|
||||
|
||||
بخشی از اعلامیه دولت رضاشاه بزرگ بعد از
تاجگذاری و سقوط دولت قاجار •هر کاسب بجز نانوا و کله پز و حمامى باید دکان خود را اول آفتاب باز و اول غروب تعطیل کند •هر نانوا مکلف است براى نان ها که از تنور بیرون مى آید سکوى آجرى بسازد •هر خوراکى فروش اعم از نانوا و قصاب و کله پز و آبگوشتى و کبابى و یخنى پز و فرنى پز باید کف دکان خود را آجر فرش کند •سگ هاى خانگى باید قلاده شده زنجیر داشته باشند •کبوتر بازى اکیدا قدغن است •سر بریدن حیوانات امثال گوسفند و مرغ و خروس در انظار و ملا عام بکلى ممنوع است •مصرف تریاک و شیره در انظار و قهوه خانه ها ممنوع •هیچ کس از اهالى حق ندارد در معابر به قضاى حاجت بپردازد •قداره کشى و نزاع و عربده کشى و حمل کارد چاقو قمه و قداره - موجب مجازات سنگین است •نابینایان باید بازو بند از پارچه زرد و عصا در دست داشته باشند •معرکه گیرى - مار گیرى - تلکه گیرى - گدایى - کلاشى رمالى - دعا نویسى و ولگردى ممنوع •آب خزینه هاى حمام باید همه هفته تعویض شود 📚به نقل از جعفر شهری در کتاب تاریخ اجتماعی تهران - در قرن سیزدهم |
||||
محمد رضاشاه در ۷سالگی به سوئیس رفت . وقتی که در ۲۰سالگی به ایران
بازگشت یک ایرانی بود اما با فرهنگ بیگانه از مردم ایران! شاه یک سوئیسی شده بود، راه رفتنش نگاه کردنش دست دادنش.. کسی صدای بلند شاه را هرگز نشنید او آرام حرف میزد او سواد داشت ، میخواست همه با سواد شوند او بهداشت را دوست داشت . سپاه بهداشت را به روستاها فرستاد! شاه کشتی گیر نبود ، تنیس بازی میکرد .او زور خانه نمیرفت، اسکی میکرد ، شاه دروغگو نبود شاه کلا هبردار نبود...... او حتی وقتی که از ایران رفت به کسی توهین نکرد سوئیسی ها اهانت نمیکنند آرام از کنار هم میگذرند شاه با وقار رفت شاه یک صفت دیگر هم یاد گرفته بود؛؛ او قدر شناس بود از کوروش میگفت از شاه شاهان!! او از پدرش میگفت که برای او و من چه کرد. شاه هرگز "من" نگفت همیشه "ما" میگفت و او رفت اما من که بودم؛؛؛؛ هرگز بلیط اتوبوس نخریدم یا بر پشت اتوبوس رفتم مدرسه یا در شلوغی بدونه بلیط سوار شدم ، من دروغ گفتم و تقلب کردم تا قبول شدم من ایرانی میدانستم اگر کلاه کسی را بر ندارم، کلاه من را بر میدارند، من کلاهبردارشدم! من خیابان یکطرفه را میرفتم تا زودتر بمقصد برسم. من برای یک کیک و ساندیس هر چه از دهانم در میاد رهسپار همه کس میکردم من در ظهر عاشورا ۴ تا قابلمه چلو خورشت قیمه میگرفتم ، من ومن ومن ایرانی بودم و او که رفت برای من ایرانی ۲۰۰سال زود آمده بود من حتی آنقدر بزرگ شده بودم که یادم رفته بود باید معرفت داشته باشم من هنوز یک ایرانیم اما او رفت.... این حقیقت زندگی همه ماست از خودم شروع کردم که به کسی بی احترامی نکرده باشم من امروز ۳بار دروغ گفتم تا به شب رسیدم این ساختار فکری من ایرانیست """آنکه حقیقت را میگوید در بین ما جایگاهی ندارد""" |
||||
آکی ئو کازاما نخست وزیر و نویسنده ژاپنی در کتاب سفرنامه خود چنین
مینویسد: ایران کشورى است بس کهنسال، که چون از عهد کورش و داریوش پیشتر بنگریم گردونه تاریخ در پرده غبار و مه اساطیر و افسانهها ناپدید مىنماید. اسکندر تخت جمشید را ویران ساخت. بناى تخت جمشید قدیمتر از پارتنون یونان بود. ایران در پنج سده پیش از میلاد مسیح، کشورى پهناور بود و از رود گنگ تا رود نیل گسترش داشت. زبان و تمدن ایران بر اروپا نفوذ داشت. پیش از آنکه آتن (و تمدن یونان) به عرصه درآید، تمدن ایران بالنده بود. زودتر از آنکه فروغ مدنیت رومى بر تاریخ جهان بتابد، ایران تمدنى متعالى داشت. ایران اکنون باز کشورى با استقلال و بزرگ است. رضا شاه که یکتنه و بی هیچ وسیله در ایران، که مساحتى حدود سه برابر فرانسه دارد و کشورى بسیار پهناور است، سلسله پهلوى را بنیاد کرد، به راستى ناپلئون عصر جدید بود. او با جوهر و همّت خود، میهنش را از ضعف و زبونى رها ساخت. به این ملاحظه، شاید که کسى لایق باز کردن بند کفش رضا شاه هم نباشد. ( ص: 54 ) |
||||
|
||||
🔴چرا ایران مانند ژاپن نمیشود ؟ 📣 ﮊﺍﭘﻨﯽ ﻫﺎ ﺍﺻﻼً ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ! 📣 ﺗﻮﺭﻡ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﻣﻌﻤﻮلا ﯾﺎ ﺻﻔﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻣﻨﻔﯽ ﺍﺳﺖ ! 📣 ﺩﺭ ژاپن ﺧﺎﻧﻪ ﻭﯾﻼﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺪﺭﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ! 📣 ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻣُﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﯾﮏ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺍﺳﺖ ! 📣 ﺣﻘﻮﻕ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﻌﺎﺩﻝ ۷۵۰۰ ﺩﻻﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ ! 📣 ﺷﮑﺴﺖ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ ! 📣 ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﺗﺮﻧﺪ ! ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻌﻄﯿﻠﯽ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ! 📣 ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﺩﺭ ژاپن ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻋﻤﻮﻣﺎً ﮐﺎﺭﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ! ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺎ ﭘﻮﻝ ﺧﺮﺟﯽ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ. 📣 اﺯ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﺳﻮﻡ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ، ﻫﯿﭻ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ! ﺩﺭ ژاپن ... ! ﯾﮏ : 👈 ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻣﻌﻠﻤﯿﻦ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ۱۵ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻧﺴﻠﯽ ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﻭ ﺣﺮﯾﺺ ﺑﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ . ﺩﻭ : 👈 ﻫﺮ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﮊﺍﭘﻦ ﮐﻪ ﺳﮓ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﯿﻒ ﻭ ﮐﯿﺴﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻓﻀﻮﻻﺕ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ . ﺣﺮﺻﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﺳﺮﻟﻮﺣﻪ ﺍﺧﻼﻕ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ . ﺳﻪ : 👈 ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺘﮕﺮ ﺭﺍ " ﺍﯾﻨﺠﯿﻨﺮ ( ﻣﻬﻨﺪﺱ) ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ"ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ و ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ ۵ ﺍﻟﯽ ۸ ﻫﺰﺍﺭ ﺩلاﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺎﺕ ﮐﺘﺒﯽ ﻭ ﺷﻔﺎﻫﯽ ﺩﺍﺩ . ﭼﻬﺎﺭ : 👈 ﮊﺍﭘﻦ ﻫﯿﭻ ﻣﻨﺒﻊ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ( ﻧﻔﺖ ﻭ ﮔﺎﺯ ﻭ ﺯﻏﺎﻝ ﺳﻨﮓ ﻭ ﻓﻮﻻﺩ ﻭ ﻣﺲ ﻭ ... ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ) ﻭ ﺳﺎﻻﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺻﺪﻫﺎ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ؛ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺸﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﻫﺎﯼ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﺯﺩﺍﺭﺩ . ﭘﻨﺞ : 👈 ﻫﯿﺮﻭﺷﯿﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﻃﯽ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ، ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﯿﺮﻭﺷﯿﻤﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺑﻤﺐ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺩ . ﺷﺶ : 👈 اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ، ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻠﻤﻪ " ﺑﯽ ﺻﺪﺍ " ﯾﺎ (silent) ﺍﺯ ﮐﻠﻤﻪ " ﺍﺧﻼﻕ" ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻫﻔﺖ : 👈 ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺩﺭﺳﯽ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﺷﺸﻢ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ (ﮔﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺍﺧﻼﻕ) ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺧﻼﻕ ﻭ ﺷﯿﻮﻩ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ . ﻫﺸﺖ : 👈 ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮊﺍﭘﻦ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﭘﯿﺸﮑﺎﺭ ﻭ ﺧﺪﻣﻪ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ . ﻧﻪ : 👈 ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺗﺎ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ " ﻣﺮﺩﻭﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ! ﭼﻮﻥ ﻫﺪﻑ ﺗﺮﺑﯿﺖ، ﻧﻬﺎﺩﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﻭ ﺗﻠﻘﯿﻦ . ﺩﻩ : 👈 ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻧﯿﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﻏﺬﺍ ﺑﺮﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ ﺩﺭ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﺷﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ ... ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﯾﺎﺯﺩﻩ : 👈 ﻣﯿﺎﻧﮕﯿﻦ ﺗﺎﺧﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﻫﻔﺖ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﺳﺖ . ﻣﺴﻮﻟﯿﻦ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ، ﺑﺎﺑﺖ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﺧﯿﺮ، ﻫﺮ ﺁﺧﺮ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﻭﻗﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻗﺘﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺑﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎ ﺣﺮﯾﺺ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ : 👈 ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺻﺮﻑ ﻏﺬﺍ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﺳﯿﺰﺩﻩ : 👈 ﻣﺪﯾﺮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺷﺪﻥ ﻏﺬﺍ ﺍﺯ ﻏﺬﺍﯼ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﻥ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﭙﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ؟ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ، ﺁﯾﻨﺪﻩ ی ژاپن ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮊﺍﭘﻦ ﮊﺍﭘﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ ... یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد : نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست . با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند . به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده |
||||
|
||||
🔴اقتدار رضا شاه بزرگ 🔹عذرخواهی فرانسه از ایران 🔹در دهه دوم زمامداری رضاشاه واقعهای جزئی منجر به قطع روابط ایران با فرانسه شد. نشریات فرانسوی که به آزادی بیان در اروپا معروف بودند از اقدامات رضاشاه در ایران انتقاد میکردند. 🔹 به همین دلیل در دی ماه ۱۳۱۶ش دولت ایران نسبت به اهانتی که چاپ عکسها و مقالاتی در نمایشگاهی در پاریس در انتقاد از اقدامات رضاشاه صورت گرفته بود، اعتراض کرد و ابوالقاسم فروهر وزیرمختار ایران در پاریس را به ایران احضار نمود. 🔹این قطع روابط حدود یکسالونیم ادامه یافت تا اینکه دولت فرانسه هیئت ویژهای به ریاست ژنرال ماکسیم وگان فرمانده کل نیروهای فرانسه در سوریه و لبنان به تهران فرستاد تا از رضاشاه عذرخواهی کند. 🔹 رضاشاه این عذرخواهی را پذیرفت و در خرداد ۱۳۱۸ش انوشیروان سپهبدی را به سمت وزیرمختار به پاریس فرستاد و روابط دو کشور عادی شد. پینوشتها: ۱. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ۲. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران |
||||
"تصویر چک پادشاه و داستان هواپیمای سلطنتی شهباز در مراکش" . ملک حسن از شاه خواست تا هواپیمای سلطنتی شهباز که شاه را به تعبیدگاه خود مراکش برده بود، نزد خود نگه دارد. اما شاه برخلاف توصیه ملک حسن، به سرهنگ بهزاد معزی سرخلبان خود دستور داد که هواپیما را به ایران برگرداند. به گفته امیراصلان افشار یکی از همراهان شاه، شاه برای پاداش دادن به خلبانان و مهمانداران به هنگام بازگشت به ایران، از همراهان خود خواست از پولهای ایرانی خود سهمی بپردازند. محمد جعفر بهبهانیان مدیر امور مالی شاه، مبالغ مورد نظر را فراهم کرد و پول آن ها را به دلار داد. شاه به خلبان خود دستور داد که در ایران بگوید به اجبار با شاه سفر کرده و برای بازگشت هواپیما را نیمه شب بدون اجازه شاه برداشته است تا به دلیل خدمت به شاه او را درایران مجازات نکنند. به گفته فرهاد سپهبدی سفیر ایران در مراکش، شاه با دسته چک خصوصی خود پول بنزین هواپیما را که بالغ بر ۱۴۷۷۷ دلار بود در وجه شرکت شل مراگش پرداخت زیرا اعتبار کارت بنزین معزی تمام شده بود. \منابع: زندگی و زمانه شاه صفحه ۹۹۴، مصاحبه با امیراصلان افشار |
||||
دورهٔ تحصیلامیراصلان افشار، پس از گذراندن کودکستان علاءالسلطان و اخذ ششم ابتدایی از مدرسهٔ زرتشتیان در تهران، برای ادامه تحصیل به آلمان رفت. دورهٔ متوسطه را در دبیرستان «هیندنبرگ» برلین در سال ۱۹۳۹ به پایان رساند. سپس وارد دانشگاه گرایفسوالد برلین شد. او در سال ۱۹۴۲ دکتریِ خود را در علوم سیاسی از دانشگاه وین اتریش دریافت نمود. امیراصلان افشار، پس از بازگشت به ایران، در ۱۸ مهرماه ۱۳۲۶ به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و در ادارات مختلف آن وزارتخانه خدمت کرد. وی
در سال ۱۳۲۸ با دختر ساعد مراغهای، کامیلا ساعد، ازدواج کرد. او از
سال ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۳ دبیر سوم سفارت ایران در لاهه هلند بود. افشار در
دورهٔ نوزدهم نمایندهٔ شهر مراغه در مجلس شورای ملی بود. وی همچنین در
سال ۱۳۳۹ نمایندگی شهر مراغه در دورهٔ بیستم مجلس شورای ملی را به عهده
داشت؛ ولی عمر این مجلس کمتر از سه ماه بود؛ و به وزارت خارجه بازگشت و
با مقام وزیر مختاری عضو شورایعالی وزارت خارجه گردید. وی از سال ۱۹۶۸
تا ۱۹۶۹ رئیس شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی بود. افشار
از مرداد ۱۳۴۶ تا مهر ۱۳۴۸ سفیر ایران در اتریش، از مهر ۱۳۴۸ تا اسفند
۱۳۵۱ سفیر ایران در آمریکا و از مرداد ۱۳۵۲ تا تیر ۱۳۵۶ سفیر ایران در
آلمان غربی بود. دریافت نشانهای داخلی و خارجینشانهای داخلی: پاس، ۲۵ سال سلطنت پهلوی، ۵۰ سال سلطنت پهلوی، ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی، نشان ۵ و ۴ و ۳ تاج، نشان ۲ همایون و نشان یک همایون با حمایل. نشانهای خارجی: نشان لژیون دونور فرانسه گردنبند، نشان دانمارک، نشان تایلند، دو نشان هلند، نشان رومانی، سه نشان و یک نشان درجهٔ یک با حمایل اتریش، سه نشان و یک نشان درجهٔ یک ۶ ستاره با حمایل آلمان، نشان درجهٔ یک اسپانیا، دو نشان کوکب و استقلال اردن هاشمی با حمایل، نشان درجهٔ یک برلیان با حمایل از کشور عمان و نشان خدمت بیمارستان نظامی Walter Ried آمریکا. تألیفات
بازی دمکرات ها برای کنارگذاشتن شاه : امیراصلان افشار: آمریکا برای خارج ساختن شاه از ایران «فریب بزرگی» تدارک دیده بود |
||||
چقدر چهل سال پیش زود امروز شد...! |
||||
|
||||
بسکتبال بازی میکرد و علاقهای نداشت به ورزشی پرطرفدار که ۱۱نفر دنبال یک توپ بدوند. داستان ورودش به دروازه هفتونیم متری اما کاملاً اتفاقی بود و تمام ماجرا از مسابقات آموزشگاههای تهران شروع شد. رفته بود بازی همشاگردیهایش را ببیند که گلر تیم مدرسه مصدوم شد و مربی تیم چشمم خیره ماند به او. آقا معلم میدانست آن دانشآموز خوشقدوبالا به خاطر تبحرش در بسکتبال، میداند توپ چه طور باید به دستش بچسبد. «مربی تیم صدام زد و گفت ناصر برو تو دروازه». کمی مکث کرد و در جواب حسینآقا گفت: «آقا، من نمیتونم. اصلاً فوتبال بلد نیستم.» حرف اما حرف مربی بود و ناصر بهاجبار رفت توی گل. چرخ گردون داستان تازهای برایش رقم زد؛ یک ماجراجویی جدید و آیندهای که حتی فکرش را هم نمیکرد. یکتنه بازی را برای تیم مدرسه برد و آنقدر درخشید که خودش بعد از بازی فهمید اشتباهی بسکتبال را انتخاب کرده بوده. لاغراندامی که تاج برای امضای قرارداد با او بیتابی میکرد، سرانجام در ۲۰سالگی پیراهن تیم محبوبش را پوشید و این آغاز ماجرای ناصر حجازی بود. ناصر حجازی یک دههٔ پرافتخار داشت. جام ملتهای آسیا را بالای سر برد و در دهه پنجاه همان گلری بود که رایکوف ارسطووار کشفش کرده و پایش ایستاده بود. اما زندگی گلر جوان هم مانند بسیاری از ایرانیان با انقلاب ۵۷ تغییر کرد و حالا قرار بود در اوج از گود کنار گذاشته شود. گلر خوشتیپ تاج و تیم ملی آخرین دیدار ملیاش را در سال ۱۳۵۹ مقابل کویت انجام داد و مدتی بعد با قانونی عجیب، او و یک نسل طلایی از فوتبال ایران کنار گذاشته شدند. ماجرا به یکی از بازیهای تیم تاج که آن زمان به استقلال تغییر نام داده بود، برمیگشت. مسئولان حراست سازمان تربیت بدنی به بازیکنان استقلال تصویری از آیتالله خمینی میدهند تا هنگام ورود به زمین در دست بگیرند، اما حجازی از اجرای این دستور سر باز میزند و حراست هم از ورود او به زمین جلوگیری میکند. اردیبهشت سال ۱۳۸۴ دوباره ناصر حجازی خبرساز شد. روزنامههای ورزشی از قصد او برای ثبتنام در انتخابات ریاستجمهوری خبر دادند. در روز ثبتنام نیز با مردی که هیچکس نمیدانست ایران قرار است هشت سالِ سخت را با او سپری کند، برخوردی تاریخی داشت. حجازی برای ثبتنام وارد سالن وزارت کشور شد و فردی خیلی گرم با او سلام و احوالپرسی کرد، که البته حجازی او را نشناخت. کمی بعد به دوستش گفت: «این آقا را نشناختم. چه سمتی دارد؟» و پاسخ این بود: «محمود احمدینژاد، شهردار تهران». حجازی مدتی بعد ردصلاحیت شد و بسیاری از سیاسیون نسبت به ثبتنام او واکنش تند نشان دادند و به استهزایش گرفتند، اما خیلی زود، در مصاحبه با روزنامه خبر ورزشی، نیت اصلی خود از ثبتنام را فاش کرد و گفت: «به این دلیل وارد کارزار شدم که سیاسیها متعجب و ناراحت شوند و حالا هم بدون تعارف میگویم که همانطور که سیاسیها دوست ندارند ما ورزشیها سمتِ منصب و کار و تخصص آنها برویم، ما ورزشیها هم دوست نداریم آنها وارد فوتبال شوند، چون تخصص لازم را ندارند. به آنها حق میدهم که ایراد بگیرند، اما آیا آنها نیز به ما حق میدهند که بپرسیم چرا ورزش را سیاسیها اداره میکنند؟» - زاده ۲۳ آذر ۱۳۲۸ در تهران – درگذشته ۲ خرداد ۱۳۹۰ در تهران من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم
|
||||
اتحاد شوم
|
||||
پدیده روشنفکری به سبک ایرانی اسلامی یا واپسگرایی در روشنفکری: چه شد که از ملیگراییِ خرد بنیاد کسروی رسیدیم به جهانبینیِ توحیدی شریعتی و آل احمد؟ بهراستی چه شد که از سخنرانیِ محمد علی فروغی در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در ۱۳۱۵ رسیدیم به خطابه شریعتی از ۱۲ الی ۱۵ محرم الحرام 1348 در حسینیه ارشاد در باب امّت و امام در جامعهشناسی؟ نامه حاج جلال (آل احمد) به حضرتِ خمینی: “آیت اللها! وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظرالپرواز بودند به سمت بیتالله؛ این است که فرصت دستبوسی مجدد نشد اما این جا دو سه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیلهای کنم برای عرض سلامی بد نیست. اول این که مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحسا- جنوب غربی خلیج فارس، حوالی کویت و ظهران- میگفت 80 درصد اهالی الاحساء و ضوف و قطیف شیعهاند و از اخبار آن واقعه مؤلمه پانزده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیون به آن سمتها گسیل بشود هم جا دارد و هم محاسن فراوان. دیگر این که در این شهر شایع است که قرار بوده آیتالله حکیم امسال مشرف بشود، ولی شرایطی داشته که سعودیها دو تایش را پذیرفتهاند و سومی را نه. دوتایی را که پذیرفتهاند داشتن محرابی برای شیعیان در بیتالله و تجدید بنای مقابر بقیع و اما سوم که نپذیرفتهاند حق اظهار رأی و عمل در رؤیت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامدهاند و هیئتی را فرستادهاند گویا به ریاست پسر خود. دیگر این که گویا فقط دو سال است که به شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم دادهاند، پیش از آن حق نداشتهاند. دیگر این که [کتاب] «غرب زدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما. دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت و توضیح این که چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفتهاند و نمیبایست. اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم کرد و به حضورتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان میکنم نشان داده باشم. مقدماتش در «غربزدگی» ناقص چاپ اول آمده. دیگر این که امیدوارم موفق باشید؛ والسلام مکه روز شنبه 31 فروردین 1343- 8 ذی الحجه 1383” شناختهشدهترین روشنفکر ایرانی متأثر از سارتر و فانون فرانسوی، علی شریعتی است، روشنفکری انقلابی و اسلامی که با شکلگیری نهضت آزادی در 1341 به فرانسه میرود و به نظریهپردازیِ انقلاب و چگونگیِ تربیت کادرهایِ آن میپردازد. نهضت آزادی که پابهپای خمینی با اصلاحات شاه مخالفت کرد و در جریان 15 خرداد 1342 به حمایت تمامقد از رهبر آینده انقلاب اسلامی برخاست، دربرگیرنده تأثیرگذارترین جریان روشنفکریِ مذهبی در ایران معاصر بمشار میرود: مهدی بازرگان، یدالله سحابی و سیدمحمود طالقانی، مؤسسین داخلی آن و چهره هایی چون احمد صدر حاج سید جوادی، و عزتالله سحابی از نخستین اعضای آن، و علی شریعتی، مصطفی چمران، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده، پایهگذاران آن در خارج از کشور بودند. مهدی بازرگان در میهمانی تاسیس نهضت و در معرفی مرامنامه آن میگوید: “ما مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم… دین را از سیاست جدا نمیدانیم… آزادی را به عنوان موهبت اولیه الهی و کسب و حفظ آن را از سنن اسلامی و امتیازات تشیّع میشناسیم. مسلمانیم باین معنی که به اصول عدالت و مساوات و صمیمیت و سایر وظایف اجتماعی و انسانی، قبل از آنکه انقلاب کبیر فرانسه و منشور ملل متحد اعلام نماید، معتقد بودهایم.” به عبارت دیگر، بازرگان و همفکراناش، پیش از آنکه ایرانی باشند، مسلمان اند. مذهبشان سیاسی است. از دیدگاه فلسفی، آزادی را نه ویژگیِ اُنتولوژیک و وجودیِ انسان و برآمده (در شکل و محتوایِ نویناش) از تکوینِ علوم انسانی در عصر مدرن و تجاربِ تاریخیِ آن، که همان حُریّتِ اسلامی و “موهبتی الهی” و پیشامدرن دانسته که ربطی به انقلاب فرانسه و عصر روشنگری و منشور ملل متحد نداشته و از “سنن اسلامی و از امتیازات تشیّع” محسوب میشود! تنها دو سال پس از آنکه بازرگان خود و دیگر روشنفکرانِ اسلامیِ گردآمده در نهضت را “تابع قانون اساسی” مشروطه اعلام میکند، نهضت آزادی شاخهای مسلح تحت عنوان گروه سماع (مخفف “سازمان مخصوص اتحاد و عمل”) را پایهگذاری میکند. “سماع اولین سازمان مخفی ایرانی بود که برای انجام مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی در صدد فراگیری شیوه جنگ چریکی برآمد و دکتر چمران با نام مستعار جمال در این دورهها شرکت نمود. او اوایل سال 1345 به لبنان رفت و پس از مدتی کوتاه به آمریکا بازگشت و مقدمات هجرت بزرگ خود به لبنان را فراهم آورد. در سال 1349 بنا به دعوت امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان برای بار دوم وارد لبنان شد و پس از استقرار در شهر صور مدیریّت مدرسه فنی جبلالعامل را که در هشت کیلومتری این شهر قرار داشت بر عهده گرفت. با حضور دکتر چمران در لبنان و در کنار امام موسی صدر، فعالیت شیعیان لبنان ابعاد تازهای یافت و مدرسه فنی جبلالعامل به صورت محلی برای آموزش سیاسی، ایدئولوژیک و نظامی شیعیان درآمد و به دلیل نزدیکی شهر صور با اردوگاههای فلسطینی روابط با آنان گسترش یافت و دکتر چمران به موازات تعمیق این روابط به عنوان یکی از حامیان اصلی مقاومت فلسطین علیه اسرائیل تمام تلاش خود را برای همکاری سازمان آزادیبخش فلسطین به کار گرفت.” از فعالیت های زیر پوستی همین گروه فعالیت های مخفی در جهت نشر اعلامیه و مسلح کردن گروه های تروریستی در سال 57 برای مبارزه مسلحانه با شاه و طراحی کودتای 17 شهریور در میدان ژاله توسط مزدوران فلسطینی اطراف میدان و انداختن این جنایات به گردن ساواک و ارتش بود، که متاسفانه به دلیل عدم وجود رسانه قدرتمند در آن زمان همچنان مخفی مانده است. متاسفانه آنچه که پنهان مانده است جریان روشنفکری به شکل گرگ در پس نقاب گوسفند در آن سالها همچون غده ای سرطانی سعی در تحمق جامعه نابخرد را داشت و با انفجار 57 ما را به قهقرای تاریخ فرستاد و امروز هم به شکل اصلاح طلبی همان مسیر را طی می کند. از شب شعر گوته در باغ سفارت آلمان در سال 56 برای توطئه علیه شاه ، تا راه اندازی تظاهرات ضدجنگ و ساخت و پاخت با دمکرات ها و اروپائیان برای ثبات نظام ... همه و همه از گور چپ های روشنفکر مفلوک درمانده از اینجا و وامانده و دربدر در اروپا برمی خیزد ... مردم ما دیگر گول مصدقی های خائن را نخواهند خورد... |
||||
|
||||
|
||||
جایی که تعداد پلیسش زیاده یعنی امنیتش کمه |
||||
این هم نمونه ای از
مدیریت بحران در نظام قرون وسطائی آخوندها می باشد
|
||||
رئیس سازمان بهداشت جهانی یک پروتکل جامع سلامت در قرنطینه صادر
کرد: *غذای مغذی بخورید. *باموسیقی ورزش کنید. *از خانه کار کنید. *یوگا کنید،فیلم ببینید،بازی کنید. *آنلاین با عزیزانتان در تماس باشید. البته او یک بند از پروتکل را جا انداخت: *اگر پول، غذا و خانه ندارید بروید بمیرید.
|
||||
|
||||
|
||||
اسماعیل بیشکچی ، نویسندهی ترک میگوید: در یکی از مساجد ترکیه از شخصی شنیدم که در نماز جمعه با صدای بلند میگفت: به خدا هر کس ترکی نداند بهشت را به چشم نخواهد دید! در آن جلسه
مردی به شدت میگریست ، من که چنین دیدم به نزد او رفتم و گفتم
: مگر تو ترک نیستی و ترکی نمیدانی؟ |
||||
روزی سه ملا
با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می
نمود، برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر
بدهند، یکی گفت: |
||||
|
||||
|
||||
غمگین نشو وقتی کسی تلاشت را نمیبیند، هنرت را درک نمیکند. طلوع خورشید، منظرهای تماشایی است اما بیشتر مردم، همیشهی خدا، آن موقعِ صبح، خواب هستند! جان لنون
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|