در سرزمین شاهان، شاه هرگز نمی میرد |
|||
وقتی
دیوار برلین را خراب کردند
|
|||
|
|||
The choice is yours!
|
|||
|
|||
مذاکره با اختاپوس!! |
|||
Աշխարհում ամենամեծ սուտը բնավ էլ սուտ չէ, այլ մարդու հնարած հեքիաթն է իր մասին, որը վեր է հանել ամեն ինչից ու երկրպագում է: Սեյրան Գրիգորյան / Ինչո՞ւ ես տխուր بزرگترین دروغ دنیا اصلا دروغ نیست، بلکه افسانه ای است که انسان برای خودش اختراع کرده و آن را بالاتر از هر چیز دیگری قرار داده و می پرستد. چرا غمگینی؟ / سیران گریگوریان
|
|||
|
|||
Եթե կանայք տղամարդ դառնային թեկուզ մի օրով` աշխարհի գործերն այնպես կխառնեին, որ նորից շտկելու անզորությունից ինքնասպան կլինեին նույնիսկ աստվածները: Հայկ Խաչատրյան / Տիգրան Մեծ
اگر زنها مرد میشدند(جای زن و مرد عوض میشد)، حتی برای یک روز، امور دنیا چنان به هم میخورد که حتی خدایان هم از ناتوانی در رفع آن دست به خودکشی میزدند. هایک خاچاطریان / تیگران کبیر |
|||
زندگی
در جایی که |
|||
only bibi could stop u |
|||
|
|||
Ինչքա՜ն է պատահում, երբ մաքուր դեմքով, սակայն կեղտոտ հոգով մարդիկ որոշում են, թե ով ինչ արժե: Սեյրան Գրիգորյան / Ինչո՞ւ ես տխուր چقدر اتفاق می افتد !! که افرادی با چهره ای پاک اما روحی کثیف تصمیم می گیرند که چه کسی چه ارزشی دارد!؟ سیران گریگوریان / چرا غمگینی؟ |
|||
|
|||
Մարդիկ չեն տառապում, այլ իրենք իրենց տառապեցնում են, որովհետև չգիտեն, որ հակադրելու համար պետք է տեսնել, վայելելու համար պետք է ճանաչել, տիրանալու համար պետք է տալ: Գեղեցիկ հոգի վայելելու համար պետք է գեղեցկացված լինես, ազնվական կյանք գնահատելու համար պետք է նույն բարձունքին հասած լինես, իսկ նույն բարձունքին հասնելու համար պետք է ճանաչես ինքդ քեզ: Նահանջը առանց երգի / Շահան Շահնուրիمردم رنج نمیکشند، بلکه به خودشان رنج میدهند،زیرا نمی دانند که برای مخالفت باید دید ، برای لذت بردن باید دانست ، برای بدست آوردن باید بخشید ، برای لذت بردن از یک روح زیبا باید زیبا شد، برای داشتن یک زندگی کامل باید بالغ شد ، و برای رسیدن به اوج باید خود را شناخت... شاهان شاهنور / عقب نشینی بدون آهنگ
|
|||
Մարդիկ այսպես են. Սիրում են իրենց համար սեփական ձեռքերով կուռքեր կերտել և սեփական ձեռքով էլ ջարդուփշուր անել… Էդուարդ Ավագյան / Մի կյանքը քիչ է
مردم این طور هستند که دوست دارند با دستان خود بت هایی برای خود بسازند و سپس با دست خود آنان را بشکنند... ادوارد آواگیان / زندگی کوتاه است |
|||
محسن!!
ذلیل مرده بازم با شلوار پاره برگشتی؟! Sharghiye ghamgin |
|||
Լիներ հեռու մի անկյուն
کاش کنج دوردستی می بود |
|||
وقتی بچه بودم پدربزرگم فوت کرد. مجسمهساز بود، آدم خیلی مهربونی که دلش دریایی از عشق برای دنیا بود. به محلههای ضعیف شهر هم کمک میکرد. برامون اسباببازی میساخت و کلی کارای دیگه تو زندگیش انجام داد. وقتی مُرد، یهدفعه فهمیدم بهخاطر خودش گریه نکردهم، بلکه بهخاطر کارایی که انجام داده بود گریه کردم. گریه کردم چون ممکن نبود اون دوباره بتونه اون کارا رو انجام بده. دیگه چوب نمیتراشید، دیگه تو حیاطخلوت برامون کبوتر و قُمری پرورش نمیداد، دیگه ویولون نمیزد و برامون جوک تعریف نمیکرد، دیگه خبری از این چیزا نبود. بخشی از ما بود، و وقتی فوت کرد همه کارا متوقف شد، و دیگه هم هرگز کسی نتونست مثل اون انجامشون بده. نظیر نداشت. مرد مهمی بود. با مرگش کنار نیومدم. بعضی وقتا فکر میکنم چه مجسمههای فوقالعادهای میتونست خلق بشه، ولی مرگش نذاشت. دنیا چه جوکای باحالی رو از دست داد. کبوترای خانگی از چه دستایی بینصیب موندن. به جهان شکل داد. به این جهان خدمت کرد. شبی که رفت، دنیا فقیرتر شد فارنهایت ۴۵۱ / ری برادبری |
|||
Ա՜յ,
խոսքի օրինակ, էս շաքարը գցեցիր չայի մեջ, հալավ, կորավ, չկա. բայց չայն
անուշցավ։ Էնպես էլ լավ մարդը կմեռնի, բայց նրա լավ գործը աշխարքը
կանուշցնե։ Թե չէ առանց լավ մարդու աշխարքը շա՜տ դառն է՝ օձի լեղի...
(ما آدما ) مثال قندیم... میندازیم تو چای آب میشه، گم میشه و ... میره!! اما از بین نمیره ... انسان خوب میمیره اما عمل نیکش باقی میمونه (دنیا فراموش نمیکنه) ... دنیا هم بدون آدم خوب مثل زهر مار تلخه!!.... آوتیک ایساهاکیان / دودِ تحمل |
|||
|
|||