ՇԱՐՂԻ

Sharghiye_Ghamgin

ՇԱՐՂԻ

Sharghiye_Ghamgin

Autumn2022

https://s24.picofile.com/file/8453624018/shah.jpg

بودیم و کسی قدر ندانست که بودیم

باشد که نباشیم و بدانند که بودیم

https://s24.picofile.com/file/8453288300/photo_2021_10_10_18_19_34.jpg

 

https://s24.picofile.com/file/8453288268/742px_Fporphans.jpg

شهبانو با کودکان در پرورشگاه جمعیت خیریه فرح پهلوی خرمشهر

https://s24.picofile.com/file/8453483750/shah_farah.jpg

شاپور بختیار در کتاب یکرنگی، شخصیت ملکه ایران را چنین شرح می‌دهد:
فرح دیبا در زمانی که به مدرسهٌ ژاندارک، و بعد به دبیرستان رازی می‌رفت، دختری ورزشکار و سرزنده و فعال بود، لااقل این تصویری است که دختر من ویویان از او داشت که با او هم‌مدرسه ولی از او جوان‌تر بود. فرح دیبا در خانواده‌ای قدیمی و متوسط به‌دنیا آمده بود. پدرش که افسر ارتش بود بسیار جوان درگذشت. طبق آنچه شنیده‌ام این دختر جوان را شاه روزی در یک سفر رسمی حین خواندن عریضه‌ای از طرف دانشجویان ایرانی دید، احتمالاً از او خوشش آمد، به زنی گرفت‌اش تا از این ازدواج سوم صاحب ولیعهدی شود. از آغاز، فرح دیبا کمترین نفوذی بر شاه نداشت.

بر خلاف ثریا که همیشه چند قدم از شاه جلو می‌افتاد، فرح در مقابل پادشاه خود را عقب می‌کشید. پس از به دنیا آمدن ولیعهد، شهبانو به کارهای خیریه سرگرم شد. شاید بتوان گفت که عقایدی لیبرال  و در هر حال، پیشرو داشت. نقصی که فرح دیبا حتی با تمرین‌های مکرر نتوانست در خود برطرف کند، لحن محزون صحبت کردنش است، خصوصاً وقتی فارسی حرف می‌زند؛ ولی به فرهنگ علاقه‌مند است و در ادب و شعر حتی شعر فرانسه از خود ذوقی نشان می‌دهد. چنین صفاتی را برای من در خاندان پهلوی بسیار نادر است. یک بار کتابی از اشعار الوار فرستاد. تنها فرد خانوادهٔ سلطنتی است که از فرهنگ ایران، ذخیره‌ای دارد. برداشتن اولین قدم‌ها در محیط تازه‌ای که فرح دیبا به آن وارد شده بود، قطعاً ساده و آسان نبوده‌است. برای مهار کردن احساسات خویش بی‌شک بر خود فشار زیادی وارد کرده‌است، با این حال بر خلاف رفتار رایجِ درباریان، به مستمندان توجه داشت. من در نزد او نه ذرّه‌ای فخرفروشی دیدم و نه نشانه‌ای از بدطینتی. شهبانو به‌ندرت برای منافع شخصی دست به کاری می‌زد. می‌بایست نقش او را در زمینه‌های فرهنگی در نظر گرفت. در این رابطه او را می‌توان مروّج اروپایی‌شدن ایران دانست. او پادشاه را تشویق کرد که بین فرهنگ‌های شرق و غرب ارتباطی بر قرار سازد و پای عدّه‌ای از هنرمندان و شعرا و فلاسفه را به کاخ سلطنتی باز کرد. به‌علاوه، کم‌وبیش توانست از مداخله در امور دولت خودداری کند.
فرح پهلوی، از علاقه‌مندان به هنر سوزن‌دوزی بود. به سفارش وی، برخی لباس‌های درباری در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی دوخته‌شده و آراسته به سوزن‌دوزی زنان بلوچ بودند.
اندی وارهول نقاش آمریکایی، در سال ۱۹۷۷، پرتره‌ای از فرح پهلوی را کشید. کیس روردا، کارگردان هلندی در سال ۲۰۱۲ میلادی، تئاتری با الهام از زندگی فرح دیبا و مستند «ملکه و من» ساختهٔ ناهید سروستانی آفرید. نمایش در یک تور سراسری در هلند اجرا شد.

https://s24.picofile.com/file/8453288968/Bas_relief_nagsh_e_rostam_al.jpg

ایرانیان به اطفال خود از سن پنج سالگی تا بیست سالگی فقط سه چیز می آموختند : سواری و تیر اندازی و راستگوئی .

دروغگویی را بدترین عیب می دانستند ، دروغگو به دوزخ یا سرای ناپاکان و دروغ پردازان می رفت و گویا دروغ معانی مختلفی داشته است.

پس از آن قرض داری را زشت ترین معایب می دانستند زیرا معتقد بودند که مقروض مجبور است دروغ بگوید.
مغان و آموزگاران به کودکان خود می آموختند که دروغ نگویند، وام نستانند، بدکاری و ستمگری روا ندارند، میهن خود را دوست بدارند، وفادار و مردم دوست باشند، می خواره و شکمباره، گدامنش و هرزه داری و ژولیده و چرکین بار نیایند، به آنان یاد می دادند که آب دهان در کوچه نیفکنند، در رودها و آبها ادرار نکنند، در معابر چیزی نخورند، به اندازه بخورند و بنوشند و احترام پدر و مادر را نگه دارند و می گفتند ، هرگز هیچ پارسی پدر و مادر خود را نکشته است ...
گزنفون، مورخ و فیلسوف یونانی در کتاب کوروش نامه نوشته: پارسیان اطفال خود را در دادگاه‌ها حاضر می کردند تا محاکمات را گوش کنند و با دادگستری آشنا شوند.

https://s24.picofile.com/file/8453312492/800px_ShahanshahRoozMoalemMehr2537b.jpg

محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در بزرگداشت روز معلم ۱۶ مهر ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی

 https://s25.picofile.com/file/8453584850/n00774050_b.jpg

شادروان "حبیب یغمائی" در خاطراتش گفته:
در دوره رضاشاه کبیر که در عزا داری، سینه زنی، و قمه زنی ممنوع شده بود، یک روز ملک الشعرای بهار به شوکت الملک (امیربیرجند) گفته بود سپاس خدای را که در این دیار هم برق دارید، هم آب، هم مدرسه، هم سالن نمایش، همه چیز دارید. اینکه بعضی ها هنوز شکایت میکنند دیگر چه میخواهند؟
شوکت الملک گفته بود:
اینها برق نمی خواهند؛ اینها "محرم" میخواهند. جهل و خرافات میخواهند
اینها مدرسه نمی خواهند، "روضه خوانی" میخواهند. که صبح و شب گریه کنند
"کربلا" را به اینها بدهید، انگار همه چیز داده اید. مغزشان منجمد شده به قرنها پیش ، و هرگز انگلیس و روسیه نخواهند گذاشت این مردم به خود بیایند و دنبال حتی کوچکترین خودکفایی بروند
حبیب یغمائی متعلق به روستایی بود بنام "خور" و خیلی بآنجا عشق می ورزید.
در آنجا درمانگاه و کتابخانه و مدرسه ای ساخت و برای آبادانی آنجا جلوی هرکس و ناکسی ریش بخاک مالید و زانو زد.
مهمتر آنکه کتابخانه ای درست کرد و همه کتابهای خطی اش را که در طول عمر با خون دل جمع آوری کرده بود به آنجا منتقل کرد و وصیت کرد بعد از مرگش اورا آنجا دفن کنند.
می دانید مردم "خور" با جنازه اش چه کردند؟
وقتی پیکر نحیف و رنج کشیده اش را با کاروانی متشکل از شاگردانش، دکتر اسلامی، دکتر باستانی پاریزی، دکتر زرین کوب، سعیدی سیرجانی و دیگر چهره های نامدار وطن به روستای خور رسید، همان کودکانی که در مدرسه "یغمائی" درس خوانده و یا می خواندند، و همان مردمانی که در درمانگاهش درد های خود و عزیزانشان را درمان میکردند، چه که نکردند.
به فتوای روحانی همان روستا، دامنشان را پر از سنگ کردند تا جنازه این خدمتگذار صدیق به فرهنگ ایران را سنگباران کنند.
دردناک تر آنکه پس از دفن جنازه، فرزندانش دوسه روزی در مقبره اش کشیک دادند تا مبادا پیکرش را از زیر خاک بیرون بیاورند و به لاشخورها بدهند.
بدترین نوع بیسوادی، بیسوادی اجتماعی و سیاسی است.
نمی دانند که هزینه های زندگی مانند قیمت نان، مسکن، دارو، درمان و... همگی به تصمیمات سیاسی وابسته هستند.
برخی حتی به نادانی اجتماعی و سیاسی خود افتخار می کنند و می گویند : از سیاست بی زارند.
"برتولت برشت" می گوید: شهروندان نادان توجه ندارند که فحشا، اعتیاد، کودکان خیابانی، فساد و سایر بدبختی های اجتماعی نتیجه مستقیم بی توجهی به "سیاست" است.

https://s24.picofile.com/file/8453311884/cartonkhab.jpg

در ایران ٧٢ هزار مسجد وجود دارد که هر کدام میتوانند هر شب به‌طور میانگین ، برای ١٠٠ بی‌خانمان سرپناه باشند ، چیزی حدود ۷ میلیون جای خواب ... ! ؟
در مسجد از مستضعفین حرف می‌زنند ، اما می‌گویند که مسجد جای خواب نیست ... ! ؟

* در کل تاریخ اسلام ، تنها باری که نظرسنجی شد ، از یک شتر بود ... !
اونم برای تعیین جای مسجد ... ! ؟
اونوقت شما دنبال دمکراسی توی کشورهای اسلامی می گردید ... ؟؟؟

https://s25.picofile.com/file/8453313200/revolution_ap.jpg

 اختلاسگران چگونه بوجود آمدند.
- صبح یک روز، در سال ۵۹ : ناگهان حزب اللهی‌های دانشگاه، با هماهنگی سراسری انجمن اسلامی‌ها،درِ دانشگاه‌ها را بسته و از ورود دانشجوها جلوگیری کردند و گفتند : این دانشگاه‌ها اسلامی نیست و باید پاکسازی و اسلامی شود ...؛ اسمش را گذاشته بودن انقلاب فرهنگی !!!؟
- همه دانشگاه‌ها تعطیل شدند که نه یک روز و دو روز... که چهار سال !!!
در این مدت بیشتر اساتید نخبه و دانشمند رفتند به اروپا و کانادا. !!!؟
دانشجوها هم حدود یک سومشان یا ازدواج کردند، یا مشغول شغلی و حرفه‌ای شدن یا ...
یک عده زیادی هم به جرم فعالیت سیاسی ضد حکومت جدید یا اعدام شدند یا به زندان های طویل‌المدت افتادند یا اصلا تصفیه شدند !!
- وقتی که بعد از سه چهار سال تعطیلی ، سرانجام دانشگاه‌ها باز شدند برای قبول شدن دیگر تنها درس‌خوان بودن کافی نبود،

دانش‌آموز باید غیر کنکور در تحقیقات محلی هم قبول می‌شد تا بتواند وارد دانشگاه بشود.
- یک مرد ریش دار با پیراهن بلندی که روی شلوار انداخته بود به سراغ همسایه‌ها می‌رفت تا مطمئن بشود که نماز می‌خوانید و لباستان اسلامی است و زن همسایه را دید نمی‌زنید و حجابتان کامل است و موسیقی حرام گوش نمی‌کنید و اهل گروهک‌ها نیستید و از این حرف‌ها ...
-  همین شد؛ که از کلاس اول دبیرستان شما در خانه و به توصیه‌ی والدین تمرین دروغ و ریا می‌کردید .!!؟

 تمرین نماز خواندن الکی ، ریش گذاشتن الکی، لباس پوشیدن الکی و .... زندگی کردن الکی ..!
- کافی بود خودت را توی یکی از سهمیه‌ها جا کنی، خیلی هم‌ سخت نبود، حتی دیگر زشت هم نبود.

کافی بود کمی دروغ بگویی و نمایش بدهی، که دیگر عادی شده بود، و تو پذیرفته شده بودی .!!
- جوانمردی و صداقت کم کم مرد .!!!؟؟

با همه‌ی این‌ها مشکل دیگری هم در کار بود؛ همسایه‌ای که از سر حسادت یا دشمنی یابدجنسی و یا هر انگیزه‌ دیگری در مورد شما بدگویی می‌کرد تا آینده‌تان به فنا برود و حاصل چندین سال درس خواندن دود شود و هوا رود !
- اینجا بود که اگر قبول نمی‌شدید به تمام همسایه‌ ها مشکوک می‌شدید و دیگران را به چشم دشمن و بدخواه می‌دیدید.
- ما دروغ و نمایش و دشمنی را آنقدر تمرین و زندگی کردیم که برایمان کاملا عادی شد و در وجودمان باقی ماند و جزیی از هست و بودمان شد !!!
- دیگر نمی‌دانستیم خود واقعی‌مان چیست ؟! چه چیز دروغ است و چه چیز واقعی.. !!؟ مرز میان واقعیت و دروغ از بین رفت.

حتی در خانه، حتی در خلوت ...انگار همه چیز ساختگی شده بود، حتی حقیقت. در چنین جوی و فرهنگی، افرادی مثل خاوری‌ها، زنجانی‌ها پرورش یافتند که کم هم نبودند.
- از همان روزهای اول تحریم شدیم، ...اسمش البته محاصره اقتصادی بود. !!؟
همه چیز کوپنی بود، همه چیز بازار سیاه داشت. عادت کردیم که صف بایستیم، با همدیگر کتک کاری کنیم،

فروشنده را دشنام دهیم و برای خریدن شامپوی داروگر تخم مرغی دنبال پارتی و آشنا بگردیم .!؟

رادیو و آقایان شعار خودکفایی می‌دادند و ما شامپوی تخم مرغی تقلبی را به چند برابر قیمت می‌خریدیم.
- دیگر بازار سیاه و پارتی و صف و سهمیه، جزیی از ساز و کار بودن ما شد !؟انگار همه‌ی راه‌های اصلی از بین رفته بودند و ما همواره دنبال راه میان‌بر و کوره راه و‌ در پشتی بودیم. !!؟؟

حالا بعد از سال‌ها، این شیوه‌ی زندگی، این نحوه‌ی دیدن و فهمیدن، این روش حل مسئله، تمام بودن ما را در بر گرفته و در هر معضل و بحران وبلیه‌ای خودش را نشان می‌دهد.
- مثلاً همین کرونا را ببینید: ساختن کرونایاب مستعان و چندین نوع واکسن تخیلی، و تولید داروهای صد در صد موثر شیمیایی و گیاهی و طب اسلامی و دم‌نوش معجزه‌آسا و دورهمی‌های یواشکی و سفرهای ممنوع و عزاداری‌های بغل به بغل و سفر به ارمنستان برای واکسن و کتک‌کاری در بیمارستان برای تخت خالی و فحش دادن به داروخانه‌چی و دنبال آشنا گشتن برای سرم و چندین برابر خریدن داروها و واکسن های تقلبی و ایستادن در صف گورستان و ...
- گویا دیر فهمیدیم که حاصل همان دانشگاه وهمان انقلاب فرهنگی و همان تلاش برای خودکفایی ...، همین طریقه‌ی زندگی کردن است.
- انگار پذیرفته‌ایم که هیچ حقیقتی در کار نیست و همه چیز آمیزه‌ی دروغ و نمایش و تخیل است !!

و پذیرفته‌ایم که امروز برای ما تنها مرگ است که همچنان واقعیت دارد که سخت سرگرم کار است !
- اینها هیچ کدام سیاه نمایی نیست : حقیقتی تلخ و تهوع آور است که وجود دارد...!!!!؟؟

اینها عصاره ای از انقلاب نیچه ای اند ....

از نظر ذهنی، بردگان در آرزوی این‌اند که به هر هزینه‌ای ارباب شوند،

بردگان خود را از شرّ مسئولیت و تقصیر اعمال‌شان راحت می‌کنند.

اخلاق بردگی هیچ ارزش نو، هیچ نظم متعالی و هیچ کیفیت بی‌نظیری به ارمغان نمی‌آورد،.

بردگانِ فاتح تحت تأثیر حسادت و آزمندی، صرفاً از سبک‌زندگی و ارزش‌های مادی اربابان پیشین‌شان تقلید خواهند کرد

اما نخواهند توانست به روح اشرافی دست یابند.

* کم ارزش ترین پول دنیا را کدام کشور دارد ... :
کشوری که دومین منابع گاز جهان را دارد ،
کشوری که سومین منابع نفت جهان را دارد ،
کشوری که یک ششم از ذخایر سنگهای قیمتی جهان را دارد ،
کشوری که از لحاظ دارا بودن ذخایر زیرزمینی و معادن و دارا بودن انواع فلزات و کانیهای معدنی درجهان ، رتبه دوم را دارد ،
کشوری که بهترین فرش جهان را دارد ،
کشوری که بهترین خاویار جهان را صادر میکند ،
کشوری که بهترین پسته جهان را دارد ،
کشوری که یکی از بهترین تولید کنندگان زعفران در دنیاست ،
کشوری که یکی از بزرگترین صادر کنندگان آب و برق منطقه است ،
کشوری که ۱۵ درصد از آثار باستانی و تاریخی ثبت شده در یونسکو را دارد ،
کشوری که تنوع طبیعی بی نظیرش باعث شده که با یک ساعت پرواز از مناطق سرد با ۲۰ درجه زیر صفر ( شرایط اسکی روی برف ) ، به مناطق گرم با دمای ۳۵ درجه ( شرایط اسکی روی آب ) دسترسی داشته باشد ،
کشوری که یکی از مرغوبترین برنجهای جهان را دارد ،
کشوری که یکی از بهترین چای های دنیا را دارد ،
کشوری که به دلیل تنوع ذخایر معدنی ، به بهشت معدن شناسان مشهور است ،
و مهم تر از تمام اینها ... :
همان کشوری که سالانه چند هزار نفر تحصیلکرده از آن به خارج فرار میکنند که حدود ۵ درصد از آنها از نوابغ محسوب میشوند ... !!! ؟؟؟
بله ... ، این کشور صاحب کم ارزش ترین پول دنیا است ... !
* کشوری که بیش از ۴۰ درصد از مردمش زیرخط فقر و محروم از امکانات اولیه زندگی سالم هستند ... !

اسلام دینی است که هر چه کمتر به دستوراتش عمل کنید ، بیشتر به انسانیت نزدیک شده اید ...

https://s25.picofile.com/file/8453584684/rezafazeli.jpg

مشکل مردم ما نفهمیدن نیست ترس از فهمیدنه !!

رضافاضلی

آنکس که بهشت زندگی را برایت جهنم کرده، مجبور است متقاعدت کند که بهشت جای دیگری است...

کارل پوپر

ایرانیان در دوره های مختلف رفتارهای اجتماعی مختلفی داشته اند که بسته به شرایط اجتماعی و امنیت روانی در آنان شکل میگرفت...پیش از شورش 57 ایرانیان به لحاظ امنیت اجتماعی و شرایط مساعد زندگی دارای صداقت رفتاری و گفتاری بالایی بودند وبه عبارتی ساده تر نیازی به عدم صداقت و دروغگویی نداشتد ....اما پس از شورش 57 و روی کار آمدن جمهوری اسلامی و به خاطر مشکلات معیشتی و وجود فضای امنیتی و برای پیشرفت اجتماعی به تظاهر و دروغگویی روی آوردند و این رفتارشان را در دو سه نسل تا به امروز ترویج کرده اند...چند سال پیش از حوالی خیابان کاشان عبور میکردم...آنروز مصادف با انتخابات مجلس یا یاست جمهوری بود...یک سرباز وظیفه از کنارم رد شد و محل انتخابات را از من جویا شد...من هم به رسم ارشاد اورا ازین کار برحذر داشتم، او در جواب من گفت باید رای بدهم تا بعد از خدمت مشغول کار شوم...من هم باز به رسم ارشاد گفتم : من که بیش از بیست سال سابقه کار دارم بابت رای ندان تا بحال مواخذه نشده ام...

یا در محیط کار با کارمندانی مواجه میشوم که برای ارتقای شغلی گزیده ای ! از  نهج البلاغه و نهج الفصاحه را از بر کرده اند! اما با داشتن مدرک دکترا (البته به لطف سهمیه و بند و تبصره)! توانایی تایپ نامه اداری و کار با مجموعه آفیس را ندارند !! و البته برای پیشرفت شغلی به هر دروغی متوسل میشوند... و خود را توانا در تمامی زبان های کامپیوتری !! نشان میدهند !! و توانا در ساخت انواع هوش مصنوعی !! هستند...

اغلب افراد در زندگی روزمره‌شان، آگاهانه یا ناآگاهانه، دروغ را تجربه کرده‌اند. بر اساس تحقیقات دپالو که سال ۱۹۹۶ منتشر شده، ۲۵ درصد افراد در روابط بین فردی‌با دیگران و در زندگی روزمره‌شان دروغ می‌گویند. این امر نشان می‌دهد که دروغ به عنوان بخشی از رفتارهای اجتماعی شناخته شده است. 

افراد چگونه دروغ می‌گویند؟

افراد شیوه‌های مختلفی برای دروغ گفتن دارند. برخی از افراد به ‌ندرت دروغ می‌گویند و پس از دروغ گفتن، خیلی زود احساس پشیمانی و گناه می‌کنند و از فرد مقابل پوزش می‌خواهند. برخی دیگر از افراد گه ‌گاه دروغ می‌گویند و معمولا هراسی از دروغ گفتن‌شان ندارند. افراد مقابل‌شان نیز به راحتی دروغ آنها را درمی‌یابند و در بسیاری موارد، دروغ‌های آنان برای فرد مقابل کسل‌کننده و آزاردهنده است.

 دسته دیگر، افرادی‌ هستند که استعداد و مهارت خاصی در دروغ‌گفتن، و همراه با آن، به ‌کار ‌بردن زبان بدن و تعامل با دیگران دارند. اطرافیان چنین افرادی متوجه دروغگویی آنان می‌شوند، اما معمولا از هم‌صحبتی با آنان لذت می‌برند، چون گوش‌دادن به آنان سرگرم‌کننده است. 

دسته آخر، افرادی‌هستند که به‌اجبار و برای فرار از واقعیت یا فاش‌شدن حقیقتی، دروغ می‌گویند. این دسته دقت می‌کنند که دروغ‌های قبلی‌شان را به خاطر بسپارند و مطالعه می‌کنند که چطور می‌توانند بهتر دروغ بگویند تا دیگران راحت‌تر بپذیرند. مانند فردی که معتاد یا مجرم و …است و در پی هر دروغی، دروغِ دیگری می‌گوید، و این روش البته بر مشکلات روحی و شخصیتی ‌آنها‌ می‌افزاید.

میزان دروغ‌گویی در کشورهای مختلف

براساس تحقیقات کشورهای برزیل، چین، مصر، ژاپن، روسیه، سوییس، ترکیه، آمریکا، آرژانتین، دانمارک، انگلیس، هند، پرتغال، و آفریقای جنوبی را در بر می‌گرفت. بر اساس نتایج این پژوهش، کشور چین پایین‌ترین میزان صداقت و کشور انگلیس بالاترین میزان صداقت را به خود اختصاص دادند. میزان عدم صداقت یا دروغگویی در چین ۷۰ درصد بوده است و میزان دروغگویی یا عدم صداقت در انگلستان، ۳.۴ درصد. همچنین، نتایج این تحقیق نشان داد که آمریکا با میزان کمتر از ۴۰ درصد دروغگویی، رتبه هشتم را در میان کشورهای دیگر به‌دست آورده است.البته به لطف جامعه منزوی ایران در عرصه جهانی بیش از چهل سال است که آمار دقیقی از میزان صداقت در ایرانیان موجود نیست!

در ایران، آمارها از افت اخلاق در جامعه خبر می‌دهند

در ایران از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۶ پژوهش‌های مختلفی تحت عنوان «پیمایش ملی سرمایه اجتماعی» با محوریت میزان صداقت، دروغ و امانت ‌داری، از سوی شورای اجتماعی کشور انجام شده است. نتایج دو پیمایش در سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۳در زمینه میزان صداقت و درستکاری در جامعه، سیر نزولی چشمگیری داشته است. 

مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه روزنامه همشهری نیز در سال ۱۳۸۶ تحقیقی درباره میزان دروغ در جامعه انجام داد، و بر مبنای نتایج آن پژوهش، ۹۹ درصد افراد وجود دروغ را در جامعه تایید کردند، و یک درصد باقی‌مانده نیز فقط وجود دروغ را رد نکردند. 

نگاهی به نتایج پژوهش‌های ملی در زمینه میزان صداقت در جامعه در سال‌های قبل از ۱۳۸۳، نشان می‌دهد که در سال ۱۳۷۲ میزان صداقت ۲۳درصد، در سال ۱۳۷۹ میزان صداقت ۱۸ درصد و در سال ۱۳۸۲، نه درصد بوده است که متاسفانه حاکی از روندی نزولی در میزان صداقت است. 

دلایل روانشناختی رواج دروغ‌گویی در ایران

نگرش‌های روانشناختی مختلفی درباره دلایل دروغ‌گویی وجود دارد. 

فردی که دروغ می‌گوید، معمولا از روبه ‌رویی با واقعیتی می‌ترسد و سعی می‌کند حقیقتی را پنهان کند.او از دروغ به عنوان مکانیزم دفاعی برای کنترل ترس و اضطرابش استفاده می‌کند. فرد با دروغ گفتن مانند سپری از خود درونی‌اش محافظت، و به طور موقت احساس آرامش می‌کند. در اغلب موارد فرد آگاهانه و خودخواسته سعی در نادیده‌انگاشتن و انکار واقعیت دارد و به دروغ متوسل می‌شود، و با این کار، رفتار نامطلوبش را توجیه می‌کند. خیلی وقتها ما برای اینکه خود غیر واقعی مان را به دیگران نشان دهیم به دروغ متوسل میشویم، در جمع فرهیختگان دکتر و دانش آموخته می شویم ، در جمع افراد متجدد با اصالت و شهری می شویم و در جمع سرمایه دارها ، سرمایه دار می شویم، برای اینکه مخ دوست پسر و یا دوست دخترمان را بزنیم خود را پرنسس موناکو جا میزنیم!

هوای توی گل فروشی ،

خاروندن رد کش جوراب ،

دیر می‌رسی سرکار و رییس هنوز نیومده ،

خنکی اون طرف بالش ،

اسم عطرتو بپرسن ،

لیسیدن انگشت‌های پفکی ،

وقتی نوزادی انگشتتو محکم بگیره ،

بوی تن نوزاد ،

وقتی خوابی یکی پتو بندازه روت ،

مغز کاهو ،

حرف زدن بچه با خودش وقتی داره تنهایی بازی میکنه ،

آخرِ سفر بشینی همه عکس‌هایی رو که گرفتی نگاه کنی ،

وقتی کسی بهت میگه صدای خندت رو دوست داره ،

وقتی خندت می‌گیره و خندتو نگه می‌داری ،

بچه‌ها بازیشونو نگه دارن تا از کوچه رد بشی ،

با پای برهنه روی شن‌های خیس ساحل قدم می‌زنی ،

بوی چمن خیس ...
" زندگی رو ساده بگیرین و از این همه لذت‌های کوچک زندگی خوشبختی رو احساس کنید ... "
 نشر نازلی
 به همین سادگی

اگر تو ثروتمند باشی، سَرما یک نوع تَفریح می شَود تا پالتو پوست بخری، خودَت را گرم کنی و به اسکی بروی...

اگر فَقیر باشی بَر عکس، سَرما بَدبختی می شَود و آن وَقت یاد می گیری که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف مُتنفر باشی؛ کودکِ مَن!
تَساوی تَنها در آن جایی که تو هَستی وجود دارد، مثلِ آزادی.
ما تنها تویِ رَحِم بَرابر هَستیم
 نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
 اوریانا فالاچی

سرتاسر ممالکی را که فتح کردند،

مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جاسوسی و دورویی و تقیه و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت درآوردند.
 توپ مرواری
 صادق هدایت

از جلو دشمن بگریزیم؟

هرگز. این ننگ را بکجا پنهان بکنیم؟

 تا انجامین چکه خون خودمان را در راه آزادی خواهیم ریخت.

زمین نیاکان را به اهریمنان واگذار بکنیم؟

هرگز!

 اگر سرنوشت ما این است که کشته بشویم جلو آن سر فرود می‌آوریم.

 حاجی آقا
 صادق هدایت

https://s8.picofile.com/file/8292392792/d1009eu1.jpg

فرجام دیکتاتوری پانترکی

هاکان شوکور : امیدوار بودم بتوانیم در ترکیه زندگی خوبی داشته باشم و حتی به وزارت فکر می‌کردم، اما اکنون در آمریکا قهوه می‌فروشم.

مهاجم پیشین تیم ملی ترکیه به دلیل انتقادهایش از رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری این کشور مجبور به مهاجرت شد و اکنون در آمریکا با رانندگی تاکسی زندگی می‌گذراند.

هاکان شوکور که سریع‌ترین گلزن تاریخ گل‌های جام جهانی نام گرفته، در سال ۲۰۰۸ میلادی با زندگی حرفه‌ای در دنیای فوتبالیست خداحافظی کرد؛ آن هم در حالی که ۵۱ گل را در ۱۱۲ بازی ملی به ثبت رسانده بود و در ترکیه چهره‌ای نمادین محسوب می‌شد.

او سپس وارد دنیای سیاست شد و توانست در سال ۲۰۱۱ میلادی از مسیر عضویت در حزب حاکم ترکیه یعنی حزب عدالت و توسعه در انتخابات شرکت کند و وارد پارلمان این کشور شود.

اما روزهای خوش زندگی او دیری نپایید.

هاکان شوکور به دلیل نزدیکی به فتح‌الله گولن، روحانی منتقد حکومت اردوغان به برنامه‌ریزی برای انجام کودتا!! و عضویت در یک گروه تروریستی مسلح!! متهم شد.

این اتهامات زندگی او را دگرگون کرد. دارایی‌های او توسط حکومت مسدود شد و حتی اعضای خانواده‌اش از حملۀ طرفداران اردوغان در امان نماندند.

هاکان شوکور در مصاحبه با روزنامۀ آلمانی «ولت‌ام سونتاگ» می‌گوید: «با سنگ به مغازۀ همسرم حمله کردند و حتی فرزندانم در خیابان مورد آزار قرار گرفتند. خودم هم پس از هر اظهارنظری تهدید می‎شدم.»

مقامات حکم دستگیری او را که پیش‌تر به آمریکا مهاجرت کرده بود، صادر کردند.

https://s24.picofile.com/file/8453312000/sp.jpg

عشق حد وسط ندارد؛ یا تباه می‌کند یا رستگاری می‌بخشد.

بشر پیوسته بر سر همین دو راهی است:

تباهی یا رستگاری. هیچ تقدیری نمی‌تواند مانند عشق چنین قاطعانه این امر را جلوه‌گر سازد.
عشق، اگر مرگ نباشد، زندگی است؛ گهواره است، و همین‌طور تابوت.

احساسی در دل انسان می‌گوید آری و می‌گوید نه. از همهٔ چیزهایی که خداوند آفریده است، دل انسان بیش از هر چیز نور می‌افشاند، ولی افسوس که تاریکی نیز می‌گستراند.
بینوایان
ویکتور هوگو

مگر من از وطنم چه می‌خواستم
به غیر از تکه ای نان
گوشه‌ای امن
جیبی با حرمت
بارانی از عشق
پنجره‌ای باز
که آزادی و عشق به من دهد
من چه می‌خواستم
در این حد، که به من نداد
برای همین
نیمه شبی
دری را شکستم و رفتم
برای همیشه رفتم ...

شیرکو بیکس

اگر بخواهیم از این گرداب ننگ و فلاکتی که در آن غوطه‌وریم نجات بیابیم، اگر بخواهیم در آتیه حق زندگی داشته باشیم و در عقب کاروان دنیای آینده درجا نزنیم بایست تقلا و کوششی کنیم و عملاً ثابت نماییم که حق زندگی داریم. باید بدانیم که اگر به خودمان رحم نکنیم دیگران به ما رحم نخواهند کرد.
اشک تمساح
صادق هدایت

هایدگر فیلسوف آلمانی می گوید:
‎اگر بخواهم با شما رو راست باشم باید بگویم که زندگی به شکل گُریز ناپذیری سخت است و این ربطی به جایی که هستید و جوری که زندگی می کنید ندارد.
‎من به آن میگویم: "اصل بقای سختی"
‎یعنی سختی از شکلی به شکل دیگر تبدیل می شود ولی نابود نمی شود...
‎برای همین هم در یک زندگیِ خیلی خوب و عادی، جایی که هیچ کسی به هیچ کسی به خاطر عقایدش شلیک نمی کند و همه چیز آرام است؛ آدمهای زیادی مشت مشت قرص ضد افسردگی می‌خورند که بتوانند خودشان را هر روز صبح از داخل رختخواب بکشند بیرون.
‎ آدم های پُف کرده، آدم های بد حال، آدم های روی لبه...
‎خیلی ‌ها معتقدند که پیشرفت تکنولوژی، اینترنت، نخودفرنگیِ غیر ارگانیک و گِلوتِن، ما‌ها را اینجوری کرده و قدیم‌ها مردم خوشبخت‌تر بودند.
‎شما بشنوید و باور نکنید
‎حتی هزار‌ها سال پیش شاهزاده‌ای هندی به نام سیدارتا یا همان بودا گفت که "زندگی رنج است".
‎ رنج، یا به زبان بودا «دوکا».
‎هایدگر به این می‌گوید:
‎ «اضطراب وجودی»
‎این ها را نگفتم که نا امیدتان کنم.
چیزهای خوب و دلنشین هم در دنیا کم نیست.
‎می توانید از آنها در راه کمک بگیرید و هر وقت داشتید در چاه غم فرو می رفتید مثل "رَسَن" به آن چنگ بیندازید و بیایید بیرون.
‎یکی از این طناب ها؛ موسیقی است
‎اگر توانستید سازی بزنید؛ اگر نتوانستید به آن گوش کنید.
‎وقتهایی که شاد هستید، موسیقی گوش کنید و وقتهایی که غمگین بودید بیشتر موسیقی گوش کنید.
‎ آنجا که از هر حرکتی عاجز ماندید؛ برقصید.
‎ رقصیدن بهترین و مفید‌ترین کاری است که می‌توانید برای روحتان بکنید.
‎هرجا ریتمی شنیدید که می‌شد با آن رقصید، خودتان را تکان بدهید، حتی اگر ریتم چکیدن قطره‌های آب از شیروانی باشد....

فقط جوگیر و مغرور نشوید!

آرام پیش می‌روند
پایان همه‌ی راه‌ها
گم شدن است.
و درد
به تماشای آن‌ها ایستاده است
و این زنجیره‌ی مویه‌های مردمان من است
که از دل دشت می‌گذرد.

برگرد و نگاه کن
سوختن در شادمانی ما این است
شادمانی ما سوختن ماست!

شیرکو بیکس

https://s25.picofile.com/file/8453314142/shirkoo_bikas.jpg

در سرزمین‌ من‌، روزنامه‌ لال‌ به‌ دنیا می‌آید
رادیو کر و تلویزیون‌ کور...
و کسانی‌ که‌ طالب‌ سالم‌ زاده‌ شدن‌ این‌ همه‌ باشند را
لال‌ می‌کنند و می‌کشند، کر می‌کنند و می‌کشند ،
کور می‌کنند و می‌کشند... در سرزمین‌ من!
آه‌ سرزمین‌ من‌!

( شیرکو بیکس شاعر بلندآوازه کرد )

 

https://s25.picofile.com/file/8453584942/Sharghieh_Ghamgin.jpg

Տխուր արևելքցի

Ո՜վ տխուր արևելքցի,
Երբ արեգը քեզ տեսաւ,
Անձրևոտ քաղաքում
քո հոտը փջջեց։
Գիշերը ճամբեն կորցրեց՝
քո լոյսում կորաւ։
Ազատության արեգը՝
քո աչքի միջից խնդաց։
****
Ո՜վ տխուր արևելքցի
Դու «լոյսի սարի» նման ես,
Մի թող մեր արևը մեռնի,
Դու օրւայ պէս պարզ ես,
Ծովի պէս՝ հպարտ,
Մի թող մթութիւնը շունչ առնի։
****
Ո՜վ տխուր արևելքցի
Նորից արևն ելաւ
Արևի աղաւնին
Քո տանիքից թև առաւ
Քո աչքի շուկան
Լի է գարնան հոտով
Ծաղկի ու ցորէնի հոտը
Քեզ է յիշեցնում
****
Ո՜վ տխուր արևելքցի
Դու «լոյսի սարի» նման ես,
Մի թող մեր արևը մեռնի,
Դու օրւայ պէս պարզ ես,
Ծովի պէս՝ հպարտ,
Մի թող մթութիւնը շունչ առնի:
****
Ո՜վ տխուր արևելքցի
Ինչ դժւար է առանց քեզ մեռնելը
Դժւար է անճար
Շուրթն ատամին սեղմելը
Դժւար է ճահճում
Մէնութեան ծաղիկ ցանելը
Սակայն ժամ չկայ
Հուզւելու համար
****
Ո՜վ տխուր արևելքցի
Դու «լոյսի սարի» նման ես,
Մի թող մեր արևը մեռնի,
Դու օրւայ պէս պարզ ես,
Ծովի պէս՝ հպարտ,
Մի թող մթութիւնը շունչ առնի։
****
Ո՜վ տխուր արևելքցի
Ձմեռն է արջևումս
Եթէ ինձ հետ լինես
Ցեխն ու անձրևն ո՞րն է
Մեր ձեռքի նւագը
փջջում է ձմռան մէջ
Ձմեռւանից վախ չկայ
Երբ իր կեանքի արեգը մարում է
****
Ո՜վ տխուր արևելքցի
Դու «լոյսի սարի» նման ես,
Մի թող մեր արևը մեռնի,
Դու օրւայ պէս պարզ ես,
Ծովի պէս՝ հպարտ,
Մի թող մթութիւնը շունչ առնի։
****
Ո՜վ տխուր արևելքցի
Արևմուտքի աշխարհը հէնց դա է
Աչքերի կապտում
Օտարութիւնն է բուն դրել
Տղամարդկային ձեռքերին՝
Ձմռան պաղ սառոյցը
Վերադարձիր գիրկս,
Որ միասին վերադառնանք տուն։
****
Ո՜վ տխուր արևելքցի
Դու «լոյսի սարի» նման ես,
Մի թող մեր արևը մեռնի,
Դու օրւայ պէս պարզ ես,
Ծովի պէս՝ հպարտ,
Մի թող մթութիւնը շունչ առնի։

 شرقی غمگین 

فریدون فرخ زاد

 ای شرقی غمگین وقتی آفتاب تو رو دید 

تو شهر بارونی بوی عطر تو پیچید 

شب راهشو گم کرد،تو گیسوی تو گم شد 

آفتاب آزادی از تو چشم تو خندید  

ای شرقی غم گین تو مثل کوه نوری نذارخورشیدمون بمیره 

تو مثل روز پاکی،مث دریا مغروری نذار خاموشی جون بگیره  

 

ای شرقی غمگین بازم خورشید در اومد 

کبوتر آفتاب روی بوم تو پر زد 

بازار چشم تو پر از بوی بهاره 

بوی گل گندُم،تو رو به یاد میاره 

ای شرقی غم گین تو مثل کوه نوری نذارخورشیدمون بمیره 

تو مثل روز پاکی،مث دریا مغروری نذار خاموشی جون بگیره  

 

ای شرقی غمگین چه سخته بی تو مردن 

سخته به ناچاری به دندون لب فشردن 

سخته توی مرداب گُل تنهایی کاشتَن 

اما مجالی نیس برای غصه خوردن!! 

 ای شرقی غم گین تو مثل کوه نوری نذارخورشیدمون بمیره 

تو مثل روز پاکی،مث دریا مغروری نذار خاموشی جون بگیره  

 

ای شرقی غمگین زمستون پیش رومه 

با من اگه باشی،گِل و بارون کدومه؟ 

آواز دست ما،میپیچه تو زمستون 

ترس از زمستون نیست،که آفتابش رو بومه 

ای شرقی غم گین تو مثل کوه نوری نذارخورشیدمون بمیره 

تو مثل روز پاکی،مث دریا مغروری نذار خاموشی جون بگیره  

https://s25.picofile.com/file/8453900734/mahsa_amini.jpg

 

https://www.youtube.com/watch?v=jBVY7Glcd84

https://s24.picofile.com/file/8453383350/polina.jpg

Polina Gagarina

A Million Voices

Միլիոնավոր ձայներ
Մենք մարդկությունն ենք աշխարհի
Այնքան տարբեր, բայց միևնույն ժամանակ այնքան նման
Մենք հավատում ենք, հավատում ենք երազանքներին:
Աղոթելով խաղաղության և ապաքինման համար
Ես հավատում եմ՝ մենք կարող ենք ամեն ինչ սկսել նորից
Մենք հավատում ենք, հավատում ենք երազանքներին:
Եթե դու հանկարծ զգաս, որ սերն անհետանում է
Մենք միասին, ինչպես աստղերը երկնքում,
Կարող ենք երգել
Կարող ենք շողալ
Երբ դու լսես մեր ձայները
Իմացիր, դու այլևս միայնակ չես
Միլիոնավոր ձայներ…
Սիրտդ բաբախում է ինչպես թմբուկը,
Այրվում արևից էլ վառ:
Այժմ, քանի որ մեզ լսում է ամբողջ աշխարհը
Քաղաքներից ու արբանյակներից,
Մենք հավատում ենք, հավատում ենք երազանքներին:
Եթե դու հանկարծ զգաս, որ սերն անհետանում է
Մենք միասին, ինչպես աստղերը երկնքում,
Կարող ենք երգել
Կարող ենք շողալ
Երբ դու լսես մեր ձայները
Իմացիր, դու այլևս միայնակ չես
Միլիոնավոր ձայներ…
Սիրտդ բաբախում է ինչպես թմբուկը
Այրվում արևից էլ վառ:
Երբ ես նայում եմ ինձ շրջապատող դեմքերը
Ապա կարող եմ տեսնել աստղերը երկնքում
Մենք կերգենք, մենք կշողանք:
Հնչում է ամենուր
Հնչում է ամենուր
Միլիոնավոր ձայներ...

میلیون ها صدا
ما مردمان این جهانیم
متفاوت ولی باز برابر
ما باور داریم
ما به رویایی باور داریم
برای صلح و تندرستی دست به دعا میشویم
امیدوارم که دوباره بتونیم از نو آغاز کنیم
ما باور داریم
ما به رویایی باور داریم
پس اگر زمانی حس کردی که عشق داره رنگ میبازه
با هم مثل ستاره های تو آسمون
میتونیم بخونیم
میتونیم بدرخشیم
وقتی ندای ما به گوشت رسید
تو دیگر تنها نیستی
میلیونها صدا
قلب تو مثل یک طبل پر طنین میمونه
پر نور تر از خورشید میتابه
میلیونها صدا
حالا که تمام دنیا داره صدای مارو میشنوه
از تمام شهرها و ماهواره ها
ما باور داریم
ما باور داریم
ما به رویایی باور داریم
پس اگر زمانی حس کردی که عشق داره رنگ میبازه
با هم مثل ستاره های تو آسمون
میتونیم بخونیم
میتونیم بدرخشیم
وقتی ندای ما به گوشت رسید
تو دیگر تنها نیستی
میلیونها صدا
قلب تو مثل یک طبل پر طنین میمونه
پر نور تر از خورشید میتابه
وقتی به چهره های اطرافم نگاه میکنم
میتونیم ستاره های تو آسمون رو ببینم
ما خواهیم خواند
ما خواهیم درخشید
میخونن
میخونن
میلیونها صدا....

 

 

https://www.youtube.com/watch?v=t1TcDHrkQYg

Forever Young (Alphaville song) 80's nostalgia

Marian Gold

Հավերժ երիտասարդ
Արի՛ պարենք նորաձև, արի՛ պարենք մի քիչ
Կարող է սպասել երկինքը, միայն նայում ենք երկնքին
Լավագույնի հույսով, բայց վատագույնի սպասումով
Ռո՞ւմբ ես հավաքվում գցել, թե՞ ոչ
Արի՛ զոհվենք երիտասարդ կամ ապրենք հավերժ
Զորություն չունենք, բայց երբեք չենք ասում «երբեք»
Ավազարկղում նստած, կյանքը մի կարճ ճամփորդություն է
Այդ երաժշտությունը՝ տխուր մարդու համար է
Կարո՞ղ ես պատկերացնել, երբ կհաղթվի այս մրցավազքը
Մեր արևավառ դեմքերն կվերածվեն արեգակի
Գովաբանելով առաջնորդներին՝ մենք ենթարկվում ենք
Այդ երաժշտությանը, որ խելագարն է նվագում
Հավերժ երիտասարդ
Ուզում եմ լինել հավերժ երիտասարդ
Արդյոք ուզո՞ւմ ես ապրել հավերժ
Հավերժ հավիտյան
Հավերժ երիտասարդ
Ուզում եմ լինել հավերժ երիտասարդ
Արդյոք ուզո՞ւմ ես ապրել հավերժ
Հավերժ երիտասարդ
Ոմանք ջրի պես են, ոմանք` կրակի նման
Ոմանք՝ մեղեդի են, իսկ ոմանք` ռիթմ
Սակայն վաղ թե ուշ նրանք բոլորը մեռնում են
Ինչու՞ նրանք չեն մնում երիտասարդ
Այնքան դժվար է ծերանալ անպատճառ
Չեմ ուզում նվաղել յաբու ձիու պես
Երիտասարդներն արևաշող ադամանդի են նման
Իսկ ադամանդներն՝ հավերժ հավիտյան են
Այսօր այնքան արկածներ են դարձել անհնար
Այնքան երգեր կան, որոնց նվագելն մոռացել ենք
Այնքան երազանքներ են թև առնում հանկարծ
Օ, թող դրանք իրականանան
Հավերժ երիտասարդ
Ուզում եմ լինել հավերժ երիտասարդ
Արդյոք ուզո՞ւմ ես ապրել հավերժ
Հավերժ հավիտյան
Հավերժ երիտասարդ
Ուզում եմ լինել հավերժ երիտասարդ
Արդյոք ուզո՞ւմ ես ապրել հավերժ
Հավերժ հավիտյան
Հավերժ երիտասարդ
Ուզում եմ լինել հավերժ երիտասարդ
Արդյոք ուզո՞ւմ ես ապրել հավերժ

https://s25.picofile.com/file/8453313118/alphaville.jpg

همیشه جوان

بیایید با سبک برقصیم ، بیایید مدتی برقصیم
بهشت می تواند منتظر بماند ما فقط آسمان را تماشا می کنیم
به امید بهترین ها ، اما انتظار بدترین ها
آیا می خواهید بمب را رها کنید یا نه؟
بگذار جوان بمیریم یا بگذاریم تا ابد زندگی کنیم
ما قدرت نداریم ، اما هرگز نمی گوییم هرگز
نشستن در یک ماسه سنگ ، زندگی یک سفر کوتاه است
موسیقی برای مرد غمگین است
آیا می توانید تصور کنید که این مسابقه چه زمانی برنده می شود؟
چهره های طلایی ما را به خورشید تبدیل کنید
ستایش از رهبران ما ، ما در حال هماهنگ شدن هستیم
موسیقی توسط دیوانه اجرا می شود
همیشه جوان
می خواهم همیشه جوان بمانم
آیا واقعاً می خواهید برای همیشه زندگی کنید؟
برای همیشه
همیشه جوان
می خواهم همیشه جوان بمانم
آیا واقعاً می خواهید برای همیشه زندگی کنید؟
همیشه جوان
برخی مانند آب ، برخی مانند گرما هستند
برخی ملودی هستند و برخی دیگر ضرب آهنگ
دیر یا زود همه آنها از بین خواهند رفت
چرا آنها جوان نمی مانند؟
پیر شدن بدون دلیل بسیار سخت است
من نمی خواهم مثل یک اسب در حال محو شدن هلاک شوم
جوانان مانند الماس در آفتاب هستند ،
و الماس برای همیشه ماندگار است
بسیاری از ماجراهای امروز رها شده اند
آنقدر آهنگ هایی که فراموش کردیم آنها را پخش کنیم
بسیاری از رویاها در حال حرکت هستند
اوه اجازه دهید به حقیقت بپیوندد
همیشه جوان
می خواهم همیشه جوان بمانم
آیا واقعاً می خواهید برای همیشه زندگی کنید
برای همیشه؟
همیشه جوان
می خواهم همیشه جوان بمانم
آیا واقعاً می خواهید برای همیشه زندگی کنید
برای همیشه؟
همیشه جوان
می خواهم همیشه جوان بمانم
آیا واقعاً می خواهید برای همیشه زندگی کنید

 

https://www.youtube.com/watch?v=miobP2nm9uE

https://s24.picofile.com/file/8453317250/ruben_haxverdyan.jpg

پاییز عاشقانه ما

(Ruben Haghverdyan)

Մեր Սիրո Աշունը
Դու կարծում ես այդ անձրևն է արտասվում պատուհանիդ,
Այդ ափսոսանքի խոսքերն են գլորվում հատիկ-հատիկ։
Գլորվում են ու հոսում են, ապակուց թափվում են ցած,
Այս խոսքերը, որ լսվում են իմ երգի մեջ ուշացած։
Ու՞մ է պետք խոստովանանքդ, ափսոսանքդ ուշացած,
Սերը քո մի հանելուկ էր ու գաղտնիք էր չբացված։
Դա գուցե աշնան կատակն էր, տերևներն էին դեղնած,
Ծառուղում լուռ արտասվում էր մի աղջիկ՝ մենակ կանգնած։
..................
Մեր սիրո աշունը էլ երբեք չի կրկնվի,
Եվ անցյալն ամեն անգամ աշնան հետ կայցելի,
Ու պատուհանիդ լուռ կարտասվի...
Ու պատուհանիդ լուռ կարտասվի։
Ես հիմա նոր հասկանում եմ՝ անցյալը ետ չես բերի,
Այս ամենը հատուցումն է իմ գործած հին մեղքերի։
Այն աղջիկը և աշունը բախտն էր իմ, որ կորցրի,
Դա ջահել իմ խենթությունն էր, որ երբեք ինձ չեմ ների։
Ես գիտեմ՝ երջանկությունը մի անգամ է այցելում,
Իսկ հետո, երբ հեռանում է, այցետոմսն է իր թողնում։
Ու հետո, ամբողջ կյանքում մեր մենք նրան ենք որոնում,
Այն հասցեն, որ նա թողնում է, երբեք ոչ ոք չի գտնում։
..................
Մեր սիրո աշունը էլ երբեք չի կրկնվի,
Եվ անցյալն ամեն անգամ աշնան հետ կայցելի
Ու պատուհանիդ լուռ կարտասվի...
Ու պատուհանիդ լուռ կարտասվի։

پاییز عاشقانه ما
پنداری که باران است که پشت
شیشه پنجره سوگواری می کند
کلمات اندوهی که قطره قطره می بارند
می بارند ، از شیشه پنجره سر می خورند و به زمین می ریزند
کلماتی که دیر به آوازی برای شنیده شدن در آمدند
برای چه کسی اعتراف می کنی حسرتی را که دیر به سراغت آمد
عشق تو یک معما بود، یک راز فاش نشده
شاید هم شوخی پاییز بود با برگهایی که زرد شده بودند
دختری تنها در کنار جاده ایستاده بود و در سکوت می گریست
پاییز عاشقانه ما هرگز تکرار نخواهد شد
گذشته هر پاییز به دیدارمان می آید
و در سکوت پشت شیشه پنجره می گرید
تازه فهمیدم گذشته تکرار نمی شود
و این جبران تمام خطاهای کهنه من است
آن دختر و آن پاییز بخت من بودند که از دست دادمشان
این حماقت جوانیم بود که خودم را به خاطرش نمی بخشم
میدانم که خوشبختی فقط یک بار به سراغ آدم می آید
و وقتی می رود کارت ویزیت خود را می گذارد
و ما تمام زندگی در به در به دنبالش می گردیم
ولی هیچ کس نمی تواند نشانی که خوشبختی گذاشته است را پیدا کند
پاییز عاشقانه ما هرگز تکرار نخواهد شد
گذشته هر پاییز به دیدارمان می آید
و در سکوت پشت شیشه پنجره می گرید

روبن حق وردیان

https://s24.picofile.com/file/8453421850/ab67616d0000b27305e8b553f097a825be8b5c55.jpg