Nowruz

http://s9.picofile.com/file/8322066618/bookrow_1_.jpg

https://persianmama.com/tag/nowruz/

http://s9.picofile.com/file/8322065034/Blackened_Salmon_Sticky_Herb_Rice_3.jpg

http://s8.picofile.com/file/8322064742/HomaMain_1.png

PersianMama

http://s9.picofile.com/file/8322058634/tahe_khiar.jpg ...خوابش نمی‌بُرد. بلند شد. خیاری از میوه‌ خوری روی میز برداشت. خواست پوست بکند و بخورد. خوب نمی‌دید. عینکش را زد، کارد را برداشت، سر و ته خیار را نگاه کرد. گُل ریز و پژمرده‌ای به سرِخیار چسبیده بود. به تابلویی که روی کمد بود نگاه کرد. هر وقت می‌خواست خیار بخورد، آن را می‌دید و لبخند می‌زد.    
«زندگی به خیار می‌ماند، ته‌اش تلخ است.»     
دوستش گفته بود:
- از قضا سرش تلخ است. مردم اشتباه می‌کنند. سر و ته خیار را اشتباه می‌گیرند. سرخیار آن جایی است که زندگی خیار آغاز می‌شود. یعنی از میان گلی که به ساقه و شاخه چسبیده به دنیا می‌آید و لبخند نمی‌زند. رشد می‌کند پیش می‌رود تا جایی که دیگر قدرت قد کشیدن ندارد. می‌ایستد. و دیگر هیچ، یعنی تمام. پایان زندگی خیار....

«زندگی به خیار می‌ماند، ته‌اش تلخ است.»

 این کتاب به همت انتشارات معین واد بازار نشر شده است.

کتاب «ته خیار» شامل 30 داستان کوتاه به قلم هوشنگ مرادی کرمانی است. او در این داستان‌ها با نگاهی طنز و یا به قول نویسنده زهرخند به موضوعات تلخی چون مرگ،‌ پیری،‌ مشکلات زندگی،‌ بی‌پولی و ... پرداخته است.

معرفی کتاب "اگر آدم برفی ها آب نشوند"

انتشارات نیستان(1388)

هورا… هورا… هورا
بچه‌ها بالا و پایین پریدند. از خوشحالی نمی‌دانستند چه کار کنند. رفتند و پدر و مادرهایشان را آوردند تا نتیجه زحمت یک روزه‌شان را نشان دهند.
آدم برفی تمام شده بود…

کودکان یک روستا با هزار شوق و آرزو و پس از انتظار بسیار می‌خواهند بزرگ‌ترین آدم‌برفی عمرشان را بسازند. یک روز کامل زحمت می‌کشند و یک آدم‌برفی خیلی خیلی بزرگ‌ می‌سازند. غروب هم پدر و مادر‌هایشان را برای دیدن زحمت‌شان می‌آورند...اما صبح روز بعد مردم روستا با دستورهای آدم‌برفی از خواب بلند می‌شوند. آدم‌برفی هزار جور دستور می‌دهد و همه مجبورند عمل کنند. آدم‌برفی آن‌قدر دستور می‌دهد که آخر هم مقابل خورشید می‌ایستد و نمی‌گذارد بهار به روستا بیاید...

http://cdn.fidibo.com/images/books/62532_92845_normal.jpg

 

 

مردمانی که به دیکتاتوری عادت کرده اند(مسخ شده)

سرانجام اصلاحات پس از فروپاشی شوروی و اصلاح طلبی در روسیه

"بدون پوتین، روسیه وجود نخواهد داشت!!."

این عقیده معاون رئیس دفتر کرملین است و میلیون‌ها نفر از مردم روسیه هم که در انتخابات ریاست جمهوری این کشور در ۱۸ مارس به نفع ولادیمیر پوتین رأی خواهند داد، همین عقیده را دارند. در صورت پیروزی در انتخابات، این چهارمین باری خواهد بود که او رئیس‌جمهوری روسیه می‌شود.

ولادیمیر پوتین روس‌ها را متقاعد کرده که نمی‌شود او را کنار گذاشت و کسی را جانشینش کرد.

پوتین در کرملین ماند

ولادیمیر پوتین با کسب 73/9 درصد آرای انتخابات ریاست جمهوری روسیه، برای چهارمین دوره !! به ریاست جمهوری این کشور انتخاب شد.

 

http://s8.picofile.com/file/8322056168/_100398502_gettyimages_82616268.jpg

History is full of evil dictators, and while the had their share of bad qualities, it’s undeniable they were efficient at getting things done.

وقتی یک خدا نا باور می میرد
به بهانه جذب ذرات بدن هاوکینگس به بدنه جهان!
مرگ خدا نا باوران ساده است. میمیرند و به طبیعت باز میگردند. نه کسی میگوید روحش شاد نه کسی برایش نماز میخواند. نه کسی شروع به افسانه سازی در مورد سرنوشتش میکند. همه اش خیر است. گروهی بعد از مرگ هاو کینگس شروع کردند به جوک گفتن در مورد بهشت و جهنم. خیلی ها هم یک یادی از جنتی کردند. گروهی هم که از جهنم میترسیدند خیالشان راحت تر شد که اگر خدایی باشد و هاو کینگس را به جهنم ببرد یک آدم متشخص دیگر به اصحاب جهنم اضافه شد.

http://s9.picofile.com/file/8322081768/ob_88a350_stephen.jpg

خلاصه مرگ این آدم ها مثل خودشان شفاف و روشن است, از مرگ آنان پولی گیر هیچ روضه خوان ومداحی نمی آید ...و هر آدم بد و خوب احساس خوبی در موردش دارد. روحش شاد!! .

 

..تحصیل کرده های موزه لووری
پایان نامه رو که میره از میدان انقلاب خریداری می کنه، دیگه حداقل نمیره رو ادبیات خودش،روی نحوه نوشتن کلمات کار کنه،که این همه سوتی به بار نیاره دانشجوی دکترا برا خود من پیام میده می نویسه: سپاسگذارم! اما سپاسگزارم؟ سپاسگظارم؟ سپاسگضارم؟ کدومش؟یا میاد میگه کج دار و مریض دارم ادامه میدم!! کج دار و مریز؟ مریض ؟ کج دار و بیمار؟ دوباره اومده میگه ببین به مخیله makhileh من و...به جای مخیله . [ م ُ خ َی ْ ی ِ ل َ / ل ِ ] اون یکی اومده میگه توجیح نداره!! توجیه؟ توجیح؟ حداقل در اینترنت یه جستجو بکن و خودتو اصلاح کن!... وقتی که گفته میشود مدرک دانشگاهی و دانشگاه را به ابتذال کشیده اند، که خر هم وقتی نگاهش به دانشگاهِ اینها میفته رو بر میگرداند منظور این وضعیت هست که نماینده مجلس با مدرک فوق لیسانس ، موزه لوور را به ده صورت تلفظ میکنه تا شاید یکی از اونها درست در بیاد!
 اینها مدرک گرفته های موزه لووری ما هستند.. بعد تازه بیانیه هم میده که امت شهید پرور ایران ، علت اینکه تلفظ من اشتباه بود آن است که استکبار جهانی از عمد دیکته کلمه را برای اینجانب اشتباه نوشته بود! خب به فرض اون اشتباه نوشته باشه در کل عمرت نام موزه لوور به گوشت نرسیده که اینطور تلفظش نکنی؟
کسی که نام موزه لوور رو تا حالا نشنیده ، مشغول چه کاری بوده!؟‍♀

http://s8.picofile.com/file/8322067942/hamid.jpg

http://s8.picofile.com/file/8322079726/noruz.jpg

http://s8.picofile.com/file/8322067942/hamid.jpg

http://s8.picofile.com/file/8321160134/27893502_1913634935619599_5543442099136888832_n.jpg
اضافه کار،ماًموریت خارجه...داخله...،پاداش،مدال شجاعت!،سمینار، سمیناهار!!.....

حق جلسه

http://s8.picofile.com/file/8322063718/jalase.jpg

http://s9.picofile.com/file/8320378550/photo_2018_02_26_08_49_08.jpg

http://s9.picofile.com/file/8320378576/18380446_291739041280389_2357204994098200576_n.jpg

http://s9.picofile.com/file/8320467842/yazdgerd.jpg

پدیده ای به نام شارلاتانیزم
شارلاتان ها کار بدون تخصص و مسیر اشتباهی را که انتخاب کرده اند به شدت و با اعتماد به نفس کاذب دنبال می کنند و دقیقاً  خوب حرف می زنند و خوب عمل می کنند ، ولی  کار و عمل خوب انجام نمی دهند .

شارلاتان کسی است که خود را واجد توانمندی ها و ویژگی ها و دانش معرفی می کند که فاقد آنهاست این واژه کلمه ای ایتالیایی است که معنای آن در گذر زمان همچون بسیاری از واژه های دیگر تغییر کرده است در ایتالیای قرن ۱۶ شارلاتان به کسی گفته می شد که با اغراق، گزافه و طمطراق سخن می گفت؛ سپس دارو فروشان دوره گرد که در میادین عمومی به کشیدن دندان می پرداختند شارلاتان خوانده می شد، بعدتر به کسی گفته می شد که ادعای مداوای بیمارها را هم داشت.
در مجموع به کسی که برای تحقق اهداف خود از دروغ گویی رو گردان نیست یا فردی که به هر طریق دنبال شهرت، آوازه و منافع نامشروع است و با استفاده از ترفندهای فریبنده ادعاهای ناصحیحی را در مورد خود مطرح می کند.
گفتنی است « شارلاتانیزم»  مرام و مسلکی می شود که فرد یا گروه خود را چنان می نمایانند که نیستند چنان می گویند که باور ندارند، چنان وعده می دهند که بر متحقق ساختن آن توانا نیستند و البته صلاحیت و بضاعت آن را ندارند، . متأسفانه این پدیده اجتماعی در دنیای امروز جای خود را باز کرده است.

دو منظر می توان به این آفت و افرادی که دچار آن شده اند نگاه کرد. اول: در چارچوب اندیشه ماکیاولی » هدف وسیله را توجیه می کند

متاًسفانه  این پدیده امروزه در بافت ادارات دولتی و زندگی روزمره ما ایرانی ها نیز رخنه کرده است، یکی از دلایل بروز این پدیده هم محدودیت منابع مالی و امکانات است، که سبب میشود عده ای برای پیشرفت و توسعه کار و معیشت خود، به این کار دست یازند، نیرویی که در بدو استخدام در حد تلفنچی و آبدارچی در دستگاه دولتی استخدام میشود، در مدت زمان کوتاهی در حد مدیر و مشاور و رئیس در همان اداره مطرح میشود، کافیست کمی در سخنرانی تخٌٌٌٌصص!! داشته باشید و کمی در زمینه فعالیت های سازمان مربوطه اطلاعات جمع آوری کنید... یک شبه رئیس، معاون و مدیر میشوید ، اگر یکی از اینها هم نشدید حداقل مشاور میشوید...

روشنفکر خیالباف و کلی گو، مدیران حراف و متملق، سیاست مداران شارلاطان، کارمند کارشناس نما و بی سواد ...

هیچکس هم حاضر نیست کارِ کارشناسی یاد بگیرد ،اصولاً سخت است و نیاز به سوزاندن فسفر دارد، مدرک(میدان انقلاب) و کمی زبان(چرب زبانی) ،کمی اصطلاحات و لغاتِ قلمبه سلمبه کفایت میکند، راه میانبر هم زیاد است، اما اگر شما جزو این دسته نیستید ، متاسفانه اگر باربر خوبی باشید تا پایان خدمت بایستی برای گروه شارلاتان ها بار ببرید!

این افراد هدف یا اهدافی دارند که برای رسیدن به آن متوسل به هر وسیله ای می شوند .
خواه این وسیله مشروع باشد یا غیرمشروع … برایشان مهم نیست و اهداف مختلف می تواند باشد، دایره آن وسیع است رسیدن به پست و مقام، منافع مادی، جلب نظر دیگران و …
دوم: اینان ، خوب حرف می زنند و خوب کار می کنند« بجای آنکه » حرف خوب بزنند و کار خوب کنند« بسان ملانصرالدین که در کوچه تاریک دسته کلید خود را گم کرده بود ولی در منزل دنبال آن می گشت و وقتی از او سوال می شد مگر دسته کلید را در منزل گم کرده اید؟ پاسخ می داد خیر! ولی چون کوچه تاریک است در منزل که روشن است می گردم، این داستان ملانصرالدین را یک نویسنده اروپایی در ابتدای کتاب خود آورده و به مطایبه چنین بیان کرده که ملای مشرق زمین کار خود را انجام می داده ( یعنی دقیق می گشته) ولی کار خوب انجام نمی داده است شارلاتان ها کار بدون تخصص و مسیر اشتباهی را که انتخاب کرده اند به شدت و با اعتماد به نفس کاذب دنبال می کنند و دقیقاً ،خوب حرف می زنند و خوب عمل می کنند « ولی » کار و عمل خوب انجام نمی دهند.
اینان منافع فرد و گروه را به هر چیز ترجیح می دهند و خودخواهی اصل زندگی آنها شده است.
دلایل آن چیست؟ آیا می توان دلیل یا دلایل مشخصی برای آن ذکر کرد؟ اینکه بعضی به خود این اجازه را دهند که بیشتر از آنچه هست وانمود کنند نشان از چه دارد؟ و چه عوامل فردی و اجتماعی منجر به این پدیده می شود به گونه ای شاید بتوان از دایره ی محدود اطرافیان و چاپلوسان که این روش را تقویت می کنند این پدیده را مورد بررسی قرار داد و یا تازه به دوران رسیدگی را از عوامل مهم این رخداد تلقی کرد هر چه هست ریشه دواندن این پدیده و تأیید این گونه افراد باعث عقب رانده شدن افراد صادق می شود که می توانند برای جامعه مفید باشند و بایسته است مدیران و دست اندرکاران باهوشمندی این گونه افراد را شناسایی و به راه صحیح هدایت کنند.

http://s8.picofile.com/file/8322063876/s_l225_1_.jpg

http://s9.picofile.com/file/8322062542/Yours_Truly_Johnny_Dollar.jpg

یادی از دوران سیاه و سفید و رادیو

ارادتمند شما جانی دالِر

http://s9.picofile.com/file/8320776400/D47192_Yours_Truly_Johnny_Dollar_Medium_Rare_Matters_Cover.jpg

حکایتی اندر باب رسانه میلی!
یک فیوز سه دلاری، جان خودش را در راه آرامش من از دست داد و خودش را سوزاند
دیروز فیوز رادیوی ماشینم سوخت و بی‌رادیو شدم. باید از بقالی سرِ کوچه یک فیوز سه دلاری بخرم و خلاص. اما از دیروز که رادیو ندارم، دیگر استیو گاس هم حرف نمی‌زند. استیو مجری اخبار رادیو ملی است. یک کلاغ بدسرشت که هر روز تمام اخبار سیاه دنیا را جمع می‌کند و به زور فرو می‌کند توی حلق آدم. هر روز که از ماشین پیاده می‌شدم حس یک شهروند لاغر و بی‌دفاع را داشتم که بدون دستکش با تایسون توی رینگ بوکس افتاده‌ است. افسرده و داغون از خبرهای سیاه استیو. داعش. جنگ. طالبان. ترامپ. سنکشن. لیدی‌گاگا. اما یک فیوز سه دلاری، جان خودش را در راه آرامش من از دست داد و خودش را سوزاند. ماشینِ بی‌رادیو یعنی سکوت. بعد از سال‌ها امروز بدون استیو گاس تا محل کارم راندم. در سکوت. اما بعد از سه دقیقه، جیرجیر لنت‌های ترمز ماشین را شنیدم. ناله‌اش طوری بود که یعنی باید عوضش کنم. صدایی که تا حالا لای خبرهای استیو گم شده بود. بعد یک حساب سرانگشتی کردم و دیدم باید پانصد دلار پیاده بشوم. افسرده شدم. این پانصد دلار خیلی سیاه‌تر از خبرهای استیو بود. انگار خود البغدادی آمده تا جانم را بگیرد. حالا هم تصمیم گرفتم تا سریع‌تر سه دلار بدهم و یک فیوز بخرم تا استیو بیاید و نجاتم بدهد. بدبختی آدم‌های دیگر را جار بزند تا من صدای خبرهای بدِ خودم را نشنوم. کلا یکی باید باشد تا مدام سیاه‌ترین خبرها را داد بزند تا آدم صدای لنت ترمز ماشینش را نفهمد. غصه خوردن برای دیگران به مراتب راحت‌تر از غصه خوردن برای خود آدم است.

http://s9.picofile.com/file/8321115476/jonge_hejab.jpg

ضرب المثل های ملل درباره قانون:

وقتی متهم قاضی شود، فاتحه قانون خوانده شود. (چینی)
این قلم نیست که قانون را می نویسد، بلکه عمدتا قانون به وسیله سلاح نوشته می شود. (مجارستانی)
قانون، مجیز سلطان را می گوید. (فرانسوی)
قانون مثل تار عنکبوت است، سوسک از آن رد می شود ولی مگس گرفتار می شود. (چکواسلواکی)
قانون روی میز است و عدالت زیر میز. (استونی)
قانونی که درباره شیروگاو یک جور حکم کند قانون نیست. (انگلیسی)
دزد وقتی رفیق قاضی شد فاتحه قانون را بخوان! (ایتالیایی)

تصویر تزئینی است

                 و ربطی به

موضوع بالا و زهرا کاظمی و

           غیر ذالک ندارد!

http://s9.picofile.com/file/8320379642/TROLL.jpg

http://s9.picofile.com/file/8320379100/1538759_1041789105836527_3232917911906940434_n.jpg

حکایت

میگویند روزی ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ بزرگ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭ تهران ﺭﺍ اﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ

ﺷﻬﺮﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﺁﻧﺮﺍ ﻫﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻗﺮﺍﺭﺷﺪ ﺍﺯ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﭼﻨﺪﺷﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ کندﺗﺎﺑﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻋﻤﺮﺍﻧﯽ ﻣﺪ ﻧﻈﺮ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﻢ.

ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ ﺑﺮﺍﻓﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﺯﯾﺮﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭ ﺯﺩﻭ ﮔﻔﺖ:ﻣﺮﺩﮎ ﻓﻼﻥ ﻓﻼﻥ ﺷﺪﻩ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﮑﻦ ﮐﻪﺁﺳﺎﯾﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﯽ ، ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽﺍﺭﺯﺍﻗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﺍﻥ ﮐﻨﯽ؟!

http://s8.picofile.com/file/8320380150/rz_protrait.gif

http://s8.picofile.com/file/8320465042/photo_2018_02_27_08_01_50.jpg

oldies song

سایمون و گارفانکل دوستان دوران دبستان بودند که تصمیم به راه اندازی گروه موسیقی گرفتند. دوران اوج این گروه آمریکایی در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی بود. که گروه در اواخر دهه ۱۹۷۰ از هم فرو پاشید.

صدای سکوت (The Sound of Silence) از سایمون و گارفانکل است که در سال ۱۹۶۵ منتشر شد. این آهنگ بارها توسط دیگر خواننده‌ها بازخوانی شده است.

http://s9.picofile.com/file/8322061534/61HH62G79xL_SY300_1_.jpg

Image result for

Hello darkness, my old friend

تاریکی، دوست قدیم من سلام

I’ve come to talk with you again

آمده‌ام تا دوباره با تو حرف بزنم

Because a vision softly creeping

چون رویایی آرام خزید

Left its seeds while I was sleeping

و وقتی خواب رفتم دانه‌هایش را گذاشت

And the vision that was planted in my brain

و رویایی که در ذهنم نقش بست

Still remains

هنوز باقی است

Within the sound of silence

در صدای سکوت

In restless dreams I walked alone

در رویا بی قرار گام برمی‌داشتم

Narrow streets of cobblestone

خیابان‌های باریک از سنگ فرش

‘Neath the halo of a street lamp

زیر هاله نور چراغ‌ خیابان

I turned my collar to the cold and damp

یقه لباسم را به دلیل سرما و رطوبت بالا کشیدم

When my eyes were stabbed by

هنگامی که چشمانم توسط

The flash of a neon light

برق نور نئون

That split the night

که شب را دونیمه می‌کرد، اذیت شدم

And touched the sound of silence

و صدای سکوت رو لمس کرد

And in the naked light I saw

و در آن نور دیدم

Ten thousand people, maybe more

ده هزار نفر، شاید بیشتر

People talking without speaking

مردم حرف می‌زدند بی آنکه صحبت کنند

People hearing without listening

مردم گوش می‌دادند بی آنکه بشنوند

People writing songs that voices never share

آنها آهنگ‌هایی را می‌نوشتند که هیچ وقت شنیده نمی‌شد

And no one dared

و هیچ کس جرات نداشت

Disturb the sound of silence

صدای سکوت را بشکند

“Fools”, said I, “You do not know

من گفتم: احمق‌ها نمی‌دانید

Silence like a cancer grows

سکوت همانند سرطان رشد می‌کند

Hear my words that I might teach you

به صدای من گوش دهید تا بتوانم به شما بیاموزم

Take my arms that I might reach you”

بازوانم را بگیرید شاید بتوانم به شما برسم

But my words, like silent raindrops fell

اما کلمات من، همانند قطرات باران آرم، افتاد

And echoed

و تکرار شد

In the wells of silence

در چاه‌های سکوت

And the people bowed and prayed

و مردم خم شدند و دعا کردند

To the neon god they made

به سمت خدای نئونی که خود ساخته‌اند

And the sign flashed out its warning

و نشانه با نور هشدار داد

In the words that it was forming

در کلماتی که در حال شکل گرفتن بود

And the sign said:

و نشانه گفت:

“The words of the prophets are

کلمات پیامبران

Written on the subway walls

بر دیوار متروها

And tenement halls

و در اتاق‌های آپارتمان‌ها نوشته شده

And whispered in the sound of silence.”

و در صدای سکوت زمزمه می‌شوند.

https://www.youtube.com/watch?v=--DbgPXwLlM

دوستت دارم
فراموش کردی
در راه تو منتظر شدم
زندگیم رفت
رویاهایم گذشتند و رفتند
تنها عشق برایم باقی ماند

 


Sirum em kez, morrats’el yes…
Spasets’i yes ko champin, antsav kyanks..
Yerazners antsav gnats, sers mnats…
Sirum em kez, morratsel es…
Hambuyrnerov ko acherov indz ayretsir..
Sirum ei, hogus vra verk toghetsir…
Sirum em kez,

Gna, gna, urishin du havata..
Gna, el kez chem morrana..
Apsos, kyanks antsav gnats’..
Sers mnats’… sirum em kez ….

Hishum em kez, zhamanakn er..
Hambuyrnerov, ko acherov indz ayretsir..

Sirum ei, hogus vra verk’ toghetsir…
Hishum em kez, zhamanakn er..
Hambuyrnerov, ko acherov indz ayretsir..
Sirum ei, hogus vra verk  toghetsir…
Sirum em kez,

Gna, gna, urishin du havata..
Gna, el  kez chem morrana..
Apsos, kyanks antsav gnats’..
Sers mnats’… hishum em kez ….
Gna, gna, urishin du havata..
Gna, el kez chem morrana..
Apsos, kyanks antsav gnats’..
Sers mnats’… hishum em kez ….
Sirum em kez… sirum em kez….
Sirum em kez..

Harut Pambukchyan

Սիրում եմ քեզ, մոռացել ես…

Սպասեցի ես քո ճամփին, անցավ կյանքս..

Երազներս անցավ գնաց, սերս մնաց…

Սիրում եմ քեզ, մոռացել ես…

Համբույրներով, քո աչերով ինձ այրեցիր..

Սիրում էի, հոգուս վրա վերք թողեցիր…

Սիրում եմ քեզ,

 

Գնա, գնա, ուրիշին դու հավատա..

Գնա, էլ քեզ չեմ մոռանա..

Ափսոս, կյանքս անցավ գնաց..

Սերս մնաց… սիրում եմ քեզ ….

 

Հիշում եմ քեզ, ժամանակն էր..

Համբույրներով, քո աչերով ինձ այրեցիր..

 

Սիրում էի, հոգուս վրա վերք թողեցիր…

Հիշում եմ քեզ, ժամանակն էր..

Համբույրներով, քո աչերով ինձ այրեցիր..

Սիրում էի, հոգուս վրա վերք թողեցիր…

Սիրում եմ քեզ,

 

Գնա, գնա, ուրիշին դու հավատա..

Գնա, էլ քեզ չեմ մոռանա..

Ափսոս, կյանքս անցավ գնաց..

Սերս մնաց… հիշում եմ քեզ ….

Գնա, գնա, ուրիշին դու հավատա..

Գնա, էլ քեզ չեմ մոռանա..

Ափսոս, կյանքս անցավ գնաց..

Սերս մնաց… հիշում եմ քեզ ….

Սիրում եմ քեզ… սիրում եմ քեզ….

Սիրում եմ քեզ..

 

http://s9.picofile.com/file/8320438776/hqdefault.jpg

Arthur Meschian

It's the Same City

The streets are emptied from your familiar faces,
and only shadows of the past are touring everywhere.
It's the same city, same sun, the cafeteria in the corner,
but strangers' eyes, unfamiliar strangers' faces are
following your footpace. And they are eliminating our past, while the future is running late,
Who is wrong? Who is right? No one understands anymore.
The rats are in celebration, the seed is getting extinct one by one, the old landlords are departing, new comers are ascending, and the wheel of history is coming back. Even if I scream and become mad from this pain, I believe, oh God, that the roots of our tree has not yet dried out, and that it would still germinate, however we lose each other, in this lunatic world, one melody, one familiar voice would take us back home.
When I close my fists and curse the world, when I lose my conciliation, I mumble your songs, and what is eternal? The light, life, or the soul? I don't know, empty words... maybe (also) this melody.
 
The streets are emptied from your familiar faces,
and only shadows of the past are touring everywhere.
It's the same city, same sun and prostitutes in the corner,
but the eyes are of strangers, unfamiliar strangers' faces are
following your footpace.

http://s8.picofile.com/file/8321044692/mqdefault.jpg

این همان شهر است
خیابان ها از چهره های آشنا خالی شده اند
و تنها سایه های گذشته همه جا سرگردانند.

ՆՈՒՅՆ ՔԱՂԱՔՆ Է

Դատարկվել են փողոցները հարազատ ձեր դեմքերից,

եւ շրջում են չորս բոլորը լոկ ստվերները անցյալի։

Նույն քաղաքն է նույն արեւը, սրճարանը անկյունում,

բայց օտար ուրիշ աչքեր են, անծանոթ օտար դեմքեր են,

քայլվածքին քո հետեւում։Եվ մարում է մեր անցյալը, ապագան էլ ուշանում,

ո՞վ է սխալը, ո՞վ է ճիշտը, էլ ոչ ոք չի հասկանում։

քեֆի մեջ են առնետները, սերմը մեկ առ մեկ կորչում,

հեռանում են հին տերերը, բարձրանում են վեր նորերը,

եւ անիվը պատմության վերադառնում։Թեկուզ ոռնամ ու խենթանամ ես այս ցավից՝

ես հավատում եմ, Տեր,

դեռ չի չորցել արմատը մեր ծառի, եւ դեռ կտա ծիլեր,

որքան էլ մենք կորցնենք իրար, այս խելագար կյանքում,

մեկ մեղեդի, ծանոթ մի ձայն, մեզ կդարձնի մեր տուն։

Երբ սեղմում եմ բռունցքներս եւ աշխարհն եմ անիծում,

երբ կորցնում եմ հաշտությունս, քո երգերն եմ մրմնջում,

եւ այդ ի՞նչ է, որ հավերժ է, լույսը, կյանքը, թե՞ հոգին,

չգիտեմ. պարապ խոսքեր են… Երեւի այս մեղեդին։

 

Դատարկվել են փողոցները հարազատ ձեր դեմքերից,

եւ շրջում են չորս բոլորը լոկ ստվերները անցյալի։

Նույն քաղաքն է, նույն արեւը եւ բոզերը անկյունում,

բայց օտար ուրիշ աչքեր են, անծանոթ օտար դեմքեր են,

քայլվածքին քո հետեւում։

 

https://www.youtube.com/watch?v=TSQQQKfHPNw

ՋԱՀԵԼ ՕՐԵՐ

Անցնում են կյանքիս, ջահել օրերը,
Ջահել օրերը, սիրահարության,
.
Ջահել չես մնա, ծերություն կու գա
Աշհարհը փուչ է, քեզ էլ չի մնա:
.
Մորդ համբույրից, հեռու մի մնա,
Հորդ գրկիցը, հեռու մի գնա,
Յարիդ համբույրից , հեռու մի մնա
.
Ջահել չես մնա, ծերություն կու գա
Աշհարհը փուչ է, քեզ էլ չի մնա:
.
Քանի ջահել էի, կյանքն էր ցանկալի,
Հենց որ ծերացա, կյանքն էր ամայի,
Թե միլիոն լիներ, այդ էլ կտայի
Գոնե տաս տարով ջահելանայի:
.
Ջահել չես մնա, ծերություն կու գա
Աշհարհը փուչ է, քեզ էլ չի մնա:

http://sevak.am/application/images/share/sevak.png

 

روزهای جوانی
پارویر سِواک


.
روزهای جوانی زندگیم می گذرند
روزهای جوانی، روزهای عاشقانه
.
جوان نمی مانی ، سالخوردگی می آید
دنیا پوچ و توخالی است ، برای تو هم نمی ماند
.
از بوسه مادرت غافل نشو
از آغوش پدرت دور نشو
و نیز از بوسه یارت
.
جوان نمی مانی، سالخوردگی می آید
دنیا پوچ و توخالی است، برای تو هم نمی ماند
.
تا وقتی جوان بودم ، دنیا دوست داشتنی بود
اما تا پیر شدم ، دنیا بسان بیابانی شد
اگر میلیونها پول بود، آن را هم می دادم
تا شاید ده سال جوان تر می گشتم
.
جوان نمی مانی، سالخوردگی می آید
دنیا پوچ و توخالی است ، برای تو هم نمی ماند


Paruyr Sevak

Jahel orer

 

Lav Eli - Garune Yekel

https://www.youtube.com/watch?v=txGQmk_pDqA