|
||
ممنوعیت اسامی عربی در تاجیکستان |
||
|
||
حمام نواب بهروز وثوقی کریم آبمنگل را اینجا کشت! این، تازه ترین عکس از "حمام نواب" است. حمامی که قیصر (بهروز وثوقی) زیر دوش آن، برای گرفتن انتقام قتل برادرش فرمان (ناصر ملک مطیعی) و خواهرش که از بیم آبرو خود را کشته بود، "کریم آبمنگل" را با تیغ تیز سلمانی کشت! این حمام را که میرفت تا کوبیده شود و تبدیل به برج و آپارتمان چند طبقه، از ویرانی نجات داده، مرمت کردند و حالا شده نمایشگاه صنایع دستی. تهران، خیابان 15 خرداد، کوچه امام زاده یحیی زیر بازارچه نواب! |
||
دیسک / خورخه لوئیس بورخس من هیزم شکنم. اسمم چه اهمیتی دارد. کلبهای که در آن متولد
شدهام و بزودی در آن خواهم مرد در حاشیه جنگل است. ظاهرا این جنگل به
دریایی میرسد که دورتادور زمین را گرفته است و روی آن خانههای چوبی
مثل مال من در رفت و آمدند. هیچ نمیدانم؛ آن دریا را هرگز ندیدهام.
آن سر جنگل را هم هرگز ندیدهام. برادر بزرگترم وقتی کوچک بودیم مرا
وادار کرد با هم قسم بخوریم تا دونفری تمام درختهای جنگل را قطع کنیم
تا آنجا که حتی یک درخت سرپا هم در جنگل نماند. برادرم مرده است آنچه
حالا در جستجویش هستم و در جستجویش خواهمبود، چیز دیگری است. حدود
پونانت1 نهری جاری است که میتوانم با دست در آن ماهی بگیرم. در جنگل
گرگ هست، ولی از گرگها نمیترسم و تبرم هرگز به من خیانت نکرده است.
حساب سالهای عمرم را ندارم. میدانم که زیاد است.
|
||
سالها پیش وقتی کودک بودم وقتی می دیدم آخوندی روضه میخونه و زارزار گریه میکنه کلی به خداش ایمان می آووردم و مطیع دربست اوامر میشدم بزرگتر که شدم فهمیدم این آخونده وقتی میخواد جلسه روزه رو ترک کنه یه پول چایی توپول براش تو نعلبکی میزارن و فوری میگیره و میزاره تو جیب گشادش که تا زانوش ادامه داره و میزنه بیرون میره سراغ یه مجلس دیگه، خلاصه از بام تا شام یه هفت هشت مجلس روضه خونی داره ، یه کم دیگه گذشت متوجه شدم طرف دوتا خونه و دوتا زن داره یکی از یکی خوشگل تر ، اینترنت و ازین حرفا که اومد تو بازار تازه فهمیدم بابا اون آخونده خیلی خوب می دزدیده ، آخوند داریم که تو روضه خونی هاش ، یه قریه و آبادی ، یا یه شهر رو بنام میزده، خلاصه کار به جایی رسیده که امروز می بینید. | ||
کاظم صدیقی٬ امام جمعه موقت تهران
میگوید:
«امروز دنیا به مسئله ولایت و رهبر ما
حسادت میکند چرا که میداند امام محافظ و
نگهبان دین و پرچمدار دفاع از دین اسلام
است.»
آقای صدیقی گفته که «حاکم در جامعه اسلامی
همانند قبله است و کسی که ولی را قبول
ندارد حاکمیت خدا را قبول ندارد.»
|
||
صدیقی:من چه گناهی کردم که هرجا میرم یکی از این لاریجانی ها باید
بچسبه به من؟
|
||
ویل دورانت –
کتاب تاریخ تمدن: بیشترین کشوری که از اسلام آسیب دیده، ایران است
و این آسیب همچنان ادامه دارد !…همین و همین
دزدسالاری |
||
|
||
دلواپسان
|
||
|
||
|
||
|
||
توافق هسته ای یا واکسن هسته ای مسئله
چی است !؟ ظریف در پی سخنان کری : سیاست جمهوری اسلامی ایران پیرامون مسائل منطقه ای و ارتباط با آمریکا کاملا روشن است و دولتمردان کشور در کنار سپاه !! و نیروهای مسلح و در چارچوب فرمایشات مقام معظم رهبری !! در موضوعات مختلف یک سیاست واحد!! را دنبال میکنند. تا الان که سی و هفت سال از عمر رژیم رفت، سی هفت سال دیگه رو هم روحانی،ظریف تضمین کردن.... وای بحال ما!
احمدی نژاد،ظریف و هوشنگ امیراحمدی (لابی رژیم در آمریکا) در یک قاب |
||
|
||
شنیده ها حاکی از آن است او مبلغ
١٢٠٠٠٠٠٠٠٠ یک میلیارد و دویست میلیون تومان را برای یک ماه طلب
کرده است، که علاوه بر این مبلغ ١٠ درصد از دریافتی سازمان به
عنوان حق آورندگی اسپانسر به آورنده حامی مالی تعلق میگیرد.
گفته می شود احسان علیخانی که
تهییه کنندگی ویژه برنامه نوروز را نیز بر عهده داشت علاوه بر
مبالغ دریافتی برای تهیه و مجری گری، ٢٠٠ میلیون تومان نیز به
عنوان حق آورندگی دریافت کرد.
آنطور که شنیده ها حکایت میکند
درنهایت سازمان صدا و سیما مبلغ هشتصد میلیون تومان را برای برنامه
ماه عسل تصویب کرده که طبق محاسباتی که صورت پذیرفت نزدیک به چهار
برابر بودجه برنامه های ویژه و مناسبتی و نزدیک به هشت برابر
برنامه های روتین و متداول در تلویزیون ملی است.
خب ، این پولو به شما بدن چه طوری زار می زنید! |
||
میگن تو جهنم کبریتاش اینجوریه ! حساب کنید اجاق گازش را !
|
||
|
||
|
||
زنگ خطر برای اروپا ! اسلام واقعی |
||
|
||
اگرعباسعلی خلعتبری زنده بود، این روزها
چه میگفت؟ http://peiknet.net/15-juli/news.asp?id=87401&sort=Picture |
||
یادی از مشاهیری که در غربت رفتند و یادی از آنان در
کشورم نیست دکتر باروخ بروخیم http://www.rahavard.com/FarewellFiles/99-BarookhBerookhim.pdf http://s3.picofile.com/file/8201333800/99_BarookhBerookhim.pdf.html |
||
|
||
|
||
|
||
داستان در مورد یک چوپان بود و یک گوسفند، یک برّه. چوپان از شیر گوسفند میخورد و پشم و اضافی شیر و کره و ماست و پنیرش را می فروخت و زندگی را به خوبی می گذراند. تا اینکه یه روز به گوشت گوسفند طمع کرد. چاقوش را تیز کرد و آروم آروم به گوسفند نزدیک شد. برّه بی گناه که مشغول چرا بود به گمان اینکه چوپان اومده تا باهاش بازی کنه، براش نی بزنه یا پشم نرمش را نوازش کنه سرش را بلند کرد امّا دید چشم های چوپان را خون پر کرده. به دستهاش نگاه کرد و برق چاقو را دید. ترسید. غقب عقب رفت. به چوپان گفت : – میخوای چیکار کنی؟ تو چوپان منی، باید ازم نگهداری کنی. میخوای منو بکشی؟ چوپان چیزی نگفت چون چیزی نمی شنید. خون جلوی چشم هاش را گرفته بود. تند کرد که به گوسفند برسه. گوسفند فرار کرد. دوید و دوید. چوپان به سگش گفت گوسفند را بگیره. گوسفند دور شده بود و سگ به دنبالش می رفت و چوپان هم در پی اونها. گوسغند التماس می کرد: – تو که شیر و پشم من را داری، دست از سرم بردار. منو نکش. یاد روزهای خوب گذشته امان بیافت. |
||
اله اکبر سبحان اله |
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
آفتاب بهار با بوسهها و نوازشهای بی کران گل را و گیاه را فرا خواند به زندگی بنفشه با چشمان آبی معصوم و پاک و بیدریغ لبخند زد به همه نسیم آمد و در گوش باکره اش زمزمهها کرد و وزید و گذشت پروانه آمد و در آغوش نازنین او پرپر زد و رفت بنفشه از پی آنان با چشمهای نگران ماند و رویاهای فریبنده و از چشمان معصومش فرو باریدند اشکهای پاک نخستین عشق |
Դա շատ գեղեցիկ է
Կեցցես