زادروز رضا شاه بزرگ و روز پدر برهمه ایرانیان راستین شاد باد |
||||||||
وقتی سل در تهران فراگیر شد و مظفرالدین شاه بدان مبتلا، در دارآباد شمیران
«کاخی برای خود» ساخت تا در پناه آب و هوای خوش آن منطقه بهبود یابد.... اما رضا شاه بعدها آن کاخ را به «بیمارستانی برای همه» تبدیل کرد... جایی که امروز بیمارستان مسیح دانشوری است و اکنون محل درمان بیماران تنفسی از جمله کرونا شده است...(جایی که امروز در تصرف علی اکبر ولایتی است!!)
|
||||||||
آدمی را آزمودن به کردار باید کرد نه به گفتار؛ چراکه بیشتر مردم، زشت کردار و نیکو گفتارند... فیثاغورث |
||||||||
از آن روز که ریشه هایمان را بیرون کشیدند و دوباره ما را کاشتند اما وارونه آموختیم با دهانمان خون و خاک بنوشیم با ریشه هایمان آفتاب |
||||||||
این متن در سال ۱۳۰۱ نوشته شده... انگار که بعد از ۹۰ سال چندان تغییری در
حال ایران حاصل نشده... |
||||||||
مقایسه منزل دو شاعر |
||||||||
این دو عکس تجسم زندگی ایرانی ها در چهل سال گذشته است
تفاوت نگاه پدر و مادر ندا آقاسلطان در روز تولد دخترشان و نگاه پدر و مادر یاسمین مقبلی فضانورد ناسا نشانگر فاصله آرزوهای دو خانواده یکی در یک دیکتاتوری مذهبی و دیگری در جهان آزاد است. یکی به فضا و دیگری به جزا می اندیشد. |
||||||||
پیش بینی زیبا و دقیق فردوسی بزرگ ۹۰۰ سال پیش از حال و روز امروز ما...! ز ایران و از ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان نه دهقان نه ترک و نه تازی بود سخن ها به کردار بازی بود همه گنج ها زیر دامان نهند بکوشند و کوشش به دشمن دهند به گیتی کسی را نماند وفا روان و زبان ها شود پر جفا بریزند خون از پی خواسته شود روزگار بد آراسته زیان کسان از پی سود خویش بجویند و دین اند ر آرند پیش.... شاهنامه/ حکیم ابوالقاسم فردوسی |
||||||||
|
||||||||
انفجار نادانی در امور اجتماعی چیست؟ |
||||||||
جامعه راًی دهنده دودسته هستند که راًی میدهند 1- دسته احمق (شامل راًی اولی ها ،که بخاطرغرور بزرگی به پای صندوق میروند، دسته جوگیر اما بیسواد جامعه که امروزه بچه حزب اللهی های سابق که هنوز در فضای جبهه و جنگ بسر میبرند ووقتی شورانقلاب آنها را می گیرد به پای صندوق میروند) 2- دسته نون به نرخ روز خور (به قول آمریکایی ها opportunist) که این دسته همان هایی هستند که با قلاب ماهی گیری از آب گل آلوده خوب ماهی میگیرند (بقای این حکومت برای ایشان نون و آب دارد)... ظاهرشان یک مدل است اما باطنشان جور دیگر و عجب پدر سوخته هایی هستند...بسته به جهت وزش باد به همان سمت سیر میکنند....برای گرفتن پست های مدیریتی شناسنامه و انگشت مهر خورده شان را ضمیمه پرونده گزینش سازمان مطبوعه میکنند... و این را نیز از همانهایی که راًی آورده اند به ارث برده اند... خلاصه در یک جامعه شرط بندی ساکن هستیم ، عده ای روی مردم شرط بندی میکنند و با قمار کردن خودِ مردم بر سر نفت و ثروتشان ، مردم را سرکیسه و خود روز به روز فربه تر میشوند... که آدم را به یاد مسابقات بوکس حرفه ای آمریکا در صد سال پیش می اندازد ، که یه عده اون بالا شرط بندی راه می انداختند تا جیب تماشاچی هارو خالی کنن ، دو نفر هم روی رینگ برای مزاح مردم همدیگرو لَت و پار میکردند... و از قضا شرط بند ها ی بالا دستی هر دو با هم ساخت و پاخت کرده بودند و این مسابقه هم یه جور نمایش برای سرکار گذاشتن تماشاچی ها بود...
|
||||||||
چرا ایران به پارلمان و نظام ریاستی نیاز دارد؟ جمهوری اسلامی نه نظامی دموکراتیک است نه نوعی اقتدارگراییِ تمامعیار، بلکه از خانواده رژیمهایی است که امروزه، دانشمندان سیاسی آن را «دو-بُنی»(hybrid regime) میخوانند(دوگانه سوز خودمانی!!)، آمیزهای از نهادهای دموکراتیک و دستگاهها و سازوکارهای اقتدارگرا. همانطور که خودروهای دوگانهسوز از دو منبع انرژی بهره میگیرند، رژیمهای دو-بُنی، به دو نوع دستگاهِ ایدئولوژیک و اعمالِ قدرت توأمان تکیه میکنند تا به اقتضای ضرورت و حاجت، دردسرهای جدی را از سر بگذرانند (بحران های سیاسی و اجتماعی)، بدون آنکه ناگزیر به اجرای اصلاحات اساسی شوند یا در پیِ بستن درها به روی اصلاحات، یکسره، فروبپاشند. به مثابه الاکلنگ سیاسی (political seesaw) گاهی این حزب بالا میرود و گاهی آن حزب ، اما صاحب اصلی قدرت بر محور آن سوار است و هیچ جابجا نمیشود، و دو گروه مردم هم زیر بار هر طرف له میشوند... حکومت هم یا با بحران سازی ساختگی از خود قهرمان میسازد ، یا از دشمن لولو... (مانند حمله ساختگی داعش به مجلس و یا بحران بیماری کرونا) ، گاهی هم در این راه بقول قدیمی ها رَکَب میخورد و دستش رو میشود (مانند سقوط هواپیمایی که قرار بود آمریکا مسبب سقوطش باشد) «اقتدارگرایی رقابتی» (competitive-authoritarianism) یا «اقتدارگرایی انتخاباتی» (electoral-authoritarianism) نام دیگر این رژیمهاست. بیشتر رژیمهایی که پس از سقوط بلوک شرق و پایان اتحاد جماهیر شوروی، از جمله در روسیه، پدید آمدند یا برخی کشورهای در حال توسعه آمریکای لاتین، نمونههایی از رژیم دو-بُنی اند. از قضا، شماری از آنها حاصل انقلابی مخملی یا براندازی قهرآمیزند که، در عمل، به توتالیتاریسمِ سرنگونشده جامه جدیدی پوشاندهاند. بسیاری از آنها، دههها عمر کردهاند و هنوز چندان اثری از شکاف و شکست در سقف و ستونشان پیدا نیست. رژیم دو-بُنی، فُرمی دموکراتیک و محتوایی تمامیتخواه دارد؛ دموکراسی متعهد و معیوبی است که در آن، حلقه بستهای از نخبگان برای جابهجایی قدرت با هم رقابت میکنند و از انتخابات و نهادهای دموکراتیک، همچون ابزاری برای کسب مشروعیت بهره میگیرند. گرچه رقابتِ نخبگان جدی است، ولی روند و فرایند انتخابات را عادلانه و آزاد نمیتوان خواند. پایداری چنین نظام هایی ، وابسته به مشروعیت بخشی داخلی و خارجی ، که البته نوع خارجی آن وابسته به منفعتی است که آن کشورها از اینجا میبینند و یا بقول خودمان باجی که از اینجا دریافت میکنند....که یکی از مظاهر این مشروعیت بخشی انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری و یا شوراها است، توگویی که این حکومت از اول دانسته بذر این حکومت را برای سالها قبل پاشیده بوده...و امروز برداشت میکند... هرچقدر که تنگناهای مالی و تحریم ها بر حکومت زیاد شود، چهره واقعی آن نیز نمایان میگردد ، هرچند منِ نویسنده به ماورا ، اعتقادی ندارم ولی بقول باورمندان آن ، این تحریم ها هدیه ای الهی برای مردم بوده تا ببینند که این حکومت چقدر برای مردم ، ارزش قائل است... |
||||||||
تازش دیوگان به قلم ارشک پاکزاد
|
||||||||
|
||||||||
رقص به روایت |
||||||||
دعای وقت خواب ایرانیان باستان _________ |
||||||||
|
||||||||
تمام اون چیزایی که این دنیا برای زیبا شدن لازم داره 🤚 |
||||||||
حبیب آقا، نه کافه رفته است، نه کتاب خوانده است و مثل روشنفکر نماها ، نه
سیگار برگ برلب گذاشته و نه کلاهِ کج بر سر ... نه با فیلم تایتانیک گریه کرده است و نه ولنتاین میداند چیست ! اما صدیقه خانم که مریض شد، شبها کار میکرد و صبحها به کارِ خانه میرسید ... در چشمانش خستگی فریاد میزد، خواب، یک آرزو بود. اما جلوی بچهها و صدیقه خانوم ذرهای ضعف بروز نمیداد ... حبیب آقا عشق را معنا میکرد ، نمایش نمیداد !
|
||||||||
افسردگی به انسان فرصت
اندیشیدن نمیدهد. |
||||||||
|
||||||||
مصاحبه پرزیدنت انور سادات در مورد گروگان گیری در ایران ایران خواستار استرداد شاه در مقابل آزادی گروگانها شده بود، پرزیدنت سادات در این مصاحبه, که به گفته مصاحبه کننده خشمگینترین مصاحبه ایشان بود, میگویند که دنیا باید در مورد رفتاری که با شاه شد خجالت بکشد، جهان عرب باید خجالت بکشد و آمریکا. پرزیدنت سادات میگوید که دنیا و جهان اسلام باید گروگان گیری را محکوم کند. ایشان میفرمایند مصر با این دیوانه (؟) هیچ نوع ارتباطی ندارد و نمی خواهد که داشته باشد. در آخر که راه چاره از ایشان پرسیده می شود در جواب میگویند که اگر آمریکا تسلیم شود ایران به دست چپیها افتاده و از بین میرود. |
||||||||
|
||||||||
گفته میشود وقتی قاضی از قاتل انور السادت (رئیسجمهور مصر) که عضو گروه
جهاد اسلامی بود میپرسد چرا او را کشتی؟ قاتل جواب میدهد: او یک سکولار بود. قاضی میگوید: آیا معنی سکولار را میدانید؟ قاتل میگوید: نه نمیدانم! در ترور نافرجام نجیب محفوظ(نویسنده مصری برنده جایزه نوبل) قاضی از ضارب میپرسد: چرا نجیب را با خنجر زدید؟ ضارب میگوید: بدلیل نوشتههایش، خصوصا کتاب بچه های محله ما. قاضی میگوید: کتاب را خوانده ای؟ ضارب میگوید: خیر! قاضی از قاتل فرج فوده، شاعر و نویسنده مصری میپرسد چرا او را کشتی؟ قاتل میگوید:او کافر است. قاضی به قاتل میگوید: چطور به این نتیجه رسیدی؟ قاتل: از کتاب هایش. قاضی میگوید: آیا کتابهایش را خوانده ای؟ قاتل جواب میدهد: خیر من اصلا سواد ندارم! اینگونه جامعه بشری تاوان جهل عده ای را داد و می دهد... |
||||||||
به تاریخ نمیتوان دروغ گفت! روزیکه محمدرضا شاه فقید از تهران وارد فرودگاه اسوان مصر شد ، خبرنگاری از انور سادات فقید پرسید چگونه پادشاهی که مردم کشورش اورا بیرون کرده اند استقبال میکنید؟ انورسادات پاسخ داد : تاریخ پاسخ شما را میدهد ! |
||||||||
|
||||||||
هر چقدر یک انسان بدبخت تر باشد و یا هر چقدر یک ملت فقیرتر و تو سری خور تر به همان اندازه امیدوارتر است که در بهشت جزا و پاداش بیابد! فئودور داستایفسکی
|
||||||||
فاطمه فتحی نژاد،عضو بسیج،مامور تبلیغ "عفاف و حجاب" یاسمین مقبلی افسر خلبان ارتش آمریکا،عضو ناسا برای ماموریت در "مریخ و ماه" |
||||||||
خلخالی چند روز بعد از دستگیری هویدا میره ملاقاتش زندان وقتی از حالش میپرسه هویدا اعلام رضایت میکنه و میگه تنها مشکلش کوچک بودن سلوله خلخالی جواب میده که این سلولها رو خود شما ساختین که حالا نصیب خودتون شده هویدا میگه: میدونم ، گفتم که شما برای آینده خودتون بزرگتر بسازینش |
||||||||
۶ بهمن ۱۳۴۱ در جریان همهپرسی انقلاب سفید «قانون انتخابات» با افزوده شدن حقرای زنان اصلاح شد تا زنان ایران از حق رای برخوردار شوند و برای اولینبار به لحاظ قانون انتخابات در شرایط حقوقی برابر با مردان قرار گیرند. |
||||||||
میگفت: بابام دوره شاه فقیر بود. میگم: کارش چی بود؟ میگه کار نداشت میگم سواد داشت؟ میگه نه میگم تو چه کاری مهارت داشت؟ میگه هیچ کاری بلد نبود میگم تعجب میکنم چرا اصلا زنده مونده. بازم خدا پدر شاه را بیامرزه که خرج مدرسه بچه ها شو میداده. هیچی نمیگه. فقط مات. نگاه می کنه دیگه |
||||||||
دمکرات ها و ایران
جیمی کارتر از آمریکا و ژیسکاردستن از فرانسه، کالاهان از
انگلستان و اشمیت از آلمان تصمیم گرفتند که شاه از ایران برود. ۶
روز بعد شاه رفت که ایران درگیر جنگ داخلی نشود، دو سال بعد در جولای ۱۹۸۱
از جیمی کارتر پرسیدند در کنفرانس گوادلوپ چه گفتی که غرب موافق خروج
شاه از ایران شد؟ |
||||||||
دشمن چیز مفیدی است، اگر کم آوردید خودتان درست کنید! دشمن یعنی کسی که شما می توانید همه ضعف ها و کم کاری هایتان را بر گردن او بیندازید. دشمن یعنی چیزی که شما می توانید مردم را با آن بترسانید تا ناگزیر به آغوش شما پناه بگیرند. دشمن یعنی کسی که اگر کاری کردید، با وجود او مهم تر جلوه اش دهید و اگر نکردید او را مقصر جلوه کنید. دشمن یعنی کسی که وقت و بی وقت به او فحش دهید، بی آنکه جواب فحش بشنوید. دشمن یعنی کسی که حواس مردم را پرت او کنید تا هوس نکنند که از شما چیزی بخواهند. دشمن یعنی مترسکی که با آن می توانید بچه های بزرگ را بترسانید. پس دشمن، با این همه خاصیت، یک موضوع حیاتی است. ولی همه خوبی اش به این است که نباشد، که اگر باشد دَمار از روزگارتان در می آورد. |
||||||||
|
||||||||
|
||||||||
|
||||||||
|
||||||||
در زمان حمله مغولان به ایران، روحانیون و صوفی ها به سبب حمایت های مالی از طرف مغولان، سعی کردند مردم را به جای مقابله؛ به سازش دعوت کنند و میگفتند کوشش و تلاش علیه مغولان سودی ندارد!
|
||||||||
نقبی به گذشته دور https://www.youtube.com/watch?v=zyeP_KE_l1g بهم میگن قدش کوتاس ولی من دوسش دارم، دوسش دارم، دوسش دارم جرات نداره بهم بگه دوستم داره مردم بهم میگن انتخابت درست نیست راستشو بگم، خودمم نمیفهمم چرا انقدر دلمو برده ولی من دوسش دارم، دوسش دارم، دوسش دارم «آنا گِرمان» (Anna German) خواننده لهستانی الاصل بود که در شهرهای مختلف شوروی سابق زندگی کرد. پدرش را به جرم واهی جاسوسی اعدام کردند. به چندین زبان از جمله لهستانی و روسی و انگلیسی و ایتالیایی آواز می خواند. او حدود ۳۰ سال پیش و در سن ۴۶ سالگی درگذشت.
|
||||||||
|
||||||||
«Ահա ես դռան առաջ եմ և բախում եմ: Եթե մեկն իմ ձայնը լսի և բաց անի դուռը, ես ներս կմտնեմ և կընթրեմ նրա հետ, նա էլ՝ ինձ հետ» (Հայտնություն 3:20): من پشت در ایستادهام و در را میکوبم. اگر کسی صدای مرا بشنود و در را باز کند، به خانهٔ او وارد خواهم شد و با او شام خواهم خورد و او نیز با من همسفره خواهد شد. |
||||||||
|
||||||||
|
||||||||
|
|
||||
|
||||
چرا کوروش نامش جاودان شد؟ |
||||
وقتی آرامگاه رضاشاه بدستورخلخالی تخریب شد,خبرنگاری نظرمحمدرضاشاه را دراین زمینه پرسید و پاسخ داد : درواقع مزار پدرم خط آهن شمال به جنوب بود |
||||
در قلب ما، تا ابد - (این عکس را از پدرم در مکزیک، تابستان ۵۸ گرفتم) - In our hearts,forever-(I took this picture in Cuernavaca,Mexico in the summer of 79) |
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
ایران پنج
برابر کشورهای پیشرفته دانشگاه دارد! ____________________________________________________________________________
این طور به نظر میرسد که بیشعورها آدمهای موفق و
پیروزیاند. همیشه آن کسی که بهتر بتواند ایدههای دیگران را بدزد موفقیت
بهتری به دست میآورد. در دولت ها نیز هرچقدر کسی بتواند بهتر و ظریفتر
خواستههای مردم را نادیده بگیرد مقام بالاتری را از آن خود میکند! |
||||
یک عدد کاسه چه کنم چه کنم واقعی |
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
در سایه هر سنگ اگر گُل به زمین است نقش تن ماریست که در خواب کمین است..
|
||||
|
||||
|
||||
یک روز پسر آیتالله تبریزی را سوار الاغ کرده و در كوچهها چرخاندند تا مردم دست و دامنش را ببوسند...در زمان قاجار بیماری وبا در ايران پيدا شد در تبريز جان بسياری را گرفت... روحانیون و علمای تبریز در کوچه ها فرش گستردند و نذرها کرده و روضه خوانیها بر پا کردند.... یکروز پسر آیتالله تبریزی را سوار الاغ کرده و در كوچهها چرخاندند تا مردم دست و دامنش را ببوسند و به وبا گرفتار نشوند! ولی پسر
آیتالله نیز وبا گرفت و مُرد... مردم بجای اینکه به اشتباهشان پی ببرند و
شک کنند گفتند: «آقا بلا را به تن فرزند خود پذيرفت تا ما را نجات دهد»!
کتاب
زندگانی من |
||||
با گرگ بره می خوریم |
||||
|
||||
|
||||
موضوع انشا:یارانه.. |
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
خیلی از انسانها داد می کشند
ناله می کنند می گریند ولی نمی توانند صدایشان را به جائی برسانند؛ زیرا
معلوم نیست آنها زندگی می کنند یا نه؟ البته آنها فرقی با مرده ها ندارند و
به غیر از روزهای سرشماری، انتخابات، اخذ مالیات و خدمت سربازی جزو انسان
شمرده نمی شوند. خر مرده ... عزیز نسین |
||||
|
||||
|
چهارم آبان ماه یکصدمین زادروز شاهنشاه ایران ساز و آبانگان خجسته باد |
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
ساخت تخت جمشید ایران در دبی توسط حاکم دبی،
عجب حکایتی!
|
||||
حکایت ما بعد از ۴۰ سال.....
پسرملانصرالدین از او پرسید |
||||
واپسگرایی بدتر از عقب ماندگی است
اصلاح
چنین ساختاری از حکومت بی معنی
و خنده دار
است. |
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
||||
|
|
||||||
در دربار شاه اخشورش یا خشایارشاه، پادشاه هخامنشی که بر ۱۲۷ استان فرمان میراند، شاه با رایزنی مردخای، آهنگ به یافتن ملکه گرفت. در جست و جو برای یافتن دختری، دختران زیباروی پاکیزه به کاخ برای گلچین شدن آورده شدند. یکی از این دختران، هدسه، یا همان استر، دختر پدر از دست داده، از نسل رانده شدگان یهودیّ به عنوان شهبانو با آموزش پسرعمویش (مردخای) انتخاب شد. مردخای به کمک او دسیسه بر یهودیان را به خشایارشاه گوشزد کردند و خشایارشاه دسیسه گران را کیفر میکند ، آرام گاه استر و مردخای اینک در همدان قرار دارد. |
||||||
کمپانی مازراتی ویژه ترین مدل ۲۰۱۸ خود را برای
بزرگداشت محمدرضا پهلوی «شاه پرشیا» Scia di persia نامگذاری کرد.
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
حکایت بسیار زیبای (ماست و خیار) |
||||||
ما ایرانی ها خیلی بدبختیم، همه چیزو مارک استفاده میکنیم ، آخرین مدها رو با تیر میزنیم ، ست میکنیم همه چیزمونو ، اونوقت چقدر حقوق میگیریم با اضافه کار تا ده شب ، دو شغله ، مسافرکشی ، تهش 400 دلار در ماه! کت کمتر از هاکوپیان قبول نداریم، دکمه سردست طلا ، آرایشگاه میریم دیپلمات شهرک غرب ، جدیداً هم آخرین تاتو و پیرس از ماهواره باید رد کارمون باشه ... تمام عمرمون نقشه میکشیم که فلان عروسی از فلانی کم نیاریم ، یک کیلو طلا از خودمون آویزون میکنیم... یکم مقایسه کنیم با کشوری مثل همین اسرائیل که ما همش سایشو با تیر میزنیم و.... سطح رفاه رو در اونجا با مملکتمون مقایسه کنید... هزینه زندگی و قدرت خرید مربوط به درآمد متوسط در کشورها: Cost of living and purchasing power related to average income:کمی به جایگاه خودمون و اعداد و ارقام نگاه کنید (البته این اعداد و ارقام مربوط به قبل از بالا رفتن قیمت دلاره ، همین رو اگر تقسیم بر سه کنید ایران میره ته جدول)
https://www.worlddata.info/cost-of-living.php
ولی با تمامی این تفاصیل برید بیرون ببینید چه رقابتیه برای اینکه حتماً ماشینمون سراتو باشه (حالا مال ده سال پیش باشه مهم نیست)، کسی حاضر نیست حتی از کنار پیکان هم رد بشه! کسی حاضر نیست با اتوبوس شرکت واحد تو سطح شهر بگرده ، سالی سه بار مسافرتمون از دست نمیره ، تازه هر دوسال یکبار هم پز میدیم که رفتیم پاتایا!!! (البته نمیگیم که همه دارو ندارمونو به حراج زدیم!) ، زن میگیرم با چوب حراج زدن به زندگی بابائه ، خونه اجاره میکنیم با وام بابائه و اقساط نصف نصف!! بچه میزائیم تو مهدکودک مامان بزرگ ... یادش بخیر زمان اون خدابیامرز با نصف درآمد ماهیانه دوردنیارو میشد گشت.... همه اینها به برکت امام و انقلابِ ... برای سلامتی خوتون یک َسلَفات... الاف کردی ما را از پارسال تا حالا.... |
||||||
برای
اصلاح اساسی در جامعه گوسفندی قاعده بازی را باید تغییر داد با تغییر چوپان
مشکل حل نمی شود. |
||||||
حقایقی که به دروغ تحویل ما دادند :
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
یک دوچرخه سوار برای اقتصاد فاجعه است: |
||||||
وقتی روشنفکری سرگرمی میشود !! |
||||||
|
||||||
ازکمک دیگران ما را سودی نیست |
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جامعه تعزیه جامعه ایرانی جامعه تعزیه و سوگوار |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ﺑﯿﮕﻨﺎﻩ ﭘﺎﯼ ﺩﺍﺭ ﺭﻓﺖ ... ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺍﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ ! ﭼﺎﻗﻮ ﺩﺳﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ... ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﮑﺮﺩ ... ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ... ﺩﺭ ﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﻫﻢ " ﺍﺻﻼ " ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ... ﺑﺎﺭ ﮐﺞ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺳﯿﺪ ... ﺑﻪ ﺩﻋﺎﯼ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻮﺭﻩ ﻋﺠﺐ ﺑﺎﺭاﻧﯽ آمد ... ﺗﺎﺯﻩ : ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﻋﯿﺐ ﮐﺮﺩ ... ﻣﺎﻩ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ پشت ﺍﺑﺮ ﭘﻨﻬاﻥ ﻣاﻧﺪ ... ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﭘﻮﻝ نیز ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻇﻠﻢ ﻣاﻧﺪﮔﺎﺭ ﺷﺪ !!! ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ. |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
...رنج می برم پس هستم
انسان موجودی عقلانی است.عقلانیت با هدفمندی همزاد یکدیگرند.رنج ها ودرجه آن تابعی است از اهدافی که برمی گزینیم. انسان بدون رنج، انسان مرده است البته احتمالا. به گمان من رنج بزرگترین نعمتی است که هرفردی می تواند داشته باشد مشروط براینکه مسیر را رها نکنیم.براساس تجربه عرض می کنم هرکس به هرچه بخواهد می رسد.وقتی هدفی یاخواسته ای را انتخاب می کنیم آن بصورت چراغی روشن شده که فعالیت ها وافکار ما به سمت آن جهت می گیرد.هرچه هدف کوچکتر باشد راهی را که به سمت آنمی گشایید کوتاه تر واحتمالا راحت تر وهرچه دور تر باشد راهی را که به سوی آن می گشایید طولانی تر واحتمالا سخت تر است.رنج ها وسختی ها درواقع آماده کردن یاآماده شدن مسیر برای رسیدن به هدفی است که برگزیده اید.بزرگترین اشتباه در زندگی، تغییر مداوم اهداف ومقاصد است زیرا فرجامی جز هدر رفتن منابع وامکانات برای آن مترتب نیست.پر واضح است نقد مداوم خود،رفتارها وعملکرد هامی تواند ما را به حرکت در مسیر پیش رو موفق تر نماید.لازم است که در این نقد، واقع بینانه رفتار کرده وسهم خود را دراشتباهات وعدم موفقیت ها نادیده نگیریم وصدالبته که بزرگ نمایی هم نکنیم. همانگونه که رنج بستر پیشرفت فردی را فراهم می کند به طریق اولی مقدمات پیشرفت ملتها را نیز فراهم می کند.برای پیشرفت، نگاه به گذشته فوق العاده مهم است زیرا روشها وفنونی که گذشتگان به کاربرده اند ودرعمل کارآمدی اش اثبات شده میانبری است که ما را به هدف نزدیکتر می کند فقط باید مدام روشها،رفتارها ومهارت هایی که به کارمی بریم را مورد آزمون قرار دهیم که آیا ما را به هدف نزدیکتر می کنند یا دورتر؟آیا متناسب باهزینه هایی که می کنیم عایدی مناسبی را نصیب ما می کنند یا اینکه داریم متضرر می شویم... |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یک متن خیلى جالب از کتاب فارسى دبستان سال 1324 ،
ببینید سطح آموزش در آن دوران چگونه بوده ..!! دو برادر ، مادر پیر و بیماری داشتند ..!! با خود قرار گذاشتند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر باشد ..!! یکی به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد ..!! چندی نگذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که : خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ..!! چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق ..!! همان شب پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد : به حرمت برادرت تو را بخشیدم ..!! برادر صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت : یا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او می بخشی ..؟؟ آیا آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست ..؟؟ ندا رسید : آنچه تو می کنی من از آن بی نیازم ولی مادرت از آنچه او می کند بی نیاز نیست ..!! کتاب فارسی دبستان سال ۱۳۲۴ به فرزندان خود ، " انسان بودن بیاموزیم. |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خاطرات بک انقلابی خاطره ای از روزهای اول انقلاب انقلاب که شد من دبیرستانی بودم. همه مدارس و دانشگاهها تا قبل از بلای آسمانی انقلاب چندین ماه تعطیل بودند و وقتی انقلاب شد مدارس بازگشایی شدند و چون فرصتی نبود که همه مطالب درسی را تا پایان سال تحصیلی تمام کنیم، وزارت آموزش پرورش گفته بود بخشهای مهم کتابها تدریس و بقیه حذف شوند. البته تشخیص انتخاب را به دبیرستان ها سپرده بودند. آن زمانها تصور ما از داشتن آزادی، تصوری کاملا غیر عقلانی و غیر منطقی بود و خیال میکردیم حالا که نظام شاهنشاهی رفته، ما آزاد هستیم که هر کاری دلمان خواست بکنیم و هیجکس حق ندارد برای ما تعیین تکلیف کند. دانش اموزان تنبل میگفتند این دروس ریاضیات به چه درد ما میخوره. ما میخواهیم دکتر بشویم. این دروس باید حذف شوند. کتاب فارسی ما پر بود از داستانهای کلیله و دمنه که خیلی سخت بود. اعتراض کردیم که اینها بدرد ما نمیخورد و باید حذف شوند! دبیر جبر و مثلثات را بخاطر اینکه مطالبی که احساس میکردیم بدردمان نمیخورد و قیافه اش هم طاغوتی!! بود را با اعتراضات انقلابی از دبیرستان اخراج کردیم تا بقیه دبیرها حساب کار دستشان بیاید. باور کنید اغراق نمی کنم. عین واقعیت است. دبیر هندسه بیچاره ما وقتی میخواست محور فضایی XYZ را روی تخته سیاه ترسیم کند، از بچه ها می پرسید: اسم این محور X باشه یا Y یا Z ؟ در واقع فرقی نمیکرد کدامشان اول باشد یا دوم ولی آن دبیر میخواست شاید به طعنه به ما بگوید شما دارید از کلمه آزادی سو استفاده میکنید. یا مثلا یک دایره میکشید و نقطه مرکزی دایره را می پرسید بچه ها مرکز دایره را O بگذاریم یا C ؟ جالب این بود که عده ای بلند داد میزدند: آقا بکذارید O و بخش دیگر کلاس با خنده داد میزدند: آقا C. خلاصه دوران عجیبی بود. تصورات غلطی هم از آزادی داشتیم و هم از استبداد. استبداد مذهبی.. را ندیده بودیم تا نفس مان حال ..بیاد! انقلابی بیشعور |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Cyropaedia: The Education of Cyrus by Xenophonhttp://www.gutenberg.org/files/2085/2085-h/2085-h.htm
وصیت نامه کوروش بزرگ از زبان گزنفون: ...همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .هر کس باید برای خویشتن دوستان یک دل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری به دست نتوان آورد.از کژی و ناروایی بترسید .اگر اعمال شما پاک و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد یافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت تسامح ورزید ، دیری نمی انجامد که ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و خوار و ذلیل و زبون خواهید شد .... |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کوهیار: برادرجان ببین چون من می دانستم که ما نمی توانستیم جلو لشگر خلیفه ایستادگی بکنیم، از طرف دیگر راه فرار به ما گرفته بود. من همیشه عقیده ام این بود که از راه مسالمت با خلیفه کنار بیاییم. مازیار: بس است....من به درک ولی خویشانت، مادرت، خواهران و برادرانت همه را به وعده پول، به وعده حکومت تسلیم عرب های بی سر و پا کردی؟ کوهیار: عوضش برای همه تان امان می گیرم. مازیار: مرا بگو که نقشه افشین را برای تو گفتم، مرا بگو که راستی و یگانگی تو را باور می کردم، که برج و باروها و دیواری را که با آن همه رنج و خون دل درست کردم به دست تو، به دست کسی که بیشتر از همه اطمینان داشتم سپردم. ارباب های شترچرانت را از همانجا وارد کردی! کاش یک مو از تن دری به تن تو بود. هر کس دیگر به من خیانت می کرد آنقدر دلم نمی سوخت، ولی تو، تو که مرا برادر خودت می دانی! برو. برو از جلو من دور شو، برو تو لایق نیستی که با تو حرف بزنم. تو تخمه پدر من نیستی، تو را از کنیز عرب پیدا کرده بود، برو گدامنش پست.... کوهیار: من می دانستم که تو هیچوقت تسلیم عرب ها نمی شوی و درین جنگ بعد از آنکه فتح می کردند سزای همه ما کشتن بود. این بود که من پا در میانی کردم تا شاید بتوانم برای خویشانم از خلیفه امان بگیرم و جانشان را بخرم. مازیار: جانی که تو بخری من مرگ را هزار بار به آن ترجیح می دهم. زندگی به این ننگ! بی شرمی را تا آنجا رسانیده ای که می خواهی برای من از ارباب های شترچرانت امان بگیری؟ خفه شو، به من پند و نصیحت نده.... |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سروده ی کیخسرو پشوتن |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شاه معمایی نداشت... پیشرفت و ابادی ایران، آسایش ایرانیان، زندگی و هدف او بود. شاه... امروز، روسفید تر از همیشه در پیشگاه ما و تاریخ ایستاده است. |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصول انقلاب سفید اصل
اول: اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پیش از اصلاحات ارضی در ایران، ۵۰ درصد از
زمینهای کشاورزی در دست مالکان بزرگ بود، ۲۰ درصد متعلق به اوقاف، ۱۰
درصد از زمینها دولتی و ۲۰ درصد نیز به کشاورزان تعلق داشت. پیش از
اصلاحات ارضی به دستور محمدرضا پهلوی ۱۸۰۰۰ روستا را در فهرستی
درآوردند که آن زمینها میبایستی بین روستاییان تقسیم شود. محمدرضا
پهلوی سالیان دراز از لزوم اصلاحات ارضی در ایران میگفت ولی در برابر
فشار مالکان بزرگ و روحانیون مجبور بود که اصلاحات ارضی را به عقب
بیندازد. در سال ۱۳۳۸ خورشیدی برابر با ۱۹۵۹، محمدرضا پهلوی متقاعد شد که دست به اصلاحات اجتماعی-اقتصادی بزند. بر این اساس از منوچهر اقبال نخستوزیر وقت خواست که پیشنویس لایحهٔ اصلاحات ارضی را برای ارائه به مجلس آماده کند. طبعاً تصویب چنین قانونی با مخالفت مالکان و روحانیون رو به رو میشد اما از آنجا که حکومت، مجلس را تحت کنترل داشت، تنها راه نجات مالکان، تجدید نظر در لایحه و تغییر آن به ترتیبی بود که اجرایش را ناممکن سازد. عدهای از روحانیون، معتقد بودند که برنامههای انقلاب سفید، در تضاد با بنیادهای شریعت اسلام است. سرشناسترین روحانی مخالف، آیت اله خمینی بود که همهپرسی را «نامشروع» خواند و آن را تحریم کرد. وی در ۱۰ اسفند ۱۳۴۱، طی نامهای به شاه ایران از دادن حق رأی به زنان اعتراض میکند و آن را خلاف اصول قرآن و اسلام میداند. ۱۹ دی ۱۳۴۰ برابر با ۹ ژانویه ۱۹۶۲ کابینهٔ دکتر امینی، فرمان محمد رضا پهلوی را برای برچیدن نظام ارباب رعیتی در ایران به تصویب رسانید. دکتر امینی نزد خ... در قم میرود تا روحانیون را در مورد این اصلاحات متقاعد سازد. خ... کارنامهٔ نخستوزیری دکتر امینی را به باد انتقاد میگیرد که سیاست امینی در کشورداری سراسر اشتباه است آموزش در دبستانها و دبیرستانها کاملاً اشتباه است و تنها کافر تولید میکند. پس از اظهارات خ...، محمدرضا پهلوی میگوید «اکنون شما ماسک چهرهتان را برداشتهاید. این مرتجعین سیاه بدتر از انقلابیون سرخ هستند» |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
(دهه پنجاه)سوپر مارکت بُن آمی، فیشرآباد |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چرا اطرافیان دیکتاتورها انسان های ضعیف و متملقی هستند؟ یکی از دلایل اینکه همه ی دیکتاتورها، چه در گذشته و چه حال، در میان چنین حلقه ای قرار می گیرند علاقه ی آنها به تایید گرفتن مدام و هراس و وحشت از شنیدن سخنانی است که قدرت مطلقه ی آنها را مورد پرسش قرار می دهد. به این ترتیب جماعتی وامانده و بی مایه یا افرادی که مجذوب قدرت، پول و یا نام هستند و نتوانسته اند از طریق استعدادها و دانش و توانایی های خود این نام و قدرت و پول را به دست آورند، دور او را می گیرند و همان هایی را به دیکتاتور می گویند که او می خواهد بشنود. او به زودی باورش می شود که معقول ترین و زیباترین و درست ترین حرف و تصمیم از آن اوست. و هر آن کسی که خلاف او بگوید یا خائن است، یا دشمن و یا احمق.! از کتاب «وقت فراموشی نیست» شکوه میرزادگی |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سزای به قدرت رساندن نا اهلان شمعون از مقربان باهوش و یکی از نزدیکان یک شاه یهودی بود روزی به همراه پسرش نزد شاه بود و هنگام خروج پیشانی شاه را بوسید.وقتی آن دو از کاخ خارج شدند پسر به پدر اعتراض کرد که چرا به شاه بی احترامی کردی پدر؟ و جای اینکه دست شاه را ببوسی پیشانی اش را بوسیدی؟ شمعون پاسخ داد، زمانی که برای اولین بار به این کاخ آمدم یک مربی ساده بودم قدرتی نداشتم قدم های شاه را میبوسیدم، وقتی از هوش من با خبر گشت و اندکی به من قدرت داد دستش را بوسیدم ، وقتی مرا از نزدیکان خود کرد شانه هایش را بوسیدم و اکنون که از مشاوران اعظم اویم و او به من قدرت بسیاری داده پیشانیش را میبوسم؛ اما بدان اگر فرصتی یابم اینبار سر از تنش جدا خواهم کرد!.... این اتفاق افتاد و آن مشاور باهوش اما نا اهل با شورشیان همراه شد و خود سر از تن آن شاه جدا کرد. پادشاه زمانی که شمعون میخواست سر از تنش جدا کند یک جمله گفت: حال امروز مرا دارد آنکه نا اهلان را به قدرت رساند. |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سرکوب آفتابه دزدها در همه کشورها صورت میگیرد، آن هم با شدت عمل! نه فقط به عنوان وسیله دفاعی اجتماع،بلکه عمدتا به عنوان گوشزدی جدی به همه بدبختها که سر جای خودشان بنشینند! لویی فردینان سلین/سفر به انتهای شب |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
«اجداد ما به خوبی خودمان بودند؛ کینهای، رام، بیعصمت، درب و
داغان، ترسو و نامرد، حقا که به خوبی خودمان بودند! ماها عوض نمیشویم؛ نه
جورابمان عوض میشود و نه اربابهامان، و نه عقایدمان. وقتی هم میشود آنقدر دیر
است که به زحمتش نمیارزد. ما ثابتقدم به دنیا آمدهایم و ثابتقدم هم ریغ رحمت را
سر میکشیم؛ سرباز بیجیره و مواجب، قهرمانهایی که سنگ دیگران را به سینه میزنند،
بوزینههای ناطقی که از حرفهاشان رنج میبرند. ماها آلت دست عالیجناب نکبتیم. او
صاحب اختیار ماست. باید هوای کار دستمان باشد که لااقل بشود غذایی بلنبانیم. این که
نشد زندگی.» سفر به انتهای شب / لویی فردینان سلین |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
من رمزخوشبختی واقعی را یافته ام باید حال را در یابی نه اینکه
همیشه افسوس گذشته را بخوری و فکر آینده باشی. باید قدر این لحظات را که در اختیار
داری بدانی مثله کشاورزی آدم هم میتوان در یک زمین پهناور بذر بپاشد هم میتواند
کشاورزی خود را به یک قطعه زمین کوچک محدود کندو از همان قطعه ی کوچک نهایت استفاده
را ببرد من میخواهم کشت و کارم را به یک زمین کوچک محدود کنم .میخواهم از لحظه لحظه
عمرم لذت ببرم و بدانم که دارم لذت میبرم. جین وبستر(کتاب بابا لنگ دراز) |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یاد پدر افتادم که میگفت: "نه با کسی بحث کن، نه از کسی
انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدمها که عقیدهات
را میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث
کردن با آدمها بیفایده است."
(چراغها را من خاموش میکنم) زویا پیرزاد |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حکایت امروز !!! معلمی با خواهر فراش مدرسه ازدواج کرد گاهی اوقات معلم غیبت می کرد از فراش که برادر زنش بود می خواست بجایش به کلاس برود اینقدر این کار تکرار شد که فراش تقریبا شده بود آقا معلم. بعد از مدتی آقا معلم شد رئیس آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیریت مدرسه منصوب کرد، بعد از مدتی معلم داستان ما شد مدیر کل استان و برادر خانمش را به ریاست آموزش و پرورش منصوب کرد، چندی گذشت و از مقام مدیر کلی شد وزیر آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیر کلی منصوب کرد. چندی گذشت و وزیر آموزش و پرورش دستور تحقیق و تفحص در باره مدارک تحصیلی کارکنان و مدیران را صادر کرد و فراش که مدرک ابتدائی بیشتر نداشت آشفته شد و به شوهر خواهرش زنگ زد و گفت: چکار می کنی؟ تو که می دانی من چند کلاس ابندائی بیشتر ندارم و اگر این دستور را اجرا کنی بدبخت می شوم. شوهر خواهر گفت: احمق نگران نباش، من شما را به ریاست هیئت تحقیق و تفحص منصوب کرده ام!! |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یک روز صبح، وقتی حیوانات بیدار شدند دیدند شیر در خانه خود نیست. همه از شادی فریاد زدند. روباهها به سرعت به سمت خانه دویدند و آن را تصاحب کردند. اما در میانشان درگیری به وجود آمد. هر کس مدعی بود حاکمیت از آن اوست. روباهها به چند دسته تقسیم شدند و خواستند جنگل را عادلانه میان خود تقسیم کنند. اما بر سر معنای «عادلانه»، به جنگ پرداختند. خون و خونریزی شد و درگیری سر گرفت. گرگ ها در این میانه خانه شیر را اشغال کردند. اما روباه ها خود را مالک خانه میدانستند و به سادگی خانه را ترک نمی کردند. هنوز خورشید غروب نکرده بود که حتی یک گرگ یا روباه هم در جنگل زنده نمانده بود. فردای آن روز، شیر به خانه خود بازگشت و با آسودگی و در احترام کامل، به حکومت خود ادامه داد.
مهندس محمدرضاشعبانعلی |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Chris De Burgh – The Girl With April In Her Eyes
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
من اغلب به شما داستانهایی در مورد راه گفته ام من عمری مثل یک سرگردان زندگی کردم در انتظار آن روز وقتی دستت رو بگیرم و برایت آهنگ بخونم بعد شاید تو بگویی بیا کنارم و عاشقم باش و من قطعا پیشت می مانم اما احساس می کنم
که من دارم پیرتر میشوم خیلی وقتها من یک مسافر بوده ام حالا احساس می کنم که من مسن تر هستم بله، من میتوانم صدای حدس می زنم که همیشه مثل
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|