بعد از انقلاب فرانسه می‌باشد، که در سال ۱۹۱۲ منتشر شده‌است. این رمان سرگذشت انقلابیونی را روایت می‌کند که پس از رسیدن به قدرت خویی حیوانی به خود می‌گیرند و به نام آزادی دست به هر جنایتی می‌زنند. محور این رمان، به ماجرای یکی از انقلابیون فرانسوی یا به اصطلاح: یک هم‌شهری پاک پاریسی، به نام «اواریست گاملن» اختصاص دارد که پس از عضویت در هیئت منصفهٔ دادگاه انقلاب

دگردیسی یافته و به موجودی سفاک و خونخوار تبدیل می‌شود تا جائیکه حتی از صدور حکم اعدام برای خواهرش نیز ابایی ندارد. بدین ترتیب در این رمان با دست‌مایه قرار دادن داستان مذکور بخشی از تاریخ انقلاب کبیر فرانسه روایت می‌شود. انقلابی که هر روز بیشتر از روزهای قبل فرزندان خود را بلعید، حتی سران اصلی انقلاب همچون دانتون و روبسپیر از این قاعده مستثنی نبودند(صدالبته حقشونه!!).

بریده هایی از کتاب:

«... خدایان نوظهور، یعنی اوباش روی سنگفرش کوچه‌های پاریس تشنهٔ خون شده بودند!». «بدبختانه تاریخ بشر را همین اوباش می‌سازند!»

«افسوس که بدنهادان و فرومایگان نمی‌گذاشتند! هنوز شکنجه‌ها لازم بود، هنوز ریختن خون‌های ناپاک ضرورت داشت …

دادستان!! همهٔ اسامی را در یک ادعانامه ذکر می‌کرد و اشخاصی را به هم‌دستی یک‌دیگر متهم می‌دانست که اغلب برای اولین بار در دادگاه با هم روبه‌رو می‌شدند … هر متهم سه یا چهار دقیقه بازپرسی می‌شد. ادعانامه به تقاضای کیفر …»

Image result for Les Dieux ont soif

دانلود رمان خدایان تشنه‌اند

ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍ ﺑﻮﺩ
ﻫﺮ ﻧﮑﺘﻪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﯾﺎ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﮔﺎﻥ ﺑﺴﭙﺮﺩﻧﺪ
ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺳﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ ؟
ﺭﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﭼﭙﺎﻭﻝ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺑﯿﺤﺎﻟﯽ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ!

ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﮑﺎﻧﺪﻧﺪ
ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯽ ﺑﺮﮒ ﻭ ﻧﻮﺍ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﭼﻨﺎﻧﯿﻢ ﺩﺭﯾﻐﺎ ...
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﻻﻻﯾﯽ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ!
ﺍﯾﮑﺎﺵ ﺩﺭ ﺩﯾﺰﯼ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﯾﺎ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻤﯽ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺣﯿﺎ ﺑود

ایرج میرزا

جیب برها به بهشت نمی روند!!

http://shohadayeiran.com/files/fa/news/1394/3/20/67804_714.jpg

 بز گاندی!

میگویند ماهاتما گاندی بزی داشت که سمبل عدم وابستگی بود. از مویش لباس تهیه میکرد و شیر و فراورده های شیری بز قوت روزانه اش بود.
زمانی قرار شد که گاندی به برای مذاکراتی به بریتانیای کبیر سفر کند ولی حاضر نبود بدون بزش سوار هواپیما شود.
اما در قوانین انگلیس چنین اجازه ای داده نشده بود. این موضوع مشکلی برای مذاکرات میان هند و انگلستان شده بود. به ناچار قانونی از تصویب پارلمان انگلستان گذشت که در آن بیان شد: ورود حیوانات به پارلمان انگلیس ممنوع است بجز بز گاندی...

Image result for gandhi goat

ملانصرالدین را گفتند:
فلان کس فتوای جهاد داده
نمی‌آیی؟؟؟
                                            ملا گفت:
                                            اگر خودش جهاد کرد
                                            من هم می‌آیم .
                                                                              او میخواهد من بمیرم
                                                                              تا زمینم را صاحب شود..

ازکسی پرسیدند مال چه دوره ای هستی؟

گفت: دوره زار!

گفتند: دوره زار کی بود؟

گفت: اون دوره که ...

بستنی بود ۳ زار

چیپس بود ۵ زار

شیر بود ۵ زار

ساندویچ بود ۲۵ زار

تلفن عمومی بود ۲ زار

Image result for ‫سکه زمان شاه‬‎

یک دوچرخه سوار برای اقتصاد فاجعه است:
۱-خودرو نمیخرد، وام خودرو نمیگیرد
۲-بیمه خودرو نمیخرد
۳-بنزین نمیخرد
۴-قطعات یدکی خودرو نمیخرد
۵-پول پارکینگ نمی‌دهد
۶-چاق نمیشود

وقتی روشنفکری سرگرمی میشود !!

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت :
این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده
افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهایت رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!

http://s4.picofile.com/file/8362246668/photo_%D9%A2%D9%A0%D9%A1%D9%A9_%D9%A0%D9%A5_%D9%A2%D9%A6_%D9%A2%D9%A3_%D9%A2%D9%A8_%D9%A1%D9%A1.jpg

http://s5.picofile.com/file/8369507300/photo_2019_08_13_13_16_10.jpg

 ازکمک دیگران ما را سودی نیست
ملتی که چشم انتظار کمک دیگران بماند، بدبخت است و بدبخت نیز خواهد ماند.
هیچ کس برای آرامش روحش به ما کمک نخواهد کرد، باید ده چیز از ما بستاند تا چیزی به ما بدهد.
رافی (1888-1835)

«بلا چاو» («خداحافظ ای زیبا») نام ترانه‌ای است که در زمان جنگ جهانی دوم (بین سالهای ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ در بحبوحهٔ جنگ داخلی ایتالیا) از سوی پارتیزان‌ها و مخالفان فاشیسم در ایتالیا خوانده می‌شد. این آهنگ که به نماد مبارزات آزادیخواهانه تبدیل شده‌است، به زبانهای بسیاری ترجمه شده و توسط خوانندگان مختلف اجرا شده‌است.

Bella ciao

یک روز برخاستم از خواب
دشمن همه جا را گرفته بود
آه بدرود ای زیبا، بدرود ای زیبا، بدرود ، بدرود
ای مبارز مرا با خود ببر
چون که آماده‌ی مرگم
اگر مثل یک مبارز کشته شدم
ای زیبا باید که به خاکم سپاری
در کوهستان دفنم کن
زیر سایه گلی زیبا
و آنان که از کنار گورم می‌گذرند
به من خواهند گفت: چه گل زیبایی
این گل مبارزی‌ست
که برای آزادی جان باخت.
بدرود ای زیبا، بدرود ای زیبا بدرود، بدرود

http://s5.picofile.com/file/8369521568/R_2738695_1414687056_9621_jpeg.jpg

.

https://www.youtube.com/watch?v=0Cg-KfIl8IQ

 

سپیدی  سحری!

توکه موسیقی را می مانی

بیا و ازین اضطراب شبانه رهایم کن

ولبان شبنمناکت

دوباره سخن های آشتی سرکن

وقلبم را صیغل ده

که زنگاربسته وگمراه است

من درتمام شب به غاری تاریک میمانستم

که بادهای تردیدهایش فرومیکوبند

سوزشی بیدارمانده ازدردی فراموش و دور

با یاًس پرنده ای سرگردان

به دیوارهای جانم میکوفت

و پندار میکردم که صداهایی از جایی میشنوم

صداهایی که شراب آفتاب تمنا کنانند

و عشق و نان

و از پی آفتاب و نان و شراب روان میشدم،

اما خسته و تهی

باز می آمدم

سپیده سحری!

توکه موسیقی را میمانی

بیا و این اضطراب برآماسیده را تاران کن

با لبان شبنمناکت

دوباره سخن های آشتی سرکن

و معجزه ی اندوهگین انگشتان باریکت را

برپیشانی ام بگذار

تو میدانی

شب در این سن و سالی که منم

تردید است و درد

بیا و چون کاکلی

فراز سرم پرزن

و ایمان را چونان برکفِ دستم نِه

و دوباره

از پِیِ آفتاب و نان و شراب

روان گردیم

 

http://s4.picofile.com/file/8370876768/vahagn_davtyantchana_u85769_1.jpg

Vahagn Davtyan

1922-1996

http://s2.picofile.com/file/8370877350/resize.jpg

Լույս առավոտի,
Դու, որ նման ես երաժշտության,
Եկ ու ինձ փրկիր այս գիշերային անդաշնությունից,
Շաղոտ շուրթերով շշնջա նորից խոսքը հաշտության
Ու սիրտս զտիր,
Որ պղտորվել ու ելել է հունից:

Ամբողջ գիշերը
Ես նման էի մի մութ անձավի,
Ուր կասկածների քամին էր հեծում,
Կսկիծն էր զարթնել ինչ-որ մի անցած,մոռացված ցավի
Ու մոլոր հավքի հուսահատությանբ պատերս էր ծեծում:

Եւ թվում էր ինձ,
Ձայներ եմ լսում ես ինչ-որ տեղից,
Որ աղերսում են արեւի գինի, մուրում սեր ու հաց…
Ես գնում էի
Արեւի,
Գինու,
Հացի հետեւից,
Բայց վերադառնում ունայն ու հոգնած:

Լո՛ւյս առավոտի,
Դու որ նման ես երաժշտության,
Եկ ու փարատիր այս տագնապը խուլ,
Շաղոտ շուրթերով շշնջա նորից խոսքը հաշտության
Ու դիր ճակատիս
Բարակ մատներիդ հրաշքը տխուր:

Գիտե՛ս դու,
Գիշերն իմ այս տարիքում ցավ է ու կասկած,
Եկ, արտույտի պես ինձ վրա թեւիր,
Դիր ափերիս մեջ հավատն իբրեւ հաց,
Ու գնանք նորից
Արեւի,
Գինու,
Հացի հետեւից…

 

Վահագն Դավթյան

1922-1996

Թագադրում
Որ գարունները
Գան ու չգնան…

Հոգիս արթնացավ հարավի բույրից,
Ինձ է դուրս կանչում զեփյուռը նրա,
Ձյունն էլ արևի ջահել համբույրից
Ուրախ լալիս է դաշտերի վրա:
Ելնեմ, ծաղկումն է ձնծաղիկների`
Ձյունից ինձ նայող աչերն համբուրեմ,
Գնամ ետևից ծիծեռնակների`
Նրանց հետ ետ գամ` գարունը բերեմ,-
Բարձրանամ կապույտ գահը լեռների`
Արևն իբրև թագ իմ գլխին առնեմ,-
Հագնեմ ծիրանին արշալույսների,-
Գարնան թագավոր ինձ թագադրեմ,
Եվ հրովարտակ արձակեմ մի խիստ,
Որ աղբյուրները հավերժ կարկաչեն,
Որ ծաղկեն լեռներն իմ արևանիստ,
Որ ծով դաշտերը հավերժ կանաչեն,
Որ գարունները գան ու չգնան,
Որ հավերժանան զմրուխտ դրախտով,
Որ բեկվի իմ դեմ խորհուրդը մահվան,
Որ մարդը ցնծա հավերժի բախտով:
Եւ ես երջանիկ կլինեմ այնժամ,
Եւ գուցե այնժամ ես մահը սիրեմ,
Երբ անմահ լինեմ, երբ հավերժանամ,
Երբ գարունները ողջ թագավորեմ…

Hovhannes Shiraz
(27.04.1915 – 14.03.1984)

Coronation
May the springs come
And never phase out …

My soul awakened from the scent of the South,
Oh, it’s the breeze of it that’s calling me out!
And the white snow, for the Sun’s fresh kiss,
Is merrily crying over the vast fields.
I’ll rush out and see – it’s the blooming of snowdrops;
I’ll kiss those eyelets peeping out at me,
I’ll fly after swallows, and arriving on their wings,
Along forever I’ll bring back the spring.
I’ll climb the blue thrones of the hills and the mounts,
The plate of the Sun will serve me as a crown,
The apricolour of sunrise I'll wear as a gown,
And coronate myself King - forever spring-bound!
Then, I'll unleash a decree, one - very hoarse and proud,
That may springs always tinkle happily and loud,
May mountains blossom – so high and sun-crowned,
And may sea-fields be green time in and time out.
That may the springs come and never phase out,
But eternalize like Heaven – the emerald unfound.
I’ll deflect death and give life clear clout,
And let the man smile, smile his eternity –
and do that with no doubt!
I shall be very happy then,
Then I may even love the death,
When I become eternal and undeathed,
When reigning over springs to me is bequeathed.

I'm Amazed

Arthur Meschian

 

http://s5.picofile.com/file/8369715000/meschian.jpg

 

 

http://www.arthurmeschian.com/img/AMLargeLogo.png

https://www.youtube.com/watch?v=0VK9CqVyRYs

 

Աղբյուրից մաքուր ջուրը խմելիս` ես կհագենամ,
Եվ հետո, մի պահ կառչած ներկային, ես կզարմանամ,
Թե ինչպես եղավ, որ մեր շուրջ հանկարծ ամենը փոխվեց:
Ասում են` ամեն երազանք ու հույս նորից պղտորվեց:

Զարմանում եմ ես մեր առջև փակվող հազար դռներից,
Զարմանում եմ ես մեզ բաժան անող հազար շերտերից,
Զարմանում եմ ես և նորից-նորից ես չեմ հասկանում:
Եվ գլուխս կախ ամբողջ իմ կյանքում ազգս եմ փնտրում:

Ես չեմ զարմանում նորից արթնացած բյուր ճիվաղներից,
Զարմանում եմ ես նորից համբերող իմ ժողովուրդից,
Զարմանում եմ ես և չեմ վախենում օտար թշնամուց,
Խորանը երկրիս ներսից էր քանդվում և արդեն վաղուց:

Ժանտախտի օրոք քեֆ է ընդանում մի համատարած,
Լրբերը վերցրին իրենց երեսից դիմակն ամոթխած,
Կսպանվի սարում այրվող փամփուշտով չքնաղ պատանի,
Դատապարտելով աճյունը սառած մի ճոխ թաղումի:

Զարմանում եմ ես, որ նորից-նորից, գլուխը կորցրած,
Ընթանում ենք մենք անցած ուղիով արդեն բթացած:
Զարմանում եմ ես, որ այս աշխարհում ոչինչ չի փոխվում:
Անիվը սելի նորից կոտրվեց իր սիրած փոսում:

Զարմանում եմ ես դատարկ ու պարապ ինչ-որ հույսերից,
Զարմանում եմ ես, որ չեմ զարմանում էլ ոչ մի բանից,
Խուլ ու հնազանդ չարին հանձնված այս մեծ աշխարհից
Եվ մարդկանց անդունդը տանող ճանապարհներից:

آب ذلالی از چشمه مینوشم

و سپس به اطراف دنیای پیرامونم می نگرم

و برای یک لحظه غافلگیر میشوم

 با توجه به اینکه همه چیز در اطراف ما چگونه تغییر کرده

و چگونه همه رویاها و امیدهایمان بار دیگر خراب و شکسته شد ،

من متعجبم از از اینکه چه تعداد درب روبروی ما بسته و قفل گشته اند

من متعجبم از هزاران دیواری(مرز)  که مارا از یکدیگر جدا میسازد

من سردرگم هستم از اینکه نمیفهمم چه چیزی اطرافمان میگذرد

من سرم را آویزان می کنم چون نمی توانم ملت خود را بشناسم

ما در حالی که همه اطرافیانمان طاعون زده اند، مهمانی میگیریم
و در این میهمانی همه زنان نانجیب ، ماسک های مقدس خود را کنار میزنند

و یک بار دیگر ، من شگفت زده میشوم از دیدن خودمان از کناره!

که چگونه ما پشت هیولایی قدم می زنیم و ما را به همان فجایع سوق می دهد ،

من تعجب نکرده ام که ما در بین مان هیولا داریم ،
من از ملتم که آنها را مجازات می کند ، تعجب کرده ام ،

من نمی ترسم از دشمن در آن سوی مرز ،
همانطور که دشمن داخل کشور من ریشه میهن ما را خراب می کند.

بنابراین من تعجب می کنم که هیچ چیزی در جهان ما تغییر نمی کند ،
چرخِ
چرخ دستی بار دیگر در همان مکان شکسته می شود.

من از امیدهای ناامیدکننده و خالی خودم شگفت زده شده ام ،

من تعجب کرده ام زیرا اکنون دیگر هیچ چیز نمی تواند مرا متعجب کند.

من از این دنیای ناشنوا و مطیع به دست شیطان تعجب نکردم ،
و من از تعداد زیاد جاده های منتهی کننده مردم به فاجعه شگفت زده نشده ام.

https://www.youtube.com/watch?v=NZUkyF7_wUQ

می گویند زندگی کوتاه است
و ضربان قلب زود می ایستد
ولی زیر آفتاب کنار درخت زردآلو
پیر و جوان
کم کم و دسته دسته
خواهند آرمید

می گویند زندگی شیرین است
و عظمت دنیا بی حد و حصر
اما در آغوش آرامگاه
در کنار گلهای قشنگ
مردم دسته دسته
خواهند آرمید


می گویند زندگی عمیق است
و تمام دنیا روشن و نورانی است
اما در برابر فریاد رنگین کمان
و اجتماع ستارگان
مردم دسته دسته
خواهند آرمید

می گویند زندگی تازه است
و زنگ عشق همیشه صدا خواهد کرد
ولی بی رویا و بدون آهنگ
دور میز نان و نمک
مردم دسته دسته
خواهند آرمید

 

Ասում են կարճ է կյանքը,
շուտ կը մարի սրտի զարկը,
բայց արեւի տակ ծիրանի,
երիտասարդ ու ծերունի,
ահա կանգնած շարան շարան,
կը ձանձրանան:

Ասում են քաղցր է կյանքը,
և անսահման երկրի փառքը,
բայց գրկի մեջ բուրաստանի,
ծաղիկների դեմ գեղանի,
մարդիկ ահա շարան շարան,
կը ձանձրանան:

Ասում են խորն է կյանքը,
լույս է համայն երկրի հանքը,
բայց կանչի դեմ ծիածանի,
կամ աստղերի խորհրդալի,
մարդիկ ահա շարան շարան,
կը ձանձրանան:

Ասում են նոր է կյանքը,
միշտ կը հնչի սիրո զանգը,
բայց աներազ առանց տաղի,
սեղանի շուրջ աղ ու հացի,
մարդիկ ահա շարան շարան,
կը ձանձրանան:

ro